شعر/ علیرضا سعدی

آی سوسنگرد! سردارت کجاست

«علیرضا سعدی» از شاعران حوزه دفاع مقدس و مقاومت آذربایجان شرقی سروده خود را به‌مناسبت سالروز آزادسازی سوسنگرد منتشر کرد.
کد خبر: ۵۵۶۲۲۳
تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۴۰۱ - ۱۰:۴۲ - 16November 2022

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، «علیرضا سعدی» از شاعران حوزه دفاع مقدس و مقاومت استان آذربایجان شرقی سروده خود را به‌مناسبت سالروز حماسه آزادسازی سوسنگرد با عنوان «سردار سوسنگرد» منتشر کرد که در ادامه می‌خوانید.


باز امشب یاد لشکر کرده‌ام
یاد سرداران بی‌سر کرده‌ام

باز امشب یاد یاران شهید
پرده‌ی بغض گلویم را درید

یاد مردانی ز نسل بوتراب
شرمگین از خونشان صد آفتاب

یاد گمنامان «تیپ ذوالفقار»
می‌کند باز این دلم را بی‌قرار

یاد مردانی که بی‌سر بوده‌اند
با شقایق‌ها برادر بوده‌اند

یاد غواصان «گردان حبیب»
سینه سرخان صمیمی و نجیب   

یاد سوسنگرد و «تیپ نینوا»
یاد بهمن شیر و شب‌های دعا

ياد شب‌هایی که معبر می‌زدیم
حجله می‌گفتیم و سنگر می‌زدیم

یاد سرداران عاشورا، خدا
می‌برد دل را به سمت کربلا

می‌برد آن‌جا که اغاز آست و بس
می‌برد آنجا که پرواز است و بس

می‌برد «اروند» و نجوا می‌کند
در دلم صد حشر برپا می‌کند

می‌برد بی‌دغدغه، بی‌ادعا
کو به کو تا سرزمین لاله‌ها

در جزیره می‌برد، مجنون کند
چون بلم‌ها باز غرق خون کند

می‌برد آن‌جا که پرپر می‌شدیم
تا همان جا که کبوتر می‌شدیم

برد و آخر کار دستم داد عشق
باز هم امشب شکستم داد عشق

یاد خرمشهر و آبادان بخیر
یاد مهران، یاد حاج عمران بخیر

آی سوسنگرد! سردارت کجاست
آن قدیمی یاور و یارت کجاست

آن علمدار رشید جبهه‌ها
آن دلاور مرد میدان بلا

آن «تجلائی» که مرد مرد بود
مرد عشق و مرد تیغ و درد بود

واژه‌ها امشب مرا یاری کنید
مانده‌ام آخر شما کاری کنید

بارها داغ برادر دیده‌ام
داغ گل، داغ صنوبر دیده‌ام

زخم‌ها از تیر و خنجر خورده‌ام
دل به دست عافیت نسپرده‌ام

بارها ما مرگ خود را دیده‌ایم
در هوای مرگ خود رقصیده‌ایم

باز امشب یاد لشکر کرده‌ام
یاد از آن سردار بی‌سر کرده‌ام

با توام ای «باکری» ای هم نبرد
ای برادر همنفس، همراز درد

با تو بودم تا دعایم گم نبود
اشک و آه و سوزهایم گم نبود

پیرهن گم کرده‌ام همرنگ خاک
پیرهن زخمی و خونی، چاک چاک

پیرهن ساده، صمیمی، بی‌ریا
پیرهن، تن پوش مردان بلا

پیرهن بی‌تو دلم طوفانی است
چشم‌هایم باز هم بارانی است

باز من چوب ملامت می‌خورم
بی‌تو از پشتم جراحت می‌خورم

پیرهن! زخم زبانم می‌زنند
بازهم آتش به جانم می‌زنند

فاو تا فاو این دلم در شیون است
صد شلمچه درد امشب با من است

عشق زیر آتش خمپاره ماند
ای دریغا دل! دلم بیچاره ماند

با توام ای درد! پیش من نمیر درد!
اینکه دست روحم را بگیر

جاده‌ها دق کرده اند از انتظار
این قرار ما نبود ای تکسوار

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار