در گفت‌وگو با دفاع‌پرس مطرح شد؛

روایت مادر شهید تیموری از نحوه شهادت فرزندش در حادثه تروریستی حمله داعش به مجلس

«جواد تیموری» از جمله ماموران امنیتی مجلس شورای اسلامی بود که خرداد سال ۱۳۹۶ در حادثه حمله تروریستی عوامل داعش به مجلس شورای اسلامی به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۶۹۴۸۵
تاریخ انتشار: ۰۶ فروردين ۱۴۰۲ - ۰۰:۳۷ - 26March 2023

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «شهید رضا تیموری» سال ۱۳۶۷ در جاده اهواز – خرمشهر به‌ شهادت رسید و شهادت «جواد تیموری» در خرداد سال ۱۳۹۶ در حادثه تروریستی مجلس شورای اسلامی که به‌دست عمال داعش اتفاق افتاد.

طبق گفته مادر شهید، وی اولین شهید حادثه تروریستی در مجلس شورای اسلامی است. مادر شهیدان تیموری در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس در مورد نخستین پسر شهید خود «رضا» اظهار داشت: رضا به‌عنوان بسیجی به جبهه رفته بود. امام فرموده بودند که هر کسی که می‌تواند، کمک کند؛ لذا این‌ها سرباز نبودند بلکه بسیجی بودند. زمانی که سال ۱۳۶۷ قطعنامه امضا شد، تلگراف رضا آمد: «جنگ را تمام کردیم و به امید خدا داریم بازمی‌گردیم.» اما بعد از ظهر آن روز در جاده اهواز _ خرمشهر دوباره نیرو‌های بعثی و منافقین داخلی با هم متحد شدند و دوباره داخل اهواز می‌شوند. ما منتظر بازگشت رضا بودیم، اما ساعت دو بعد از ظهر اعلام کردند: جنگ شدت گرفته و درگیری زیاد است. در همان درگیری نیرو‌های بعثی و منافقین با رضا و همرزمانش درگیر می‌شوند.

مادر شهیدان تیموری در مورد درگیری میان رزمندگان و نیرو‌های بعثی گفت: از آنجایی که دشمنان پرچم ایران و عکس امام را برداشته بودند، این‌ها فکر کرده بودند که نیرو‌های خودی هستند. زمانی که می‌آیند و داخل می‌شوند، متوجه می‌شوند که این افراد دشمن هستند.

وی ادامه داد: میان آن‌ها درگیری رخ می‌دهد و دشمن به آن‌ها اخطار می‌دهد که همه باید اسیر شوند. طبق چیزی که دوستان رضا گفته‌اند، عده‌ای از همرزمان او گفتند: ما اسیر نمی‌شویم. رضا هم گفته بود: «من اسیر نمی‌شوم.» در همان درگیری پسرم به شهادت رسید و با همان لباس بسیجی شهید شد و مانند حضرت عباس (ع) تیر به سر و چشمانش خورد.

روایت شهیدی که به جای اسارت، طعم شیرین شهادت را چشید/ روایت شهادت اولین شهید حادثه تروریستی مجلس شورای اسلامی

دلم از شهادت رضا باخبر بود، اما جرئت نداشتم آن را بپذیرم

مادر شهیدان تیموری نحوه شهادت رضا از زبان دوستانش را اینطور روایت کرد: دوستان پسرم تعریف کردند: «رضا تیربار را برمی‎دارد، به بالای یک بلندی می‌رود و شروع به تیراندازی کرده و بسیاری از دشمنان را به دَرَک واصل می‌کند. پس از آن دشمن به سر او خمپاره می‌زند و رضا همان لحظه به شهادت می‌رسد.»

وی افزود: ساعت دو بعد از ظهر ما داشتیم به اخبار گوش کردیم که اعلام شد: درگیری بسیار شدت گرفته است. آن موقع من دلم باخبر شده بود که رضا شهید شده است، اما جرئت نمی‌کردم آن را بپذیرم. رضا در تلگرافش گفته بود: «هوای دزفول ۵۵ درجه و گرم است. شما برای ما دعا کنید تا به امید خدا جنگ را تمام کنیم.»

تولد جواد سه سال بعد از شهادت برادرش

مادر شهیدان تیموری در مورد تولد فرزندش «جواد» اظهار داشت: شهادت خوب است، اما دوری فرزند برای والدین خیلی سخت است. سه سال بعد از شهادت رضا، خداوند «جواد» را به ما هدیه داد. خداوند دوباره مرا به‌خاطر فرزندانم زنده کرد. هنگام تولد جواد به من گفتند: شما به احتمال زیاد به هوش نمی‌آیی. زمانی که خداوند جواد را باردار بودم، پزشکان از بهبودی من ناامید شده بودند. پس از آنکه درد و عذاب زیادی را تحمل کرده بودم. من از ساعت ۱۲ شب تا ساعت شش صبح در اتاق عمل بودم و ساعت شش و ۳۰ دقیقه صبح که چشمان خود را باز کردم، رضا را دیدم که بالای سر من ایستاده است. پسرم طوری آمده بود که من متوجه نشده بودم. سه بار رضا را صدا کردم و از هوش رفتم. تنها یادم هست که گفت: «مادر جان، جواد جای من است.»

مادر شهیدان تیموری افزود: من ساعت هشت صبح به هوش آمدم و از پرستاری که آنجا بود، سراغ پسرم رضا را گرفتم، اما پرستار به من گفت: من از شب تا الآن پیش شما بودم، اما هیچ کس نزد تو نیامد. به او گفتم: نه، همین الآن رضا آمد و مرا بیدار کرد، مرا صدا کرد. پرستار از من پرسید: رضا چه کسی است؟ به او توضیح دادم که رضا بچه اول من است که به شهادت رسیده است. کم‌کم به هوش آمدم. آمدم برخیزم که پرستار مانع من شد و گفت: باید دکتر را خبر کنیم.

وی ادامه داد: از زمان تولد جواد ما خیلی آرام شدیم. نمی‌گویم که رضا را فراموش کردیم، اما واقعاً به آرامش رسیدیم. جواد انگار خود رضا بود و با آمدن او، خانواده آرام شد. خدا را شکر کردم که اگر رضا را از ما گرفت، جواد را به ما داد. خیلی به او علاقه‌مند بودم. خیلی به هم وابسته بودیم.

اگر تهران قبول نشوی، نمی‌گذارم به دانشگاه بروی

مادر شهیدان تیموری در مورد شرط جواز حضور فرزندش در دانشگاه گفت: زمانی که جواد دانشگاه قبول شد، به او گفتم: اگر در تهران قبول نشوی، به تو اجازه نمی‌دهم که به دانشگاه بروی. زمانی که علت آن را از من پرسید، به او گفتم: چون می‌خواهم شب تو را ببینم و خیالم بابت تو راحت باشد. جواد به شوخی به من گفت: می‌خواهی بالای منزلمان قبول شوم؟

وی در مورد علاقه پسرش به حضور در سپاه گفت: پسرم در دانشگاه تهران شمال قبول شد. درسش را شروع کرد. بعد از آن برای یافتن شغل دست به کار شد. هر کجا جست‌وجو می‌کرد، شغلی پیدا نمی‌کرد. دوست داشت وارد سپاه بشود. می‌گفت: دوست دارم به سپاه بروم و وارد بیت شوم و نوکری حضرت آقا را بکند.

وی افزود: زمانی که جواد هنوز در سپاه رسمی نشده بود، آن‌ها نمی‌گذاشتند به دانشگاه برود و از طرفی غصه درس و دانشگاه خود را می‌خورد. باید میان سپاه و دانشگاه یکی را انتخاب می‌کرد.

مادر شهیدان تیموری ادامه داد: دوست داشت هر چه زودتر ازدواج کند. می‌گفت: در خیابان‌ها می‌بینم که برخی خانم‌ها با چه وضعی در خیابان‌ها می‌گردند؛ به همین خاطر دوست دارم با همسر خودم باشم و گناه نکنم. ازدواج کرد و چهار سال هم با هم زندگی کردند.

امام رضا (ع) می‌دانند من از ایشان چه می‌خواهم

وی در مورد آخرین دوره آموزشی فرزندش در مشهد گفت: در دوره آخر از من خواست دعا کنم تا رسمی شود، چون در غیر این صورت او را از سپاه بیرون می‌کردند. دوره آموزشی آخر به مشهد رفتند. زمانی که به مشهد رفتند، همه از او پرسیدند: ما از امام رضا چیزی خواستیم. تو چه چیزی از ایشان خواستی؟ جواد در این هنگام گفت: خودش می‌داند که من چه چیزی می‌خواهم.

روایت شهیدی که به جای اسارت، طعم شیرین شهادت را چشید/ روایت شهادت اولین شهید حادثه تروریستی مجلس شورای اسلامی

 

صبح روز حادثه

مادر شهیدان تیموری در مورد روز حادثه مجلس شورای اسلامی اظهار داشت: سال ۱۳۹۶ کار جواد رسمی شد. ماه رمضانی که داعشی‌ها به مجلس حمله کردند. جواد سر پست خود بود و قرار بود ظهر برود، اما یکی از دوستانش صبح زنگ زد و به او گفت: برای من مشکلی پیش آمده است. می‌توانی سر پست من بیایی؟ ابتدا جواد درخواست دوستش قبول نکرد، اما بعد از آن زنگ زد و به دوستش گفت: می‌آیم. ساعت هشت از منزل به‌سمت بهارستان رفت.

مادر شهیدان تیموری افزود: پس از ۱۰ دقیقه دوست جواد به او گفت: کاری برای من پیش آمده است و چند دقیقه تا پشت می‌روم. می‌توانی به جای کشیک بدهی؟

وی در مورد حمله داعشی‌ها به مجلس گفت: دل جواد تنگ بود. گوشی خود را روشن کرد و مداحی گوش داد، چون عاشق مداحی بود. در این زمان داعشی‌ها حمله کردند. دوست جواد گفت: «حتی پنج دقیقه هم نگذشته بود که من رفتم و صدای تیراندازی آمد.»

اولین شهید حادثه تروریستی مجلس شورای اسلامی

مادر شهیدان تیموری ادامه داد: به محض اینکه داعشی‌ها آمدند، چند نفر را شهید کردند و یک تیر به پای جواد زدند اما او خودش را کشان کشان درب داخلی مجلس برد تا در را ببندد. (مجلس سه در دارد که یک در به بالا، یک در به حیات و یک در به صحن اصلی مجلس باز می‌شود) جواد یکی از در‌ها را سریع بست که به همین خاطر، آن‌ها با او لج می‌کنند و در یک راهروی باریک آنقدر به او تیر می‌زنند که تمام بدن او زخمی شده و به شهادت می‌رسد.

وی درباره شنیدن خبر حمله به مجلس گفت: ساعت ۱۰ صبح در اخبار اعلام کردند که در مجلس شورای اسلامی درگیری اتفاق افتاده است. پدر جواد از شنیدن این خبر مضطرب بود و می‌گفت: «من خیالم راحت بود که جواد در جای امن کار می‌کند.» من فکر نمی‌کردم در مجلس درگیری اتفاق بیافتد. ساعت: ۱۰ - ۱۰:۳۰ همه فامیل آمدند. «محسن» برادر جواد از محل کار به منزل ما آمد خانه. از او پرسیدم که چرا این ساعت به خانه آمدی، گفت: چیزی نیست. داعشی‌ها عکس جواد را منتشر کرده بودند که ما او را کشتیم. جواد اولین شهید مجلس بود.

مادر شهیدان تیموری ادامه داد: پدر جواد و بقیه در آن گرمای خرداد به‌دنبال جواد راه افتادند. ابتدا به بیمارستان سینا رفتند، اما گفتند جواد را به بیمارستان بقیةالله (عج) برده‌اند. آنجا به همسرم گفتند که جواد زخمی شده است که آن‌ها فهمیدند که جواد به شهادت رسیده است.

انتهای پیام/ 118

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار