همسر شهید مدافع حرم «کیهانی» در گفت‌وگو با دفاع‌پرس مطرح کرد؛

امضای برات شهادت «محمد کیهانی» در حرم امام رضا (ع)/ سبک اسلامی شهید برای تربیت فرزند

شهید «کیهانی» یکی از طلاب شهید مدافع حرم و از رزمندگان خوزستانی بود. سال ۱۳۹۴ به سوریه رفت. روز هشت آبان ۱۳۹۵ بر اثر اصابت تیر به سر، مجروح و در بیمارستان حلب بستری شد و همان‌جا به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
کد خبر: ۵۷۵۲۹۰
تاریخ انتشار: ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۰۰:۲۱ - 21April 2023

سبک اسلامی شهید مدافع حرم «کیهانی» و همسر شهید برای تربیت فرزند/ اتونشر عید/ 5به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، شهید «محمد کیهانی» یکی از طلاب شهید مدافع حرم و از رزمندگان خوزستانی بود. سال ۱۳۹۴ به سوریه رفت. یک سال به آنجا رفت و آمد داشت و نهایتا روز چهارم محرم ۱۴۳۷ مصادف با هشت آبان ۱۳۹۵ بر اثر اصابت تیر به سر، مجروح و در بیمارستان حلب بستری شد و همان‌جا به درجه رفیع شهادت نائل آمد. وی ششمین شهید مدافع حرم از شهرستان اندیمشک و اولین شهید روحانی مدافع حرم در این شهرستان محسوب می‌شود. 

همسرم غیرت اسلامی داشت؛ نه غیرت بی‌جا

«زهرا عبادی‌نژاد» همسر شهید مدافع حرم محمد کیهانی در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس اظهار داشت: صحبت کردن در مورد همسر راحت است، اما زمانی که این همسر به مقام شهادت برسد، صحبت، سخت‌تر می‌شود. انگار ما همدیگر را نشناختیم و دو انسان متفاوت بودیم؛ در صورتی که دو نفر، زمانی کنار هم زندگی می‌کنند که با هم صمیمی می‌شوند و چیز ناشناخته‌ای میان آنها وجود ندارد، اما من بسیاری از خصوصیات اخلاقی همسرم را بعد از شهادت او شناختم. آن موقع فهمیدم که او چه کسی بود و من درک نکرده بودم.

وی ادامه داد: چیزی که می‌دیدم، این بود که انسانی غیرتی بود. زمانی که مادرش به خواستگاری من آمد، به من گفت: پسر من خیلی غیرتی است. 

همسر شهید افزود: همسرم غیرت دینی و اسلامی داشت، نه غیرت بی‌جا. فرد شجاعی بود. من ندیدم که کسی مورد ظلم قرار بگیرد و او سکوت کند. همین سکوت نکردن در مقابل ظلم‌های کوچک، باعث شد وی فردی از آب دربیاید که در مقابل ظلم بزرگ حملات داعش، سکوت نکند و قید همه چیز را بزند.

همسرم برات شهادت خود را از امام رضا (ع) گرفت

وی با بیان خاطره‌ای از شهید کیهانی گفت: آخرین باری که به مشهد رفتیم، زمانی که برای زیارت به حرم رفت، صورتش خیس بود. من برگشتم و همان موقع احساسی به من الهام شد که در آنجا از امام رضا (ع) شهادت خود را طلب کرد. من به او گفتم: شهادت خود را گرفتی.

سبک تربیتی اسلامی

همسر شهید در مورد سبک تربیتی مد نظر همسر شهیدش اظهار داشت: همسرم درس حوزه خوانده بود. به همین خاطر بهترین و اثربخش‌ترین نوع تربیت را همان تربیت اسلامی می‌دانست. امروزه جهان غرب هم به این نتیجه رسیده است که بهترین نوع تربیت، همان تربیت اسلامی است؛ اینگونه که تا هفت سال نباید کاری به کار بچه داشت و نباید خیلی به او گیر داد.

وی ادامه داد: والدین باید مراقبت‌های ویژه‌ای از بچه داشته باشند، اما به‌گونه‌ای که فرزندشان متوجه نشود والدین مراقب او هستند. بچه زیر هفت سال باید کاملا احساس استقلال داشته باشد. استقلال و توانایی بچه در همان هفت سال شکل می‌گیرد. پیامبر (ص)، خود نیز فرموده‌اند که بچه تا هفت سال باید آزاد باشد.

همسر شهید افزود: همسرم سبک تربیتی خود را طبق همان درسی که در حوزه خوانده بود، اجرا می‌کرد. نظر همسرم این بود که یا مادر و یا پدر باید حالت مراقب و حاکمیت و دیگری حالت نرمش برای بچه داشته باشد که اگر بچه خطایی کرد، یک نفر به او تذکر دهد و دیگری هوای بچه را داشته باشد که بچه تنها بار نیاید. مادر و پدر با هم باید بچه را تربیت کنند.

وی ادامه داد: همسرم دائم حال و هوای دفاع مقدس را داشت و زندگی ما یاد و نشانی از دفاع مقدس داشت و دفاع در فکر و ذکر همسرم بود. برای سوریه هم یک سفر سه چهار روزه با دوستانش رفت و در آن سفر به‌طور قطع قسمت شد که به سوریه برود و رفت.

همسر شهید از نظر خود در مورد اعزام همسرش به سوریه برای دفاع از حرم گفت: از همان اوایل که با هم ازدواج کردیم، همسرم تصمیم داشت به لبنان برود. به حوزه رفت و زمانی که برگشت گفت: «من دارم برای مبارزه به لبنان می‌روم و کارهایش را انجام داده‌ام.»، اما قسمت نشد که به لبنان برود.

همسرم ما را برای شهادت خود آماده کرد

وی اظهار داشت: زمانی که من مطمئن شدم همسرم ۱۰۰ درصد می‌خواهد برود، از ترس اینکه او را از دست بدهم، تشنج کردم و به بیمارستان رفتم. اصلاً دلم راضی نمی‌شد و به آن حد از ایمان نرسیده بودم که خودم همسرم را راهی جبهه دفاع از حرم کنم؛ چون برخی خانم‌ها خود، آنقدر ایمان قوی داشتند که ساک همسرشان را می‌بستند و او را راهی جبهه می‌کردند.

همسر شهید ادامه داد: من مانند یک انسان وحشت‌زده بودم که نمی‌توانستم فکر شهادت و نبودن همسرم را بکنم، اما همسرم در این یک سالی که در جبهه بود، ما را آماده پذیرش شهادت خود کرد و کارهایی کرد که ما شهادت او را قبول کردیم که قرار است این اتفاق، در زندگی ما بیافتد و خوسازی‌هایی برای ما بوجود بیاید. در این یک سال هم من و هم فرزندانمان برای بحث شهادت او ساخته شدیم. 

وی ادامه داد: از آنجایی که همسرم طلبه بود و به سربازی هم نرفته بود، در حد بسیج خیلی چیزها مانند کار با اسلحه را بلد بود، اما خیلی روی آن مسلط نبود. از آنجایی که پاسدار نبود و یک بسیجی بود، یک دوره آموزشی برای او گذاشتند و در آن دوره آموزشی، توانمندی‌های خود را نشان داد و او را پذیرفتند. در دوره اولی که رفته بود، عملیاتی انجام داده بودند و برای او تشویقی مقرر کردند و اگر قرار بود ۴۵ روز بماند، ۴۵ روز دیگر هم به آن اضافه کرده بودند.

همسر شهید افزود: در دوره اولی که به جبهه رفت، گوشی نداشت؛ یعنی اجازه نداشتند با خود تلفن همراه ببرند و ارتباط آنها با خانواده‌هایشان اینگونه بود که برای آنها تلفن می‌آوردند و تلفنی صحبت می‌کردند، اما در دوره‌های بعد موبایل برده بود.

وی در مورد نحوه شهادت همسرش گفت: همسرم و همرزمان او برای شناسایی می‌روند و جلوتر از خط حرکت کردند. آنجا در ساختمانی که قرار داشتند، با تک‌تیرانداز دشمن درگیر می‌شوند. فکر می‌کنم آنها اسلحه‌هایی داشتند که حرارتی است و زمانی که یک انسان رد می‌شود، از حرارت بدن او تشخیص می‌دهند. زمانی که همسرم رد شد، تیر به او می‌خورد.

محیط طوری بود که خواسته شهید اجابت شد

همسر شهید ادامه داد: روزی که می‌خواستند خبر شهادت همسرم را به من بدهند، من در منزل بودم. برادر همسرم آمد و خواست به من بگوید، اما نتوانست. پسرعمه‌شان آمد، اما او هم نتوانست به من بگوید. همزمان تمام همکارانی که با او در کار می‌کردند، همه با هم وارد منزل ما شدند. به همین خاطر شرایطی فراهم شد زمانی که خبر شهادت همسرم را به من دادند، من نتوانستم جیغ بزنم و حتی نتوانستم داد بزنم و فقط سکوت کردم؛ چون در آنجا مرد نامحرم بود. همسرم وصیت کرده بود زمانی که شهید شد، اطرافیان گریه نکنند و گل و شیرینی پخش کنند. محیط طوری شد که خواسته شهید اجابت شود.

وی در مورد واکنش فرزندانشان با قضیه شهادت پدرشان گفت: فرزندانمان با قضیه شهادت پدرشان کنار نیامدند. همسرم در این یک سال که می‌رفت و می‌آمد، ما را به منزل شهدایی می‌برد که شرایطشان سخت‌تر از شرایط ما بود؛ اینگونه که همسر شهید جوان‌تر از من بود و فرزندان شهید کوچکتر از فرزندانمان بودند. پیکر شهید ذاکر هنوز بازنگشته است. همین که والدین شهید را در این شرایط دیدم، نتوانستم به همسرم بگویم که به سوریه نرود. زمانی که می‌دیدم آنها در آن سن هستند و پیکر فرزندشان بازنگشته، برای من تجربه شد که ما باید میان خانواده شهدا قرار بگیریم که قبول کنیم ما هم خانواده شهید بشویم.

شهادت او سرمایه‌گذاری بزرگی برای من بود

همسر شهید افزود: خیلی‌ها به ما گفتند که مردتان شما را رها کرد و رفت؛ در صورتی که ما به این نتیجه رسیدیم که همسرم از ما محافظت کرد و دارد محافظت می‌کند. نه فقط من؛ که همه اقوام، حضور او را احساس می‌کنند. زمانی که بود، خیلی از اتفاقات به این محکمی صورت نمی‌گرفت. به قول شهید سلیمانی، تا شهید نباشی، شهید نمی‌شوی.

وی به جوانان چنین توصیه کرد: توصیه من این است که نبازید. زمانی که همسرم به من گفت: می‌خواهم به سوریه بروم، گریه می‌کردم و می‌گفتم: نرو؛ اما الآن می‌بینم که رفتن او سرمایه گذاری بزرگی برای آخرت من بود.

همسر شهید گفت: من به هر کسی می‌رسم، می‌گویم این سرمایه‌گذاری را از دست نده و به او می‌گویم برای شهادت فرزندانتان و عزیزانتان تلاش کنید؛ چون اصلاً ضرر نیست.

انتهای پیام/ 118

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار