به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، متن زیر و چهار نوشتار دیگری که پنجمین و آخرین قسمت از مجموعهگزارشهایی است که ادامه روایت حضور سپهبد شهید «علی صیاد شیرازی» و شهید «مصطفی چمران» وزیر دفاع وقت در سردشت برای بررسی ابعاد حادثه تروریستی در این منطقه را روایت میکند.
بخش چهارم این گزارش، با عنوان «روش عارفانه شهید صیاد شیرازی برای اصلاح اشتباه مدیریتی خود» منتشر شده است که میتوانید آن را از اینجا مطالعه کنید.
این گزارش از کتاب «در کمین گل سرخ» انتخاب شده که روایتی از زندگی سپهبد شهید «علی صیاد شیرازی» است که محسن مؤمنی آن به رشته نگارش درآورده و انتشارات سوره مهر آن را منتشر کرده است.
ادامه این گزارش را در زیر میخوانید:
«وقتی که به پاسگاه رسیدند، ساعت ۱۱ شب بود. در اولین فرصت به سردشت بیسیم زد و اطلاع داد که در کجا هستند و اگر دنبالشان میگردند، به آنجا بیایند. غافل از اینکه نیروهای خودی تا ساعت هشت شب متوجه غیبت آنان نشده بودند.
ساعتها بعد که دکتر از مسائل دوا و درمان خلبان مجروح فارغ شد و پاسدارانی برای آنها در بیمارستان گذاشت و به پادگان برگشت، سراغ آنها را گرفت. همه با تعجب به همدیگر مینگریستند و دکتر تازه فهمید چه اتفاقی افتاده است. بیسیمی که ساعت ۱۱ از پاسگاه پل کُلته زده شد، همه را خوشحال کرد و دکتر را خوشحالتر.
صبح فردای آن شب، هنگامی که دکتر چمران به آنجا رسید، او را به آغوش کشید؛ گویی گوهر گرانقیمتی را یافته باشد.
صیاد در مورد لحظه دیدار دوباره با چمران گفت: «آن لحظه را یک لحظه تاریخی و تعیین کننده برای خودم میدانم و هیچ گاه زمانی را که شهید چمران مرا در آغوش کشید و با شور و شعف خاصی مرا غرق در بوسه کرد، فراموش نمیکنم... دکتر چمران از روش کار من و راهنماییهایم خوشش آمده بود. از سرگذشتم پرسید و با هم بیشتر آشنا شدیم.
از همینجا بود که ما برادر و دوست شدیم. او در هر سخنرانی که در مساجد میکرد، از کار ما بهعنوان یک حماسه یاد میکرد، که البته این امر باعث تشویق ما میشد تا بهتر وظیفهمان را انجام دهیم.»
حالا او بهعنوان مشاور و معاون چمران فعالیت میکرد و کار را پیش میبرد. آن دو تا پاسی از شب طرح حمله به ضدانقلاب را میریختند و روز، سروان آن را اجرا میکرد.
متأسفانه این ایام مدت زیادی طول نکشید. درست هنگامی که آنان ضدانقلاب را در چنگ خود میدیدند و نزدیک بود که به بحران کردستان برای همیشه پایان بدهند، ضدانقلاب از مشی لیبرالانه دولت موقت سوءاستفاده کرد و خواستار مذاکره و گفتوگو شد و باز هم ماجرای قرآن و نیزه تکرار شد. (۳)
در این مورد در کتاب «کردستان شهید دکتر مصطفی چمران، صفحه ۶۱۱» آمده است: «وقتی که در مقابل حمله برقآسای ما نتوانستند تاب بیاورند، تقاضای مذاکره کردند و دولت پذیرفت. ارتش دستور داد که سربازان جز دفاع، تحرکی نداشته باشند و حتی به شهرها وارد نشوند تا حسن نیت خویش را نشان دهند، اما میبینید که هنگامی که دولت چنین فرمانی را صادر میکند، آنها در مدخل شهر بانه بیش از ۳۵ نفر از افسران و سربازان را به خاک و خون میکشند.
هنگامی که سربازان به خود اجازه نمیدهند که به سوی مردم و شهر تیراندازی کنند، آنها بیرحمانه عده زیادی را قتل عام میکنند. همه روزه میبینید که در سنندج، مریوان، سقز، بانه، بوکان و شهرهای دیگر، عدهای را میگیرند، به زندان میاندازند، به محکمه میکشند و اعدام میکنند.
این از نمونههای تلخی است که اینان از مذاکره سوءاستفاده کردهاند و میخواهند که سیطره نظامی خود را بر مردم شهرها تحمیل کنند.»
(۳) کتاب کردستان شهید دکتر مصطفی چمران، ص ۶۱۱
انتهای پیام/ 118