به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس:
رسانه به مثابه مهمترین منبع کسب معرفت در عصر حاضر
بحث ما دربارهی اهمیت رسانه است. در منابع چهار روش اصلی برای کسب معرفت وجود دارد: روش شهودی، عقلی، نقلی و تجربی. جهان امروز فضایی را برای ما فراهم کرده است که مهمترین منبع کسب معرفت در آن، رسانه است. امروزه رسانه از یک وسیلهی ارتباطی فراتر رفته و تبدیل به گستردهترین منبع کسب معرفت شده است؛ شناخت ما از خیلی اماکن و اشخاص و کشورها و... با واسطه رسانهها شکل میگیرد، رسانه به ما معرفتی نگرشساز میدهد که باعث میشود کنشهای اجتماعی و سیاسی افراد مبتنی بر آن تنظیم شود. پس رسانه از کسب معرفت تا حوزهی کنش اجتماعی، هدایتگر انسان امروزی است.
محور همه نقدها به ارتباطات؛ بازنمایی نادرست از واقعیت
از سوی دیگر، تمام نقدها به کارکرد رسانهها و ارتباطات یک محور مرکزی دارد و آن این است که اگر کارویژهی رسانه انعکاس واقعیت هست که هست، در اینجا این سؤال مطرح میشود که آیا رسانه واقعیت را به خوبی منعکس میکند؟ اکثر نظریههای نقد رسانه و ارتباطات از این نقطه شروع میشوند.
نظریات چپ و مارکسیستی عمدتاً نگاه انتقادی به عملکرد رسانهها داشته و دارند و رسانه را ابزاری در خدمت تحکیم مناسبات موجود و تقویت منافع طبقهی حاکم میدانستند. چپگراها و مارکسیستها معتقد بودند که رسانهها واقعیت را به خوبی منعکس نمیکنند؛ بلکه صرفاً درجهت منافع طبقهی حاکم فعالیت میکنند.
بعدتر، گفتمان هژمون یا پارادایم غالب در جهان علوم انسانی، پارادایم پستمدرنیسم شد که بزرگترین ویژگی آن شکلگیری نوعی «آنارشیسم معرفتی» است و یک نوع «نابسامانی شناخت». در واقع، همان طور که نابسامانی و هرج و مرج اجتماعی را تعریف و آن را آنارشیسم نامگذاری میکنیم، پارهپاره شدن دانش و معرفت و شناخت را نیز میتوانیم «آنارشیسم معرفتی» معرفی کنیم. به عبارتی، مهمترین ویژگی دنیای پستمدرنیسم «آنارشیسم معرفتی» است.
این پارادیم در سودای شکست کلان گزارهها و نظریات جهان شمول است و در آن معرفت امری نسبی قلمداد میشود.
حال سؤال اینجاست که نظریات رسانهای پستمدرنیسم چیست؟ شاید معروفترین نظریهپرداز پستمدرن که تمایلات و گرایشات چپگرایانه دارد، ژان بوردیار جامعهشناس فرانسوی است. بنیان نظریات او در مکتب پستمدرنیسم این است که رسانه واقعیات را به درستی منعکس نمیکند.
خلاصهی بحث مفصل وی از این قرار است که گاهی رسانهها واقعیتی را که وجود ندارد منعکس میکنند. یعنی در گام اول، رسانهها واقعیت را دستکاری میکنند. در گام دوم، تنها نمادهایی از واقعیت را نشان میدهند و در گام سوم حرفهایی میزنند که هرگز وجود ندارد. مثال معروف بوردیار جنگ دوم خلیج فارس در سال 1991 است. او معتقد است که این جنگ اصلاً وجود نداشت و صرفاً دستساختهی رسانههاست
این مقدمه و گذار کوتاهی در مکاتب مختلفی بود که دربارهی حوزهی رسانه اظهارنظر کردهاند.
تلاش نزدیک به صفر برای متناسب سازی دانش ارتباطات با جامعه ایرانی
در خصوص وضعیت فعلی رسانههای جبهه انقلاب اسلامی باید گفت که اگر بپذیریم علوم ارتباطات و رسانه به طور اعم و روزنامهنگاری به طور اخص جزء رشتههای پرکاربرد است، باید بپذیریم که تقریباً هیچ تلاشی برای شکلگیری نظریات بومی در این حوزه صورت نگرفته است.
برخی آسیبهای رسانههای جبهه انقلاب
و اما در باب وضعیتشناسی رسانهها مسئلهها و دغدغههایی وجود دارد که به اختصار در ذیل میآید.
دلیل اصلی مظلومیت فرهنگ در رسانهها
اولین آسیبی که رسانههای جبههی انقلاب با آن مواجه شدند، این است که نگاهشان به مسائل نگاه عرصهای است. مثلاً مقولهی انتخابات ابعاد مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دارد؛ اما عمدتاً نگاه رسانهها سیاسی است. یا مثلاً وقتی دفاع مقدس را در صرفاً درعرصه فرهنگ تقسیمبندی میکنیم، باید بدانیم که جدا کردن عرصهها از یکدیگر مانند سم خطرناکی است.
علوم انسانی؛ گذار از موضوع محوری به مسئله محوری
مثالی در علوم انسانی مسئله را شفاف تر میسازد. زمانی در علوم انسانی رشتههای اقتصاد، علوم سیاسی و جامعهشناسی وجود داشت و دارد. بعد از مدتی، دیده شد که هیچ کدام تحلیل کامل و جامعی از پدیدههای خاص اجتماعی ارائه نمیدهند و برای حل این مشکل به مطالعات میانرشتهای و بینرشتهای توجه ویژه شد. به این ترتیب، رشتههایی مثل مطالعات زنان یا مطالعات آمریکا شکل گرفت. برای این رشته، اهمیت ندارد که در کدام عرصه جا میگیرند؛ بلکه به هر مسئلهای که راجع به زنان باشد، اعم از سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میپردازد. یعنی در اینجا مسئله زنان محوریت دارد نه عرصه مثلاً اقتصاد یا سیاست یا حقوق و سعی میکند همه ابعاد این مساله را بررسی کند .
یکی از دلایلی که فرهنگ در رسانههای جبههی انقلاب مقولهی مظلومی است این است که عمدتاً فرهنگ را محدود به نگاههای عرصهای میکنیم. یعنی میگوییم فرهنگ شامل ادب و هنر و شعر و موسیقی و سینماست. هیچ کس درصدد نیست که فرهنگ کنش سیاسی یا فرهنگ اقتصادی را بررسی کند؛ در صورتی که بسیاری از صحبتهای اخیر مقام معظم رهبری در خصوص مسئلهی اقتصاد، از همین جنس است، مثل جهاد اقتصادی، اقتصاد مقاومتی، اصلاح الگوی مصرف و تولید ملی
نگاه عرصه ای، قفسی تنگ برای فرهنگ
اگر بپرسیم که چرا فرهنگ در رسانهها مغفول است، میگویند اینطور نیست و ما به موسیقی و شعر و ادبیات پرداختهایم. باید دانست که فرهنگ عرصهای در کنار سایر عرصهها نیست؛ بلکه فراتر از آنها و دربرگیرندهی سایر عرصههاست و دقیقاً به مثابه هوا برای تنفس همه عرصههاست.
امروز فضای رسانههای ما بسیار سیاسی شده و مسئلههای اساسی پیشرفت کشور مغفول مانده است؛ به ویژه به این معنا که در عرصهی سیاست برای خودمان سریعاً «دیگری» تعریف میکنیم و کارویژهی رسانهها به سرعت نقد آن «دیگری» میشود. این نوع نگاه سیاسی باعث میشود که گاهی اوقات بیانصافیهای زیادی رخ دهد و باعث ریزش مخاطبان منصف شود.
رسانهها؛ نقش حداقلی در پیشرفت و نقش حداکثری در برجسته سازی حواشی سیاست
نسبت رسانههای جبههی انقلاب و مسائل اساسی پیشرفت کشور چیست. معمولاً رسانههای ما مسئلههای فرعی را تبدیل به مسئلهی اصلی و مسئلههای اصلی را تبدیل به مسئلهی فرعی میکنند. مثلاً یکی از مسئلههای مهم کشور ما بحث آلودگی محیطزیست و هوای شهر تهران و ریزگرد های جنوب غرب کشور است. چند درصد از رسانهها بدون سوگیری سیاسی و هدف قرار دادن یک فرد خاص، این مسئله را بررسی کردند؟ پس مغفول ماندن مسئلههای اساسی و پرداختن به مسئلههای حاشیهای یکی از نقاط آسیب رسانههای جبههی انقلاب است.
جبههی انقلاب باید در حوزههای کشاورزی، حملونقل، انرژی، آموزش عالی، صنعت نفت و برق حرف زیادی برای گفتن داشته باشد. متأسفانه در حال حاضر، رسانههای ما عمومی هستند؛ یک نفر تولید میکند و بقیه آن را تکرار میکنند. این کار از جهت همکاری مفید است؛ ولی خلأ کارتخصصی رسانه ای به خصوص در فضای مجازی به وضوح به چشم میخورد.
رسانه ذاتاً سطحی است، اما برخی پرداختها فوق سطحی شده است
یکی دیگر از اشکالات رسانههای ما سطحی بودن آنهاست. رسانه بالذات عمیق نیست؛ ولی بعضی از رسانهها واقعاً از حد سطحی بسیار عبور کرده و فوق سطحی شدهاند.
به عنوان نمونه مثلاً اتفاقی در کشور میافتد یا مسئولین عالیرتبهی نظام راجع به یک نامگذاری حرفی میزنند. بلافاصله مدیر رسانه به دبیر سرویس خبر میدهد که راجع به این مسئله کار کند. دبیر سرویس هم ذهنیت چندانی راجع به آن ندارد و به خبرنگارش زنگ میزند تا با فلانی مصاحبه کند. آن خبرنگار هم به مسئولی زنگ میزند که در حال بالا رفتن از پلههای هواپیماست و نمیتواند به درستی صحبت کند. به همین دلیل، چند نکتهی کلی و سرسری را مطرح میکند. در نهایت، همان خبر به منزلهی یک نظر تخصصی و عمیق در رسانهها منتشر میشود. بنابراین، ما هیچ نوع اندیشهورزی در خصوص مسائل نداریم و رسانه از خودش هیچ حرفی ندارد.
ارزش خبری شهرت و مجاورت و مخدوش شدن عدالت رسانه ای
همهی آشنایان با عرصهی روزنامهنگاری، هفت ارزش خبری را میشناسند (شهرت، مجاورت، شگفتی، درگیری، دربرگیری، بزرگی و...) و میدانند که یکی از مهمترین ارزشهای خبری شهرت و مجاورت است. امروزه اهمیت بیش از حد دادن به شهرت و مجاورت (تهران نشینی) باعث نوعی بیعدالتی رسانهای شده است. در بسیاری از شهرستانهای محروم کارهای خوبی انجام میشود؛ اما چون شهر یا مکان زندگیشان و خودشان شهرت چندانی مثل تهران ندارد، خبر آن در رسانهها منعکس نمیشود. لذا بها دادن بیش از حد به ارزش خبری شهرت با گفتمان انقلاب اسلامی همخوانی ندارد.
توسعه منطقه ای، مساله مغفول رسانههای محلی
مسئله بعدی بحث رسانهها و توسعهی منطقهای است. همان طور که گفته شد، رسانههای ما به دلیل جذابیت حاشیه، درگیر مسائل حاشیهای هستند. رسانهای که مدعی تراز انقلاب است، نباید حاشیه را عین جذابیت بداند و به آن بپردازد. متأسفانه به دلیل جذابیت حاشیه، ما از بحثهای توسعهای و پیشرفتی باز ماندهایم.
این مسئله در رسانههای بومی بسیار پررنگتر است. در حال حاضر، رسانههای بومی اعم از روزنامهها و هفتهنامههای استانی و حتی شبکههای تلویزیونی مراکز استان، بازنمایی خیلی ناقصی را از فضای کلی حاکم بر تهران ارائه میکنند؛ در صورتی که اگر مخاطب بخواهد از مسائلی که در کلان کشور اتفاق میافتد باخبر شود، به رسانههای سراسری مراجعه میکند و نمیآید نشریه یا شبکه استانی را ببیند.
متاسفانه بخش اعظمی از محتوای شبکههای استانی، بازپخش برنامههای سراسری است. در روزنامهها هم دقیقاً همین اتفاق میافتد و کپی اخبار سراسری هست. یعنی در روزنامههای محلی مسئلهی توسعهی منطقهای کمتر مطرح میشود و محوریت دارد. معمولاً یک مسئلهی خیلی حاشیهای در تهران برای آنها مهم تر است.
چند درصد از روزنامهها و رسانههای استان زنجان به مسئلهی آلودگی هوای ناشی از کارخانههای صنعتی در این استان میپردازند؟ چند درصد از رسانههای استان خوزستان و سیستان و بلوچستان به بحث ریزگردها در این استان میپردازند؟ چند درصد از رسانههای ارومیه بدون سیاسیکاری، به مسئلهی دریاچهی ارومیه میپردازند؟ برای این رسانهها توسعهی منطقهی خودشان اولویت ندارد که این امر شایستهی رسانهی تراز انقلاب نیست.
عدم توازن رشد رسانهها و تربیت نیروی انسانی
نکتهی بعد افزایش بیرویهی رسانهها مخصوصاً رسانههای مجازی است. نکتهی مثبت این است که در چند سال اخیر، رسانههای مجازی جبههی انقلاب توسعه پیدا کردهاند که جای تبریک دارد؛ ولی اثرات سوئی نیز به همراه دارد.
آفت اول این است که باید به همان اندازه که تعداد رسانهها را افزایش میدهیم، نیروی انسانی توانمند تربیت کنیم که باید گفت این اتفاق نیفتاده است، یعنی توسعه رسانهها با تربیت نیروی انسانی توانمند همخوانی ندارد. در نتیجه، بسیاری از رسانهها با افزایش حقوق و دستمزد، نیروهای یکدیگر را به کار میگیرند. این مسئله شایستهی رسانهی جبههی انقلاب اسلامی نیست.
خلاء رسانههای تخصصی
بنابراین، متناسب با تعداد کم رسانهها، توسعهی نیروی انسانی متعهد را به همراه نداشتهایم. ضمن اینکه در حال حاضر حجم رسانههای ما به شدت افزایش پیدا کرده است که همگی یک حرف میزنند. این برای آتش تهیه کردن مفید است و به این ترتیب، برد وسیعی خواهیم داشت تا بتوانیم با جبههی فتنه و گفتمانهای معارض با گفتمان انقلاب درگیر شویم؛ اما کافی نیست. ما به رسانههای تخصصی هم نیاز داریم.
جبههی انقلاب باید در حوزههای کشاورزی، حملونقل، انرژی، آموزش عالی، صنعت نفت و برق حرف زیادی برای گفتن داشته باشد. متأسفانه در حال حاضر، رسانههای ما عمومی هستند؛ یک نفر تولید میکند و بقیه آن را تکرار میکنند. این کار از جهت همکاری مفید است؛ ولی خلأ کارتخصصی رسانه ای به خصوص در فضای مجازی به وضوح به چشم میخورد.*
رامین شمسایی؛ دانشجوی دکتری جامعه شناسی ارتباطات
منبع: برهان