گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس، «هیچ دوستی بهجز کوهستان» داستانی درباره سفری به اعماق تاریک بیگانگی است. این سفر، هم آفاقی است و هم انفسی، سفری قاچاقی و غیرقانونی از کردستان به سمت استرالیا و سفر دیگری در درون روح آدمی گرفتار شده در میان سختیهای زندگی، به عنوان متهم، در جزیرهای دور افتاده و در دل ناکجاآباد.
راوی با طی کردن سختیهای فراوان در رسیدن به ساحل استرالیا و رفتن تا پای مرگ و بازگشتنن، پس از رسیدن به جزیزه کریسمس در استرالیا، بلافاصله دستگیر میشود و به زندان مخصوص مهاجران غیرقانونی در جزیزهای دور افتاده به نام مانوس انتقال مییابد.
اوضاع زندگی در این زندان بهشدت سخت و زجر آور است. استرالیاییها سعی میکنند با این رفتار غیربشری، مهاجران را مجاب کنند که به سرزمین خود بازگردند. این کتاب براساس تجربیات واقعی نویسنده نگاشته شده است. داستان از جایی آغاز میشود که راوی به همراه سایر مسافران، به وسیله دو کامیون برای شروع سفری از اندونزی به مقصد استرالیا با کشتی، به ساحل منتقل میشوند.
در اولین تلاش برای رفتن به سمت استرالیا، کشتی قراضهای که باید تعدا زیادی مسافر را در مسافت طولانی انتقال دهد، در میانه مسیر خراب شده، سرانجام غرق میشود. راوی در این ماجرا تا پای مرگ میرود. اگر مسافران از جمله راوی، به وسیله یک کشتی ماهیگیری نجات مییابند و به ساحل اندونزی بازگرداننده میشود.
در مرتبه دوم که مسافران کشتی که خسته و تشنه و گشنه از یک سفر طولانی، روی آب هستند، موفق میشوند به جزیزه کریسمس در استرالیا برسند. پس از رسیدن به استرالیا و خوشحالی از جان به در بردن از این سفر، در اوج امید، پلیس استرالیا تمام مهاجران را دستگیر کرده و به بازداشتگاهی در جزیزه منتقل میکند. در بازداشتگاه، مشخصات افراد را میگیرند و آنها را برای تبعید به جزیزه مانوس آماده میکنند.
تمام این اتفاقات با نوعی عمد در هتک حرمت انسانی به مسافران همراه است و تنفری سیستماتیک از آنها را به نمایش میگذارد. زندان در جزیزهای در گینه قرار دارد. مهاجران پس از انتقال هوایی به جزیزه، در چهار زندان جداگانه تقسیمبندی میشوند. دو گروه مامور در زندان وجود دارد که گروه اول «جی فور اس» و گروه دیگر ماموران بومی جزیزه که «پاپو» نامیده میشوند، هستند.
راوی از این بخش کتاب به بعد، تماماً به توصیف احوالات خود در درون زندان براساس وقایع میپردازد که به طور روزمره، در زندان رخ میدهد. او عمدتا رفتار عجیب سیستم حاکم استرالیا در ایجاد رعب در مهاجران و همچنین مجاب کردن آنها بهگونه زندگی بدوی یا حیوانی به دور شان و احترام انسانی را توصیف میکند.
در 12 فصل کتاب، در هر قسمت، راوی شخصیتهایی را معرفی می کند که بخشی از تجربه روزانه او هستند و به وسیله روایت ماجرای آنها، اوضاع زندان و وضعیت خود را روایت میکند. در انتهای رمان، پس از اینکه وزیر مهاجرت استرالیا به جزیزه میآید و زندانیان را تهدید میکند که «اگر به وطن خود بازنگردید، تا ابد باید در این جزیزه بمانید»، چهار زندانی در حرکتی اعتراضی و هماهنگ که تقریبا دو هفته طول میکشد،؛ در زندان شورش میکنند و کنترل را از دست ماموران خارج میکنند. در انتهای شورش و با سرکوب زندانیان، عدهای کشته و زخمی میشوند و زندانیان دوباره سرخورده به زندگی حقیرانه خود باز میگردند.
هیچ دوستی به جز کوهستان از جهاتی یک رمان نیست؛ بلکه بیشتر یک شرح حال و توصیف اپیزودیک از تجربیات واقعی نویسنده آن است. سراسر رمان را این گونه توصیفات در کنار حدیث نفیس نویسنده و فلسفهبافیهای او فراگرفته است. رمان تا بخش پنجم فاقد پیرنگی منسجم است. در بخش پنجم، نویسنده چگونگی سفر خود را روایت میکند تا وجود اینکه این روایت هنوز با حاشیه تفکرات و تخیلات نویسنده همراه است، رمان با روایت ماجراهای سفر و اتفاقات آن، پیرنگ خود را بیشتر به نمایش میگذارد. با این حال دقیقا از زمان استقرار نویسنده رمان بستر خیالپردازیها و تئوریها و شرحهای نویسنده بر اوضاع است.
نویسنده هیچگاه از ملیت ایرانی خود یاد نمیکند؛ اما در جایجای داستان کُرد بودن خود را فریاد میزند و در روایت از جنگ تحمیلی، هر دوطرف جنگ را در ویرانی سرزمینش مقصر میداند و تحمیل را نه بهمعنای تحمیل جنگ از طرف عراق به ایران، بلکه بهمعنای تحمیل جنگی ناخواسته از سوی ایران و عراق به کردستان بهکار میبرد. او همچنین بیپروا سیاستهای غیرانسانی استرالیا را در برخورد با مهاجران زیرسوال میبرد و بیشتر، همین قسمت از رمان اوست که توجه بینالمللی را به آن جلب میکند: «با دیگری یا بیگانه چگونه رفتار میشود؟».
انتهای پیام/ 121