به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، حاج قاسم ارادت ویژهای نسبت به رزمندگان لشکرش داشت، به خصوص شهدایی که با دارا بودن ویژگی خاصی گوی سبقت را از دیگران ربوده بودند و در رسیدن به لقای الهی پیشی گرفتند.
او درباره عبدالمهدی مغفوری یکی از همین شهدا گفته بود «ما افتخار میکنیم به عبدالمهدی مغفوری که امروز قبرش امامزاده شهرمان است، مال ماست. کسی که در هیچ شبی نافله شب او قطع نمیشد. اگر در اتوبوس بود در وسط راه پیاده میشد، نافله شبش را به جا میآورد و با اتوبوس و یا خودروی بعدی خودش را میرساند. او که در حفظ بیت المال وقتی همسرش میخواست وضع حمل بکند، برای رساندن خود به بیمارستان از موتورسیکلت سپاه استفاده نکرد.»
پدری کردن حاج قاسم برای فرزند شهید
مهدی مغفوری از رزمندگان لشکر۴۱ ثارالله بود که در عملیات کربلای۴ پرکشید. در زمان شهادت معاونت ستاد لشکر ۴۱ ثارالله را برعهده داشت. از او ۳ فرزند به یادگار ماند از جمله فاطمه که آن زمان ۳ ساله بود.
فاطمه خانم با علی تهامی (فرزند شهید) ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد؛ زینب و حسین. پدر در ماموریت بود که زینب نیاز به عمل جراحی پیدا کرد. خبر که به حاجقاسم رسید او سریع خود را به بیمارستان رساند. عمل با موفقیت به پایان رسید و مادر از حاج قاسم تشکر کرد.
حاج قاسم گفت «من بابات را به جای خودم فرستادم و حالا به جای او اینجا هستم.» حاج قاسم ماند تا دخترک به هوش بیاید و خیالش راحت شود. برای فاطمه خانم پدری کرد و برای زینب پدربزرگی.
نامه گرم حاج قاسم و انتظار برای شهادت
فاطمه مغفوری در برنامه مثل پدر خاطره نامه حاج آقا به او پیش از عزیمت به سفر حج را روایت کرده است. او گفت: قرار بود حاج قاسم قبل رفتن به سوریه بیایند منزل ما و با ایشان خداحافظی کنیم، اما چون شروع جریان داعش بود و مجبور شد ناگهانی برود نامهای برای ما نوشت. ابتدای دستنوشته خیلی ابراز دلتنگی و شرمندگی بابت نیامدن کرد و نوشت «دخترم مرا ببخش که ناگهانی رفتم، تقدیر من همیشه همین است، این تمرین رفتن ناگهانی هم هست، باز هم دوستت دارم سلام مرا به فاطمه عزیز و فرزندان گرانقدرش برسان و بگو جانم فدایتان، سلام مرا به رسول معظم برسان و بگو تا زندهام از اسلامت دفاع میکنم و انتظار نصرت و شفاعتت را دارم.» در همین نامه نوشته است احساس میکنم مثل میوه رسیدهای هستم که اگر بیشتر از این به شاخه بمانم میپوسم و از بین میروم و الان وقت چیدن من است.
دوست دارم مثل آیت الله حکیم شهید شوم
فرزند شهید مغفوری ادامه داد: ایشان همیشه دعای شهادت از ما میخواست. به هر دستاویزی متوسل میشد. روز عقدمان که رهبر انقلاب کرمان تشریف آوردند و قرار شد شب خطبه عقد بخواند حاج قاسم چند سال قبل از مراسم دم در خانه ما آمد و از من خواست بیایم بیرون. آن سال سید محمدباقر حکیم در بمب گذاری در ماشین به شهادت رسیده بود. حاج قاسم به من گفت: دوست دارم مثل آیت الله حکیم تکه تکه شوم و موقع عقدت این دعا را بکن. ایشان ادامه داد من خیلی گنهکارم و دوست دارم تکه تکه شوم که هیچی ازم باقی نماند و وقتی از دنیا میروم حتی یک وجب از این خاک را اشغال نکنم.
انتهای پیام/ ۱۴۱