روایت سردار شهید مهدی کشیری

طوری نماز می‌خواند که گویا نماز آخرش است/ تا زمانیکه جنگ است وظیفه من دفاع از کشور است

طوری نماز می خواند که گویا نماز آخرش است. دقایقی از رفتنش نگذشته بود که صدای تیراندازی شنیدیم. وقتی در پی صدا رفتیم با جنازه به خون غلطیده او مواجه شدیم که به نظر می رسید با تمام توان در این کمین ضدانقلاب مقاومت کرده بود.
کد خبر: ۵۴۷۱۲
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۳۹۴ - ۱۴:۳۰ - 10October 2015

طوری نماز می‌خواند که گویا نماز آخرش است/ تا زمانیکه جنگ است وظیفه من دفاع از کشور است

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از گرگان، هفدهم مهرماه سالروز شهادت سردار شهید "مهدی کشیری" از سرداران شهید استان گلستان است. متن زیر روایتی از زندگی و خاطرات این شهید والامقام می باشد.

شهید مهدی کشیری فرزند عزیزا...، درخردادماه سال 1342 درخانواده ای مذهبی در نوکنده از توابع شهرستان بندرگز دیده به جهان گشود. پس از گذراندن مقطع ابتدایی و راهنمایی، سال59 در دبیرستان شهیدمحمدقاسم ریاحی، مشغول تحصیل شد. همزمان در انجمن اسلامی مدرسه، ابتدا به عنوان یک عضو، سپس مسئول انجمن به فعالیت می پرداخت. شانزده ساله بود که سایه پدرش عزیزالله کشیری، از سرش رخت بربست. همزمان با اوج گیری جنگ تحمیلی و فتنه های منافقین، سال 1361 به عضویت سپاه پاسداران درآمد و لباس مقدّس پاسداری را برتن کرد.

 در نزدیک ترین زمان به جبهه ها شتافت و با وجود داشتن زن و فرزند، همواره درجبهه ها حضور فعال داشت.پس از شش سال حضور فعالانه در جبهه های نبرد هفدهم مهرماه سال 1368 در نبرد با ضدانقلاب در مریوان، آسمانی شد و پیکر مطهرش در امامزاده حبیب الله شهر زادگاهش (نوکنده) به خاک سپرده شد.

شهید مهدی کشیری به روایت همرزمانش:

شب آخر، هرچه اصرارکردیم که مهدی امشب دیگر بیرون نرو، خطر دارد؛ قبول نکرد و مقداری غذا برداشت و برای سرکشی نیروها به طرف قلعه حرکت کرد. دوستانش می گفتند: مهدی هرشب می آمد و به ما سر می زد و برایمان آب و غذا می آورد. آن شب هم آمد. غذا را به ما تحویل داد و شروع به نمازخواندن کرد. وقتی به او چشم دوختیم، متوجه نورانیت خاصی درچهره آن شبش شدیم؛ طوری نماز می خواند که گویا نمازآخرش است. دقایقی از رفتنش نگذشته بودکه صدای تیراندازی شنیدیم. وقتی در پی صدا رفتیم با جنازه به خون غلطیده او مواجهه شدیم که به نظر می رسید با تمام توان در این کمین ضدانقلاب مقاومت کرده بود.

یکی از همرزمانش مهدی غزنوی می گفت: یک بار درکردستان چند اسیر را از دست دشمن آزادکرد. همیشه نماز اول وقت را توصیه می کرد و اهل نماز شب بود. به دوستانش می گفت: «تا زمانیکه جنگ و دشمن درخاک ما است؛ خواب در چشم من نیست و تا آخر، جبهه را رها نخواهم کرد.» به نبرد در کردستان عشق می ورزید و همواره می گفت: «هیچ جامعه ای شکست نمی خورد مگر از داخل و از احزاب» و همیشه دعای بعد از نمازش نابودی آنان بود. همواره خونسردانه و با اعصاب راحت و فکر بالا، در مورد وقایع عکس العمل مناسب نشان می داد. به همین جهت پیروز از میدان نبرد بیرون می آمد و از ابتکار و خلاقیت خوبی برخوردار بود.

 شهید مهدی کشیری به روایت همسرش:

نوزده ساله بود که با من ازدواج کرد. در آن زمان بارها شاهد گریه های بین نماز شبش بودم. گاهی از صدای گریه اش بیدار می شدم. می گفت: «به قدری گناه داریم که این اشکها باید آن را شست و شو دهد.» خیلی وقتها شاهد بودم که وقتی صدای دعای کمیل را از رادیو می شنید می نشست و به طرز عجیبی می گریست. یک اتاق بیشتر نداشتیم، در همان اتاق بچه ها را جمع می کرد و به آنان قرآن می آموخت. هر وقت به مرخصی می آمد و بچه هایش را می دید با حالت خاصی به آنان می نگریست و می گفت: من دلم برای این بچه ها می سوزد، قیافیه ی بچه های یتیم را دارند. همیشه از این سخنش تعجب می کردم و حالا راز آن را دانستم.

مهدی ازسال60 تا 64 در جنوب کشور و از سال64 تا 68 در غرب کشور مشغول فعالیت و انجام وظیفه بود. سالی سه تا چهار بار به محل می آمد. کارهای ساختمانی و امورات ارث و وراثت پدر و مادری و سرکشی به برادر و خواهر و بستگان را انجام می داد و می رفت. قبل از عضویت در سپاه در تکیه محل قرآن و احکام دینی به نوجوانان می آموخت. امروزه شاگردانش از آن دوران خاطرات شیرینی به زبان دارند. از مهمترین ویژگی بارز مهدی این بودکه هرگز لبخند از لبانش کنار نمی رفت و هر ناراحتی که داشت، هیچ گاه در چهره اش نمایان نمی شد. همواره به من می گفت: «صبرکن، تا زمانیکه جنگ است وظیفه من دفاع از کشور است و تا این زمان چیز دنیایی از من نخواه.» به ساده پوشی و ساده زیستی بسیار اهمیت می داد.

یک بار قبل از عید، نامه ای نوشت و بسیار تأکید کرد که عید را بی تکلّف باشیم. در همان سالها با توافق مادرم سکه و گوشواره اش را برای کمک به جبهه تحویل داد. بسیار به امام راحل علاقه مند بود. همیشه می گفت: «بعد از امام زندگی فایده ای ندارد. امت پیامبر(ص)چگونه بعد از فوت پیامبر زندگی کردند، ما هم فراق امام مان را طاقت نداریم.»  او سه ماه بعد از فوت امام راحل در هفدهم مهرماه سال 1368 در نبرد با ضد انقلاب در مریوان به شهادت رسید.

 انتهای پیام/

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۱
قربانعلی هاتف وحید
|
-
|
۱۹:۵۲ - ۱۳۹۴/۰۷/۱۸
0
0
روحش شاد،اگرچه اندک ولی مدتی در پاسگاه سروآباد مریوان در معیت ایشان بودم وشیفته مرام واخلاق وآن خنده های زیبایش شدم.خیر شهادتش را وقتی به گیلان برگشته بودم ، شنیدم وبسیار ناراحتم کرد.ولی الحق والانصاف لیاقتش بود.چندعکس با او دارم که سعی می کنم برایتان بفرستم.عکسهایی که شاید خانوانواده ایشان هم آنها را نداشته باشند.امیدوارم مهدی عزیز دوستانش را مورد شفاعت قرار دهد.
نظر شما
پربیننده ها