معرفی کتاب؛

«جماران تا گُلف»

کتاب «جماران تا گُلف» روایت زندگی فرمانده شهید «حاج حسن دشتی» به همت حوزه هنری یزد توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
کد خبر: ۵۵۱۹۷۰
تاریخ انتشار: ۰۲ آبان ۱۴۰۱ - ۲۲:۴۱ - 24October 2022

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، کتاب «جماران تا گُلف» روایت زندگی فرمانده شهید «حاج حسن دشتی» با همکاری حوزه هنری یزد و اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان یزد توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.

این کتاب بخشی از خاطرات زندگی و رزمندگی سردار شهید «حاج حسن دشتی رحمت آبادی» از فرماندهان یزدی دوران دفاع مقدس و رییس ستاد تیپ ۱۸ الغدیر را در قالب داستانی شیرین و جذاب روایت می‌کند.
 
«جماران تا گُلف» در ۱۶۸ صفحه با شمارگان ۱۲۵۰ نسخه به همت واحد فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری یزد توسط انتشارات سوره مهر به بازار کتاب عرضه شده است.
 
در این زندگی‌نامه داستانی بخشی از سبک زندگی، شخصیت، اخلاق، رفتار، منش، تواضع، اخلاص، ایثار و مجاهدت‌های این فرمانده شهید به روایتگریِ اصلی همسر شهید و همچنین مادر، برادر، خواهر، دوستان و همرزمانش آورده شده است.
 
شهید حاج حسن دشتی متولد ۲۸ اسفند ۱۳۳۷ در رحمت‌آباد یزد است. کودکی و نوجوانی پر فراز و نشیب او همراه با تحولات سیاسی و فرهنگی به رهبری عالم مجاهد، شهید آیت‌الله صدوقی (ره) در یزد و دوره جوانی‌اش نیز با شروع مبارزات علیه رژیم طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی همزمان بود.
 
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از اولین نیرو‌های سپاه یزد به حساب می‌آمد و مدتی هم در جماران پاسدار حفاظت از بیت امام خمینی (ره) بود. حاج حسن همچنین مدتی فرماندهی سپاه بافق را بر عهده داشت و پس از آن اغلب اوقات خود را در جبهه‌های جنوب در دفاع از حریم ایران اسلامی سپری کرد و در بیشتر عملیات‌ها حضور داشت.
 
رییس ستاد تیپ مستقل ۱۸ الغدیر و فرماندهی لجستیک این تیپ از جمله مسئولیت‌های شهید دشتی در دفاع مقدس بود. سرانجام این سردار رشید اسلام، یکم بهمن‎ماه ۱۳۶۵ در سن ۲۸ سالگی در عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه به فیض شهادت نائل آمد. از این شهید گرانقدر دو فرزند به یادگار مانده است.
 
در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
 
سر و مو و محاسن پرپشت و مشکی، نگاهِ چشم‌های سیاه مهربان با آن لبخند همیشگی توی صورتش، اگر جلوی هر کسی که می‌شناختش می‌گفتی حسن دشتی، همین تصویر مهربان نقش می‌بست در ذهنش و همین صورت باعث می‌شد هر کسی فقط یک بار هم او را می‌دید دلش بخواهد این یک بار دو بار و چند بار شود. اصلاً با همان یک بار نشست و برخاست، انگار که محبت حسن آقا پا داشت و می‌دوید می‌رفت کنج دل آدم می‌نشست. اولین بار من در همان سپاه بود.
 
انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار