به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، «عباس هریری» که خود از رزمندگان دفاع مقدس است در گفتوگویی با بیان اینکه پسرم فرمانده تخریب قرارگاه فاطمیون بود، اظهار داشت: بعد از آزادسازی شهر تدمر وقتی از حسین پرسیدند چه احساسی داری گفته بود همان احساسی که روز اول آمدم و گفتم میروم تا انتقام سیلی مادر را بگیرم.
لباس دامادی شهید در اتاقش
شهادت چهار ماه بعد از ازدواج
پدر شهید هریری میگوید: چون تروریستها چهره حسین را در سوریه شناسایی کرده بودند برای اعزام مجدد به او اجازه نداند و بهانه آوردند که مجرد است و به همین خاطر او تصمیم گرفت ازدواج کند. بعد از جاری شدن خطبه عقد از پای سفر عقد رفت و گفت ازدواج کردم مرا اعزام کنید.
پسرم چهار ماه عقد کرده بود و با پافشاری فراوان موفق شد، ۱۰ آبانماه ۱۳۹۵ از طریق لشکر فاطمیون با نام مستعار قمر فاطمیون به سوریه برود، ۲۲ آبانماه همان سال هم به شهادت رسید.
وی افزود: داعش گفته بود «حسین کمر ما را شکسته است. او را زنده به ما تحویل دهید.» قبل از اعزام به ما گفته بودند اگر او اسیر شود او را مثله میکنند و آتش میزنند. واقعا راضی هستید پسرتان برای جنگ با داعش به سوریه برود. من گفتم انگار در خیمه امام حسین (ع) هستم و به او اجازه میدهم برای دفاع از حرم به سوریه برود. متولیان اعزام به جبهه گفتند، صدای شما ضبط میشود تا بعد اگر پشیمان شدید سند آن موجود باشد.
اتاق شهید هریری در منزل پدرش
پدر شهید هریری با بیان اینکه از کودکی در پایگاه بسیج فعالیت داشت و در برپایی تمامی برنامههای قرآنی، نماز جماعت و نماز جمعه پیشقدم میشد، تصریح کرد: برخی میپرسند چطور راضی شدی پسر به این رشیدی برود و پاسخ من همیشه همین است که راضی چیست؟ من خودم به او تکلیف کردم و به همراه مادرش او را از زیر قرآن رد کردیم، حتی من هم متقاضی بودم، اما به دلیل سن و وضعیت جسمیام مسئولان موافقت نکردند و گفتند همین که حسین برود کافی است.
وی ادامه داد: پسرم مدرک کارشناسی رشته حقوق را از دانشگاه قوه قضائیه اخذ کرد و در مقطع کارشناسی ارشد رشته حقوق بین الملل در حال تحصیل و در قطار شهری مشهد مشغول به کار بود.
حسین برای رفتن به سوریه مرخصی بدون حقوق میگرفت
پدر شهید هریری گفت: دوستان و آشنایان از من میپرسیدند آیا درست است که به مدافعان حرم حقوق بالا میدهند؟ من به آنها گفتم اطلاع ندارم اجازه بدهید از حسین میپرسم و به شما میگویم. از او این سوال را پرسیدم گفت: من مرخصی بدون حقوق میگیرم، چون برای دلم میروم. اینکه مدافعان حرم برای پول میروند، شایعهای بیش نیست.
وی افزود: من به دلیل کارم کمتر منزل بودم و این روحیه حسین را بیشتر مدیون تربیت همسرم میدانم. همسرم دارای تحصیلات و از خانواده مذهبی است.
احداث کفشداری در حرم امام حسین (ع)
پدر این شهید مدافع حرم میگوید: حسین تا سن ٢٤ سالگی ٢٥ بار به کربلا رفته بود، در گذشته زائران کفشهای خود را در سبد میریختند. او با دیدن این صحنه ناراحت شد، به دفتر حرم مراجعه کرد و گفت که من مهندس هستم اجازه دهید چند کفشداری ایجاد کنم. آنها موافقت کردند و او چند کفشداری در حرم ساخت و مدتی در آنجا به عنوان کفش دار فعالیت میکرد و گفته بود فقط یک گوشه نگاه از آقا را میخواهم.
هریری با بیان اینکه پسرم افتخار خدمت در حرم امام رضا و اباعبدالله حسین (ع) را داشت و در انجام کارهای خیر پیش قدم بود، افزود: ایام اربعین به حسین گفتم به کربلا برویم گفت برای شما ویزا گرفتم بروید من هم میآیم، ما به کربلا رسیدیم بعد از معاینه بهانه آوردند و گفتند قلب شما مشکل دارد باید به ایران بازگردید هر چند حس کَردم پرندهای از قلبم پرگشود، بعد از اینکه به خانه آمدیم خبر شهادت حسین را به ما دادند.
وی افزود: حسین پسر کوچک ما بود و بسیار به او وابسته بودیم عقیده بالاتر از دلبستگی است وقتی دیدیم حرم حضرت زیینب (س) در خطر است توانستم از او دل بکنم و اجازه دهم به سوریه برود.
نحوه شهادت تا ملاقات در معراج
پدر شهید هریری گفت: دشمن در قسمتی از حلب عقبنشینی کرده بود، حسین با ۲ دوستش شهیدان بشیری و جهانی برای پاکسازی به آن قسمت منطقه حلب میروند سه تله انفجاری در یک خانه بود که میخواستند خنثی کنند حسین فکر میکند این تلهها جدا از یکدیگر کار شدهاند، تله اصلی را خنثی میکند، اما تلههای دیگر که به صورت مخفی در خانه کار شده بودند منفجر میشوند او برای جلوگیری از آسیب به دیگران خود را بر روی بمب میاندازد و به شهادت میرسد.
وی افزود: حسین متولد ١٣٦٨ در مشهد بود و ٢٢ آبان سال ١٣٩٥ در حین پاکسازی و خنثی کردن بمب به شهادت رسید، هفت هشت روز از شهادتش گذشته بود که برای دیدن او به معراج شهدا رفتیم با اینکه پیکر او تکه تکه شده بود حسین آن روز یکجوری ظاهر شد تا ما بتوانیم این داغ را تاب بیاوریم شاید باورتان نشود ما پیکر او را سالم دیدیم فقط کمی گرد و غبار بر روی صورتش نشسته بود. تقدیر چنین بود پروانه بسوزد.
هریری میگوید: روزی که خبر شهادت حسین را به من دادند بسیار مستاصل شدم، بعد از مراسم به فرزندانم گفتم داداش تمام شده به زندگی روزمره خود ادامه دهید، به اتاقم رفتم و به خدا گفتم اگر شهدا زنده هستند یک دیدار برای ما بگذار، لب تخت نشسته بودم، یکدفعه دیدم اتاق روشن شد، گفتم برق را خاموش کن، گفت: بابا جان حسین هستم، فراموش کَردم از خدا او را طلب کرده بودم، خواستم از جایم برخیزم مرا بغل کرد، گفتم کجایی؟ مگر نمیدانی جانم به جانت بند است، گفتند: شهید شده ای، گفت که درست میگویند شهید شده ام، اما شهدا زنده اند، الان بیشتر میتوانم به شما خدمت کنم، درست میگفت هر لحظه نیت کنیم کاری را انجام دهیم سریع انجام میشود، هر چند خواستههای ما دنیایی نیست.
وی خاطرنشان کرد: بعد از شهادت حسین از دانشگاه به منزل ما آمده و گفتند دانشجویان قرارگاه جهادی به صورت رایگان کارهای حقوقی را به نیت شهید شما برای نیازمندان انجام میدهند.
هریری خطاب به همه خبرنگاران گفت: کسی را بیخود بزرگ نکنید مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید، فقط حرف حق را بزنید تاثیر شما از رزمندگان بالاتر است.
از کسایی که کفن تبرک میخرند خوشم نمیآید
زهرا ناعمی مادر شهید هریری نیز به خبرنگار ایرنا گفت: اول راضی نمیشدم برای مبارزه با داعش به سوریه برود یک روز مرا به حرم امام رضا (ع) برد و گفت از آقا خواستم یک همسر به من بدهد تا با من به هیات بیاید و شما راضی شوید تا به جبهه بروم. با گفتن این حرف مرا راضی کرد، قبل از شهادت یکبار تیر به پایش اصابت کرد و مجروح شد و دفعه آخر به شهادت رسید.
وی افزود: حسین بسیار مهربان و دلسوز بود یکبار که با هم به کربلا رفته بدویم با دیدن افرادی که کفن میخریدند به من گفت که از کسانی که کفن تبرک میخرند خوشم نمیآید مگر امام حسین (ع) کفن داشت.
ناعمی ادامه داد: پسرم اهل خرید نبود، در کربلا به من گفت از یک مغازه خرید کن، من هم یک طاقه چادر رنگی برای سوغات خریدم.
منبع: ایرنا
انتهای پیام/ ۱۳۴