نگاهی به زندگی‌نامه شهید «سیدیوسف طباطبایی میرک آباد»

شهید «سید یوسف طباطبایی میرک آباد» در تاریخ ۴ فروردین ۱۳۴۱ به دنیا آمد و سرانجام در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۶۰ در سوسنگرد به شهادت رسید و هم اکنون پیکر مطهر این شهید در مجتمع فرهنگی روزه شهدای میرک آباد شهرستان مهریز به خاک سپرده شده است.
کد خبر: ۵۵۱۷۹۸
تاریخ انتشار: ۰۱ آبان ۱۴۰۱ - ۲۲:۱۶ - 23October 2022

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، دفاع مقدس گنجینه‌ای ماندگار از شهدایی است که شهادت‌طلبی، ایثارگری، گذشت، شجاعت و جوانمردی را می‌توان از جمله خصوصیات بارز شخصیتی و اخلاقی‌شان نام برد.

آنان که جان برکف برای دفاع از ارزش‌ها و آرمان‌های این نظام در کربلای ایران حماسه‌های بی‌بدیل خلق کردند و بر دشمن بعثی پیروز شدند. 

شهید «سیدیوسف طباطبایی میرک آباد» یکی چهار هزار شهید استان یزد و از شهدای شهرستان مهریز است که در ادامه زندگی‌نامه این شهید را از نظر می‌گذرانیم.

زندگی‌نامه شهید «سیدیوسف طباطبایی میرک آباد»

شهید «سید یوسف طباطبایی میرک آباد» در تاریخ ۴ فروردین ۱۳۴۱ به دنیا آمد و سرانجام در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۶۰ در سوسنگرد به شهادت رسید و هم اکنون پیکر مطهر این شهید در مجتمع فرهنگی روزه شهدای میرک آباد شهرستان مهریز به خاک سپرده شده است.
 
شهید سید یوسف طباطبایی در روستای میرک آباد در خانواده‌ای مذهبی و متدین چشم به جهاد جهان گشود و دوران کودکی را در همین روستا گذراند .به سن ۷ سالگی که رسید در روستای میرآباد به مدرسه رفت و دوران ابتدایی را در همین روستا به پایان رساند و چون در میرک آباد مدرسه راهنمایی وجود نداشت در مزار آباد شهرستان مهریز در مدرسه راهنمایی حاج حسن زارع به تحصیل پرداخت.
 
او پس از پایان دوره راهنمایی به شغل بنایی مشغول شد تا اینکه به سن ۱۸ سالگی رسید؛ لذا جهت خدمت سربازی خود را به حوزه نظام وظیفه مهریز معرفی کرد و پس از گذراندن بیش از یک سال از خدمت سربازی شهید بزرگوار، چون در یگان ویژه هوابرد شیراز بود از آنجا به جبهه‌های نبردحق علیه باطل اعزام شد و در منطقه سوسنگرد به نبرد با دشمن تیره دل سنگ دل برخاست و سرانجام به فیض شهادت نائل آمد.
 
مادر شهید از خاطرات خود درباره فرزند شهید شهیدش چنین می‌گوید او از نظر اخلاق خیلی خوب و شوخ‌طبع بود و در کار‌های خانه کمک می‌کرد و در هنگام سربازی برای کمک به پدرش مرخصی می‌گرفت و به خانه برمی گشت. روزی که میخواست آزمون جبهه شود به خاطر هفتاد و دو تن از شهدای ۷ تیر ۱۳۶۰ گریه میکرد.
 
خواب‌هایی که مادر این شهید بزرگوار در رابطه با فرزندش دیده است:
 
قبل از اینکه اطلاع پیدا کنم سید یوسف شهید شده است خواب دیدم در باغی بودم که مالک آن سید یوسف بود که یک درخت سنجد در باغ بود من قصد کردم تا درخت سنجد را از روی گل ببرم که دستم را گرفت و گفت ما در این درخت را نبرد گفتم چرا گفت ما در این درخت ۶ دانه سنجد دارد و این یکی را بخور ببین چقدر تلخ است نمی‌خواهد این درخت را ببریم مادر می‌گوید شاید تعبیر خواب این باشد که من شش فرزند دارم و اگر آن درخت سنجد را بریده بودم شاید همه فرزندان من از دستم می‌رفتند.
 
مادر می‌گوید وقتی میخواستم آشپزخانه بسازم با مخالفت فرزندان مواجه شدم که شهید در خوابم آمد و گفت غصه نخورد من برایت آشپزخانه میسازم وقتی از خواب بیدار شدم از بنیاد شهید آمدند و پول ساخت آشپزخانه را به من دادند.
 
مادر در ادامه می‌گوید در هنگام سفر به مکه من با کم پولی مواجه بودم که شهید را در خواب دیدم که به من میگفت مادر بروم که به غم واسه پول را نخور شبی خواب دیدم که سید یوسف آمده می‌گوید ما در پایم شکسته گریه میکند من دروغ گفتم پسرم چه کاری میتوانم برایت بکنم از خواب بیدار شدم و برای پخت نان خمیر کردم و به شوهرم گفتم خواب سید یوسف را دیده‌ام آیا تو حرفی به پسرم نزدیکه هورا ناراحت کردی میگفت نه صبح‌ها برای حاج حسین میرزا پدر شهید محمدرضا زارع تعریف کردم هفتم محرم بود که خبر رسید محمدرضا زارع شهید شده است فهمیدم که سید یوسف به خاطر آن شب در خوابم گریه میکرد سه روز پس از شهادتش جنازه او را از جبهه برای تشییع آوردند.
 
مادر شهید می‌گوید هر وقت که بیمار و در بیمارستان بستری بودن در خواب شهید یوسف و پیراهنی سبز به عیادتم نمی‌آمد پدر شهید نیز در شب قبل از شهادت سید یوسف را بی سر در خواب می‌بیند پدر شهید سال‌ها پس از شهادت شهید به رحمت خدا رفت.
 
انتهای پبام/
نظر شما
پربیننده ها