جان فدا/ دفاع‌پرس گزارش می‌دهد؛

روایت رزمندگان فاطمیون از چند ساعت قبل شهادت حاج قاسم

ستاد لشکر فاطمیون شرحی از ساعات پیش از شهادت سردار قاسم سلیمانی را روایت کرده است.
کد خبر: ۵۶۵۳۸۰
تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۴۰۱ - ۰۰:۲۱ - 04January 2023

.به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، ستاد لشکر فاطمیون روایتی از ساعات پیش از شهادت سردار قاسم سلیمانی را در کتاب «حاج ق ا س م» آورده است که در ادامه می‌خوانید.

پنج شنبه (۱۳۹۸/۱۰/۱۲) - دمشق
ساعت ۷ صبح
با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه
می‌شوم
ساعت ۷:۴۵ صبح
به مکان جلسه رسیدم.
مثل همهٔ جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در سوریه حاضرند.
ساعت ۸ صبح
همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده م ق ا و م ت وارد می‌شود با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوال‌پرسی می‌کند.

دقایقی به گفت‌وگوی خودمانی سپری می‌شود تا این‌که حاج ق ا س م جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید؛ همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین! همیشه نکات را می‌نوشتیم، ولی این‌بار حاجی تأکید بر نوشتن کل مطالب داشت. گفت و گفت... از منشور پنج سال آینده، از برنامهٔ تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج سال بعد، از شیوهٔ تعامل با یکدیگر، از ... کاغذ‌ها پر می‌شد و کاغذ بعدی. سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک جلسه. آن‌هایی که با حاجی کار کردند، می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازهٔ قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما پنج‌شنبه این‌گونه نبود... بار‌ها صحبتش قطع شد، ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید بگذارید حرف من تموم بشه.

ساعت ۱۱:۴٠ ظهر
زمان اذان ظهر رسید.
با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد دوباره جلسه ادامه پیدا کرد!
ساعت ۳ عصر
حدود هفت ساعت! حاجی هر آنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم.
پایان جلسه.
مثل همۀ جلسات، دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم.

خوردویی بیرون منتظر حاجی بود.
حاج ق ا س م عازم بیروت شد تا سیدحسن نصرالله را ببیند...
ساعت حدود ۹ شب
حاجی از بیروت به دمشق برگشت.
شخص همراهش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند. سکوت شد. یکی گفت: حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نروید! حاج ق ا س م با لبخند گفت: می‌ترسید شهید بشم!
باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد:
-شهادت که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست!
-حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم!
حاجی رو به ما کرد. خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت: میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، میوهٔ رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته!
بعد با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست...
ساعت ۱۲ شب هواپیما پرواز کرد.
ساعت ۲ صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید.

انتهای پیام/ 141

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار