به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، برای دفاع از وطن و تأمین امنیت ما، افراد زیادی به جبهههای حق علیه باطل رفتند و جان خود را کف دست گرفتند تا ما امروز امنیت داشته باشیم. یکی از این افراد، «بهمن تاجدولتی» جانباز قطع نخاع ۷۰ درصد است.
وی سال ۱۳۶۲ به جبهه رفت و روز هشتم فروردین ۱۳۶۳ در عملیات خیبر بر اثر اصابت ترکش به کمر به درجه عظیم جانبازی نائل آمد.
این جانباز دفاع مقدس در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، در مورد نحوه جانبازی خود اظهار داشت: من جانباز ۷۰ درصد قطع نخاع هستم که در عملیات خیبر جانباز شدم. از بسیج کرج به جبهه اعزام شدم و در آنجا رانندهای بودم که به همه مناطق جبهه اعم از پشت جبهه و خط مقدم رفت و آمد داشتم. سال ۱۳۶۲ به جبهه اعزام شدم و پس از هشت ماه در روز هشتم فروردین ۱۳۶۳ در منطقه جزیره مجنون بر اثر بمباران هواپیما و اصابت ترکش به کمرم، قطع نخاع شدم.
تاجدولتی گفت: هر لحظه دفاع مقدس برای من یک خاطره است. من آن موقع موضوع جالبی را از رزمندگان شنیده بودم که کسانی که مجروح یا شهید میشوند، آنهایی هستند که خودشان خواستهاند مجروح و شهید شوند. زمانی که مجروح شدم، این نکته را کاملا درک کردم.
این جانباز دفاع مقدس در مورد آرزوی خود در دفاع مقدس بیان کرد: من آرزو میکردم که اگر میشود، مانند جانباز قطع نخاعی «محمد فلاح» قطع نخاع شوم و این موضوع از ذهنم گذشت و همان روز هم به کمرم ترکش خورد و مانند او جانباز شدم. اولین کلمهای که بر زبانم جاری شد، «الحمدلله» بود. آن موقع اشهد خود را گفتم، اما دیدم شهید نشدم و به تهران برگشتم.
وی افزود: چند وقت پیش با یک نفر صحبت میکردم که گفت «من کسی هستم که کسی هیچکس مانند من مجروح نشده است.» از او علت آن را پرسیدم و به من پاسخ داد «نحوه مجروحیت من اینگونه بود که من خودم آرزو کردم مجروح شوم و مجروح شدم، اما تابهحال پیش نیامده است که کسی خودش بخواهد و مجروح شود.» آن موقع من به او گفتم من هم خودم خواستم و مجروح شدم.
تاجدولتی ادامه داد: آن روز صبح، جایی که من مجروح شدم، به من گفتند یک نفر اینجا مجروح شده است. ترکش به دستش خورد و قطع شد، من از ذهنم گذشت که اینکه من اینقدر دلم برای اینها میسوزد،ای کاش مانند «محمد فلاح» قطع نخاع بشوم که همیشه درد و سختی بکشم و هیچ گاه درد کشیدن این بچهها یادم نرود. همان اتفاق هم برای من افتاد. همان روز ساعت چهار بعد از ظهر در بمباران هواپیما، یک ترکش به کمرم خورد و اولین چیزی که پس از «الحمدلله» و «اشهد» به ذهنم آمد، این بود که مانند محمد فلاح قطع نخاع شدم و هرچه خواستم، همان شد. هر کسی هم که تابهحال از من پرسیده است که آیا آرزوی سلامتی و شفا داری؟ به او گفتم: نمیتوانم چنین چیزی بخواهم؛ چون خودم این شرایط را خواستم.
این جانباز دفاع مقدس در خصوص برخورد اطرافیان درباره مجروحیت او و شرایطی که برایش بهوجود آمده است، گفت: هر کس در هر لحظه یک برخوردی با من دارد. خانوادهام ناگزیر بود شرایط مرا بپذیرد. دوستان و اطرافیانم هم شرایط مرا پذیرفتند، اما بعضی از نزدیکان کملطفی کردند و به من گفتند: سعی کن تحمل کنی و اراده کنی که راه بروی.
وی ادامه داد: اگر بگویم من هیچگاه خسته نشدم، درد تحمل نکردم و اذیت نشدم، حقیقت را نگفتهام، چون آدم درد و سختی میکشد و گاهی اوقات بر اثر تب و لرز، ذهن و روحیه خود را از دست میدهد و آن لحظه فرد آرزو میکند کاش این وضعیت را نداشتم، اما تمام اینها لحظهای و بهخاطر درد هستند و میگذرند. من بهجز درد و سختی در مواقع عادی، از شرایط خود پشیمان نمیشوم و خدا را شکر میکنم.
تاجدولتی افزود: زمانی که من درد و سختی را تحمل میکنم، با خود میگویم اگر شکر خدا را نگویم، تمام زحمات و سختیهایی که تحمل کردهام، به باد میرود و اجر و پاداش خود را از دست میدهم. سعی میکنم شرایط را تحمل کنم و به دیگران روحیه بدهم که صبوری و کمک کنند.
این جانباز دفاع مقدس به مردم توصیه کرد: توصیه میکنم که مردم در ابتدا صبوری کنند؛ چون صبوری مهمترین عاملی است که به همه کمک میکند تا تحمل کنند و در گذر از سختی، «صبر» است که کمکمان میکند.
وی افزود: خدا را بشناسید. وقتی به اینها فکر میکنید، میفهمید که همهچیز دست خداست. همهچیز اعم از سختی، خوبی، بدی، سرنوشت، ماندن و رفتن و... دست خداست. فکر کنیم که در این صورت وظیفه ما چیست! وظیفه ما اطاعت از خواستههای خداست. دنبال شانه خالی کردن نباشیم.
انتهای پیام/ 118