به گزارش خبرنگار دفاعپرس از تبریز، آزادگان سرافراز ایرانی در سالهای اسارت علیرغم تحمل شکنجهها و فشارهای فراوان همچنان در پایبندی به اعتقادات و باورهای خود بهویژه شعائر مذهبی بسیار راسخ و استوار بودند.
«اسماعیل قلیچخانی» آزاده تبریزی دوران دفاع مقدس که طی سالهای 1362 تا 1369 در اردوگاههای رژیم عراق زندانی بود، روزهداری اسرا در ایام ماه مبارک رمضان را در کتاب «روایت صبر» اثر «مریم جلیلی» اینگونه توصیف میکند:
با نزدیک شدن ماه مبارک رمضان دوستان برای روزه گرفتن آماده میشدند و فضای معنوی را در اردوگاه حاکم میکردند. درج احادیثی از پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع)، روی کاغذهای کوچک در فضیلت ماه مبارک و پخش آن در بین اسرا به این آمادگی میافزود. اکثر اسرا روزه میگرفتند به جز چند نفر از پیرمردها و افراد مریض که توانایی روزه گرفتن را نداشتند.
در ابتدا اسرا غذایشان را که چند قاشق برنج بود در لیوان میریختند و برای سحری نگه میداشتند و افطار را با غذایی که عصر به عنوان شام توزیع میشد، صرف میکردند. اما بعدها با درخواست اسرا عراقیها سرانجام جیرهی ناهار را قطع کردند و افطاری میدادند. سحری را ساعت سه بامداد توزیع میکردند.
در طول اسارت شبهای ماه مبارک رمضان جز معنویاتی که به همراه داشت، برای اسرا شبهای بسیار به یاد ماندنی را در صفحهی خاطراتشان حک میکرد. هر شب چند نفر به نوبت برای دریافت سحری از آسایشگاه خارج میشدند و همه سر به بالا و رو به آسمان حرکت میکردند و محو تماشای ستارهها میشدند. سربازهای عراقی که این حالات اسرا را میدیدند میپرسیدند چرا همهی شما به آسمان نگاه میکنید و راه میروید؟ آنها نمیدانستند لذت تماشای آسمان به هنگام شب یکی از بزرگترین آرزوهای اسرای ایرانی بود. داخل آسایشگاه با صدای ربنا حال و هوای رمضان ایرانی ایجاد میشد. سفرههای سحری و افطاریمان محقرانه بود اما هیچگاه کمبود را در سر سفرهایمان احساس نمیکردیم.
یکی از مشکلات اصلی در ماه مبارک رمضان تشخیص اوقات شرعی بود. رسانههای عراق اوقات شرعی را بر اساس احکام اهل تسنن اعلام میکردند. وقت افطاری مشکل چندانی پیش نمیآمد چون صبر میکردند تا هوا تاریک شود ولی تعیین وقت سحری مشکل بود چرا که از درون اتاقها آسمان دیده نمیشد و مبنای افق شرعی عراق برای ما قابل قبول نبود. بر اساس نظر افراد خبره سحریها اندکی زودتر اعلام میشد تا خللی در صحت روزه پدید نیاید. نماز صبح را سی الی چهل دقیقه دیرتر اقامه میکردیم به طوری که صبر میکردیم تا روشنی صبح از لابهلای میلههای پنجرهها به درون آسایشگاه بتابد.
انتهای پیام/