به گزارش خبرنگار ساجد دفاعپرس، وصیتنامههای شهدا هرکدام دارای پیامهایی برای ملت ایران است؛ از ضرورت تبعیت از ولایت فقیه گرفته تا لزوم حفظ بیتالمال و حجاب اسلامی و... که خواندن آنها میتواند چراغ راهی در مسیر رو به پیشرفت انقلاب اسلامی ایران، آنهم در گام دوم آن باشد.
شهید «رحمت انصاری» یکی از شهدایی است که وصیتنامه وی، پیامهای زیادی دارد؛ این شهید والامقام در فرازی از وصیتنامه خود نوشته است: شما خواهران! بدانید اگر هزار بار ترکش بخورم و هزار بار شهید شوم و زنده شوم، آنقدر برایم زجرآور نخواهد بود که ببینم چادر از سر شما پایین بیفتد؛ سعی کنید همچنان راهتان را ادامه دهید و به حرف آن نزدیکان اهمیت ندهید که آنها طبق گفته قرآن، کور و کر و لالند. هیچ نمیفهمند و فقط سعادت را در این دنیا میبینند. خداوند انشاءالله هدایتشان کند.
متن کامل وصیتنامه شهید رحمت انصاری:
بسم الله الرحمن الرحیم
«مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، و مَن وَجَدنی عَرَفَنی، و مَن عَرَفَنی احَبّنی و مَن احَبّنی عَشَقَنی، و مَن عَشَقَنی عَشَقْتُهُ، و مَن عَشَقْتُهُ قَتَلْتُهُ، و من قَتَلْتُهُ فَعَلَی دِیتُهُ، و مَن علی دیتُه فانا دِیتُه»
«آنکس که مرا طلب کند، مییابد. آنکس که مرا یافت، میشناسد. آنکس که مرا شناخت، دوست میدارد. آنکس که دوستم داشت، به من عشق میورزد. آنکس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق میورزم. آنکس که به او عشق ورزیدم، میکشم او را، و آنکس را که من بکشم خونبهایش بر من واجب است؛ پس خودم خون بهایش هستم».
حدیث قدسی
حضرت زینب (س):
و امّا ما خدا را سپاس میکنیم که ابتدا کار ما با سعادت شروع شد و کار ما به شهادت و فداکاری در راه خدا پایان یافت.
امام خمینی:
ما افرادی هستیم که در این راه، شهادت را راه سعادت برای خودمان میدانیم.
شهید استاد مرتضی مطهری:
شهید چه میکند؟ شهید تنها کارش این نیست که در مقابل دشمن میایستد یا دشمن را میزند یا از دشمن میخورد. اگر تنها این بود، باید بگوییم آن وقتی که از دشمن میخورد و خونش را میریزند، خونش هدر رفته؛ نه هیچوقت خون شهید هدر نمیرود و خون شهید به زمین میریزد خون شهید هر قطرهاش تبدیل به صدها قطره و هزارها قطره بلکه به دریایی از خون میگردد و در پیکر اجتماع وارد میشود.
ما حرفی برای گفتن نداریم؛ زیرا در برابر خون این عزیزان (شهدا) و در مقابل جمهوری اسلامی کاری را نکردیم، جز آن که فقط اسماً و شماراً با آنها بودیم. هیچگاه سعی نکردیم که در ردیف و پیروان آن عزیزان قرار گیریم. آنقدر خونهای شهدا بر روی کمر ما سنگینی میکند که دیگر تاب و تحمل نداریم؛ مگر آنکه قدم به میعادگاه عاشقان گذاریم و به صحبت امام عزیزمان که فرمود: «برادران به جبههها بروند، تا آنهایی که آنجا هستند خسته نشوند» جامعه عمل بپوشانیم. به هر حال طبق وظیفه شرعی وصیتنامه خود را مینویسم، ضمن آنکه هدف از وصیت نوشتن، آن نیست که به کسی بدهکار یا از چه کسی طلب دارم، من فقط یک ماه روزه و یک سال نماز قضا (برای احتیاط) به خداوند بدهکارم و بدهی دیگر من مدیون این خانواده شهدا هستم و در مقابل دیدن آنها جز شرمندگی کار دیگری را نمیتوانستم انجام دهم. طبق گفته امام عزیز؛ شما خانوادههای شهدا چشم و چراغ این ملت هستید. در این آخرین لحظات از اینکه نتوانستم پیرو راه عزیزانتان باشم، میبخشید. امیدوارم با رفتن به جبهه و با پیروزی برگشتن (چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم)، بتوانم بدهی خود را به شما تقدیم نماییم.
هدف اصلی از نوشتن وصیتنامه آن است که به شما امت شهیدپرور بگویم هرروز لالههای دیگر به ندای امام حسین (ع) لبیک میگوید و عاشقانه به میعادگاه همیشه جاوید میشتابد و اینها آنقدر در مقابل سیل و طوفان مقاومت کردند، تا به هدف نهایی رسیدند. و چه زیباست که این گل همیشه جاوید و زیبا خواهد ماند، انشاءلله که ما هم تیغی باشیم از این گل.
خدایا عظمت تو را میبینم و نعمت تو را به عین مینگرم؛ ولیکن افسوس که نمیتوانم درک کنم. خدایا عزیزان را مشاهده میکنم که چگونه رفتند و وارد آن عظمت تو شدند و عاشقانه لبیک گفتند و ما اکنون به این در و آن در میزنم تا شاید کسی دستم را بگیرد و مرا به قله آزادی برساند؛ ای کاش میتوانستم پاهایم را، دستانم را، مغز و قلبم را آماده سازl تا در برابر قله توان داشته باشم و آزادانه بتوانم در راه تو قدم بردارم. میدانم عزیزان شهید شده از من ناراحت و دلگیرند؛ زیرا هنوز نتوانستم به پایین آن قله برسم، چه رسد به بالای آن. خدایا این قدرت و عظمت را در قلبم پدیدآور تا بتوانم همانند سرباز امام زمان به دنبال آن خفتگان درگاهت روان باشم و شاید به آرزوی دیرینهام برسم.
خدایا تا به کی در این دنیا تابع نفسمان باشیم، دیگر میخواهم فرار کنم از این درون و فریاد برآورم که عاشقم، و فریاد زنم که دیوانهام. بله، عاشقم، عاشق راه خدا، دیوانهام، دیوانه کشته شدن در راه خدا؛ (ولیکن در آن موقع دیوانه خواهم شد که دشمنان را بکشم و آنقدر در آن حال پیش روم که دیگر توان نداشته باشم. آن زمان، زمان دیوانه شدن است؛ در غیر این صورت خودکشی از آن بهتر است).
میخواهم آنقدر برای خدا بکشم تا کشته شوم و آنقدر بمیرم و زنده شوم تا شاید شیر شوم میخواهم به نفسم بگویم که دیگر مرگت فرا رسیده، دیگر نمیخواهم که در کنارت باشم و همراه تو باشم و غلام حلقه به گوش تو باشم و هر آنچه را که تو بگویی، بگویم به چشم.
دیگر آن زمان گذشت که در مقابل جوانان ما سینه سپر میکردی و آنها را غلام خود کرده بودی. دیدی این انقلاب چگونه تو و یارانت را به زمین کوفت. دیگر جوانان و امیدهای آینده آگاه شدند؛ اگر کلمه «ظلمت نفسی» میخواهد بر آنها غلبه کند به یاری خدا جمله «استغفرالله ربی و اتوب الیه» در جلوی آن خواهد ایستاد و هرگز نخواهد گذاشت که شما و آن ملیجکتان (منافقین) خاری باشید در پای امت عزیز.
ما همه میخواهیم انقلاب کنیم، انقلابی عظیم، انقلابی مهمتر از انقلاب اسلامی، میخواهیم آماده شویم تا برویم به قله آزادی، دیگر آن زمان گذشت که هرچه میخواستیم انجام میدادیم حالا وجودمان و عضلاتمان همگی مسئولند. دیگر این خون من نیست که در جریان است؛ این خون هزاران شهید است، این خون عزیزان است که در دستانم جریان دارد و حال بنگریم که از این دست چه استفادهای باید بکنیم، آیا بیتفاوت بگذاریم تا از بین برود؟ و یا آنکه نیرو بدهیم تا بتواند ورق به ورق از صفحههای دلانگیز و پرمعنای قرآن را برگ زند و به یاد شهیدان سوره «الرحمن» بخواند. واقعاً عجب زندگی داریم؛ یک روز آنقدر عاشق خدا هستیم که نمیخواهیم سر از سجده برداریم و روز دیگر آنقدر گنهکاریم که از روسیاهی نمیخواهیم به سجده برویم.
خوب حال بنگریم از کجا آمدهایم به کجا میرویم؟ آیا جز آن است که گاهی در نوک قله پاکی و لطافت هستیم و گاهی از روسیاهی و بیایمانی مانند حیوان دو پایی در گل. و حال انتخاب کنیم؛ کدام را؟ دنیا را یا آخرت را؟ کدام نیکوترند؟
اگر درست بیان کنم حدیث را
قال رسولالله (ص):
«الدُّنيا سِجنُ المُؤمِنِ وجَنَّةُ الكافِرِ»
«این دنیا برای مومن زندانی و برای کافر بهشت است».
آیا این دنیا برای تو زندان است یا بهشت؟...
و در نوک این قله پاکی و لطافت، شخصی را میبینم که مسیر رسیدن به آن قله را نشانم میدهد. او آنقدر پاک و باتقواست که نمیتوان او را دید، با دوستانش مرا به طرف نوک قله میخواند و آنجایی را که سخت است، با سخنانش به من نیرو میدهد؛ او مانند طنابی است که برای بالا رفتن من استفاده میشود. ای کاش دستانم و فکرم قوت داشت که آن طناب را بگیرم تا به قله انسانیت برسم و بدانم آن شخص کیست؟ فکر نمیکنم که دیگر با این سخنان او (آمریکا نمیتواند هیچ غلطی بکند) مانعی جلوی من باشد، میروم به طرف قله تا به دنیا ثابت کنم که هر که راه روح خدا رفت، پیروز است و هر که نرفت، آن خواهد شد که قرآن و عده داده [است]، بروید به دنبال شناخت واقعی امام عزیزتان، مانند ما شهدا آزاد شوید و آن رحمت را بشکنید و به رحمت به معنای واقعی برسید.
باز آ، باز آ، هر آن چه هستی بازآ گر کافر و گبر و بت پرستی بازآ
درگه ما گه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی بازآ
خواجه عبدالله انصاری
در این آخر امیدوارم که بنگرید ما برای چه رفتهایم و برای چه کشته شدیم و ما هم مینگریم که چه کسانی راه ما را ادامه خواهند داد. در اینجا از پدر و مادرم میخواهم که صبور باشند؛ زیرا الله راه الله رفتیم، بدانید مرگ همیشه هست؛ ولی چه با عزت است که در راه خدا باشد، شما والدین خیلی به گردن من حق دارید از اینکه نتوانستم شخصی باشم که در پیری بازوان شما را بگیرم، بدانید که هرجا روم افتخار خواهم کرد به شما پدران و مادران که جوانان خود را برای این انقلاب که پایهاش اسلامی است، تقدیم نمودید و دیگر طاقت نداشتم که عکس خود را در کنار دو شهید بزرگ و دوستان گرامیام یعنی «فرهاد بجنوردی» و «مهدی گرگانزاده» ببینم. خواستم مانند آنها پر بکشم و به آنجایی بروم که نتوان فکر کرد. این مغزشستوشو نیست، این ایمان است، این عقیده است و این جهاد است. مادر امیدوارم در مورد آذر حلالم کنی، من از اول اشتباه کردم و قبلا از خدا طلب بخشش کردهام.
خوب و شما خواهران!
بدانید اگر هزار بار ترکش بخورم و هزار بار شهید شوم و زنده شوم، آنقدر برایم زجرآور نخواهد بود که ببینم چادر از سر شما پایین بیفتد؛ سعی کنید همچنان راهتان را ادامه دهید و به حرف آن نزدیکان اهمیت ندهید که آنها طبق گفته قرآن، کور و کر و لالند. هیچ نمیفهمند و فقط سعادت را در این دنیا میبینند. خداوند انشاءالله هدایتشان کند.
برادر عزیز! بدان هرچند که در این راه خدمت میکنی، سخت است؛ ولی بدان که ما همیشه از زحمات بیدریغ شما در راه خدا تقدیر کردهایم و خواهیم کرد. امیدوارم موفق و موید باشید، همراه با خانوادهات.
دوستان و آشنایان:
من شما را تنها نخواهم گذاشت، همیشه در کنارتان خواهم بود و به اعمالتان مینگرم که آیا دنبالهرو راه شهدا هستید یا خیر؟ و مینگرم که آیا امام را یاری خواهید کرد؟ و من مطمئن هستم که امام را یاری خواهد کرد. بدانید همانطور که خداوند وعده داده است، همانا خوب خدا پیروزند.
مهدی، فرهاد، میرفارس، مهرابی، روانپور، رحمان زاده و... دریابید مرا که من هم به شما پیوستم.
در پایان یک تقاضا دارم و آن این است:
تابوت مرا جای بلندی بگذارید تا باد برد بوی مرا سوی امام
والدینم در مقابل اموال و داراییهایم مختارند؛ البته سعی شود و در راه خدا خرج کنند. در هر کویر، در هر دهکوره، در هر مسیر میشنیدم به گوش، مادر بکن فراموش، مادر روزی در دامان تو افتاده و میخندیدم؛ اینک در دامان کویر غرق به خون میمیرم و میخندم. مادر یک روز از شیر تو نوشیدم و امروز آن را به این کویر تشنه دادم. مادر یک روز فریاد زدی نان؛ ولی مادر من امروز نانم را به دیگری دادم. مادر یک روز با تو ماندم تنها در میان گرگها و امروز با خونم جدا میکنم و امتم را از گرگها. مادر زمین بیآب و تشنه پدرم با خونم سیراب خواهد گشت. اشک تو و گرسنگی خواهرم پایان خواهد یافت و به یاری خدا و امتم، لبِ تشنهمان از قرآن و سینه گرسنهمان از ایمان سیراب خواهد گشت.
رحمت انصاری
انتهای پیام/ 113