خبرگزاری دفاع مقدس: "از شاه بخشش نمیخواهم و با فرزند زهرا (س) هم در نمیافتم"؛ این سخنان "طیب حاج رضایی" در جمعه شب 10 آبان 1342 است در شبی که فردای آن، یعنی شنبه 11 آبان او را در میدان تیر پادگان حشمتیه به همراه اسماعیل رضایی اعدام کردند.
وقتی زندانبان به او گفت اعتراف کن که از آقای خمینی و بیگانگان پول گرفتی تا بلوا و بی نظمی راه بیندازی و با شاه مخالفت کنی اینها را بگو تا مورد بخشش شاه قرار بگیری! گفت: برو اینها را به ننت بگو و... . (به نقل از محمد آقا معروف به محمد عروس هم بندی او که عفو خورد و بعدها در اوایل انقلاب به دیدن امام رفت)
او که بود که سکانس آخر زندگیش انسانی انقلابی و طرفدار آقای خمینی در آمد و دیگر آن طیب چاقوکش و خشن و الوات و باج بگیر نبود. در انقلاب اسلامی مردم ایران در سال 1357 ه.ش به رهبری امام خمینی (ره) تمامی مردم ایران یکپارچه علیه نظام سلطنتی برخاستند قشرهای مختلف از مردم ایران از دانشجو و روحانی و بازاری گرفته تا نظامی و قشر حقوق بگیر دولتی و مردم عادی. از این میان قشری از مردم عادی وجود داشتند که در تاریخ ایران با نام جاهل یا لوطی شناخته شدهاند و نماینده ادبیات خاصی هستند؛ حضور این قشر را به خصوص بعد از انقلاب در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران زیاد میبینیم و اما طیب که یکی از این افراد بود و در آغاز راه انقلاب جان خود را بر سر این کار گذاشت یکی از این مردمان بود او واقعاً که بود چه افکار و روحیاتی داشت از کجا آمده بود که سرانجامش اعدام در 11 آبان 1342 ه.ش شد.
او در محله صابونپزخانه (صام پز خانه) در سال 1280 ه.ش در جنوب تهران به دنیا آمد. پدرش از اهالی قرقان قزوین بود و در تهران برای نانواییها هیزم فراهم میکرد. طیب در جوانی به ورزش باستانی علاقه داشت و حتی در زورخانههای میدان شوش و پارک شهر که مربوط به شعبان جعفری بود به ورزش باستانی مشغول بود. برای همین قدرت بدنی بالایی داشت و در جوانی به ماجراجوییهایی دست زد که منجر به سابقه چند سال حبس و تبعید به بندرعباس در کارنامه زندگیش شد.
او پس از برگشت از بندر عباس به میدان ترهبار تهران راه یافت و نوشتهاند با قدرت بدنی که داشت در آغاز یکی از باجگیران (در باغیگیران) بود و بعدها در آنجا ریاست بعضی از اصناف فروش میوه را به دست گرفت، اما اولین ورود جدی طیب را در سیاست در کودتای 28 مرداد 1332 ه.ش میبینیم که علناً به همراه عدهای از لوطیها و جاهلهای تهران به سردستگی شعبان جعفری، خیابانهای تهران را به هم ریختند و علناً از شاه و رژیم سلطنتی دفاع کردند؛ این خوشخدمتی طیب باعث شد که بعدها شاه ایران نشان رستاخیز را به او بدهد و او به پاس این نشان آرم شیر و خورشید را روی بدن خود خالکوبی کرد.
نمونهای دیگر برای این خوشخدمتیها را میتوان در زمان تولد رضا پهلوی در 9 آبان 1339 ه.ش دید، زمانی که او تمام خیابان مولوی را به خاطر تولد ولیعهد چراغانی کرد و شاه دوباره از او تقدیر کرد. مشهور است که بعدها امور مربوط به خرید و فروش موز را در سطح کشور به او دادند و بعدها با پس گرفتن این امتیاز و کارشکنیهایی که نصیری انجام داد و اختلافاتی که میان آن دو بود در رویگردانی او از شاه تأثیر فراوان داشت، اما در زندگی طیب مذهب هم تأثیر فراوان داشت و اینگونه افراد مذهب را به شکل خاصی درک کردهاند.
بیژن حاج رضایی فرزند او میگوید: پدرم به امام حسین (ع) علاقه زیادی داشت. سه روز آخر دهه را آب نمیخورد، در محرم ریشش را نمیزد، پای برهنه عزاداری می کرد، برای مراسم خرج فراوان میکرد؛ به گفته پدرم که همیشه بر زبانش بود و تکرار میکرد که "من هر چه در میآورم نصفش برای امام حسین است و نصفش برای خانوادهام"؛ و مشهور است که در طول سال برای فقرا خرج فراوان میکرد.
او کم کم به علما و مراجع علاقهمند شد. در گزارش ساواک آمده که برای آیت الله کاشانی میوه میفرستاد و علاقه زیادی به "آیتالله بروجردی" داشت. بعدها در مجلسی که حضرت امام خمینی(ره) حاضر بودند و مربوط به عزاداری محرم بود نقل است به امام گفتند که طیب با عوامل خود مجلس را میخواهد بر هم زند. امام(ره) فرمود "من این جماعت را میشناسم، آنها هر کاری کنند سالی یک بار به امام حسین(ع) احترام میگذارند"؛ اما طیب در قیام 15 خرداد 1342 ه.ش که به عقیده بیشتر مورخان آغاز راه انقلاب بود چه نقشی داشت؟ در خاطرات "رفیقدوست" و "عراقی" آمده است که او نقش فعالی نداشت، گر چه خارج از معترضین هم نبود، البته این گفتهها تا حدی درست است، زیرا زمانی که در دادگاه به او گفتند که از آقای خمینی و بیگانگان پول دریافت کردی تا آشوب به پا کنی او گفت "در 28 مرداد پول گرفتم و حضور داشتم، ولی در 15 خرداد پولی نگرفتم و حضور داشتم."؛ او در محرم همان سال با چسباندن عکس امام خمینی(ره) در تکیههای عزاداری مخالفت خود را علناً با شاه اعلام کرد و بعد ها در دادگاه به او گفتند "تو با این کار از آقای خمینی حمایت کردی"؛ و او در جواب گفت "من همیشه طرفدار مراجع تقلید بودم، سابق بر این هم از آقای بروجردی حمایت میکردم".
به هر حال او و عدهای را در 16 خرداد 1342 ه.ش دستگیر کرده و به زندان انداختند. طیب و اسماعیل رضایی را به استناد قسمت اول ماده 70 مجازات عمومی در دادگاهی به ریاست سرتیپ زمانی و دادستانی احمد دولو و وکالت تسخیری شایانفر به اتهام بر هم زدن نظم عمومی محکوم به اعدام کردند، اما هنگامی که او را برای اعدام میبردند به محمد عروس (محمد باقری) گفته بود «اگر آقای خمینی را دیدی به او بگو دیگران شما را دیدند و خریدند من شما را ندیده خریدم»؛ بعدها این جمله از طریق محمد باقری به گوش امام(ره) رسید و امام(ره) جمله تاریخی خود را در مورد او گفت مبنی بر اینکه "طیب حر دیگری بود"؛ به هر حال طیب حاج رضایی را به همراه دوستش اسماعیل رضایی در سحرگاه 11 آبان 1342 ه.ش در میدان تیر پادگان حشمتیه تیرباران کرده و به گفته برادرزادهاش امیر حاج رضایی که خود جنازه آن دو را رؤیت کرده که تیر فراوان خوردهاند طیب را در بخش شرقی حرم حضرت عبدالعظیم در شهر ری به خاک سپردند.
مَخلَص کلام آنکه این تناقض شخصیتی را در تاریخ ایران در افراد مختلف زیاد میبینیم، چه منفی و چه مثبت که در مورد هر کدام با توجه به شرایط زمان نتایج گوناگونی داشته است، ولی در مورد طیب و رویگردانی او از سلطنت دلیلش هر چه میخواهد باشد، او پا به راهی گذاشت که 15 سال بعد منجر به انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی (ره) شد.
اسماعیل ترکی دستگردی