گروه استانهای دفاعپرس_ «جواد صحرایی رستمی» فرزند سردار شهید «رمضانعلی صحرایی»؛ یک فلاسک چای و یک کتاب دعا، همهی بضاعت مرد غریبه برای ابراز ارادت به صحرایی بود که سالیان سال با او پیوند خانوادگی و مکتبی داشت و حتی چند روز پس از اینکه دست تقدیر، «صحرایی» را از دامن هستی گرفت، پیوند مرد غریبه همچنان بر مدار دوام و بقا بود.
رهگذران رستمکلایی در تاریک روشنای هوا، مرد ناشناس و روگرفتهای را میدیدند که در هوای سرد آبان، بر سر مزار کربلایی رمضان، زمزمهی مناجات و دعا بر لب دارد.
بساط دعا و مناجات مرد، تا دو سه روز بر سر مزار آشنای قدیمی پهن بود و خانواده «صحرایی»، در پی شناسایی مرد غریبه بودند تا مهربانیاش را پاس دارند، اما کوشش شان به ثمر ننشست.
در دومین سالگرد شهید «صحرایی» و یادواره بزرگداشت شهدای ۰۳ الغدیر رستمکلا، آقا سیدحسن با حال نزار و رنجور خود به همراه داییشان حاج عباس آقا ییلاقی، پای در صحن و سرای تکیه امام خمینی (ره) رستمکلا گذاشت.
از خانواده «صحرایی»، یکی به رسم ادب، ایشان را در میان جمعیت حاضر و انبوه یادواره، گرم در آغوش گرفت. در میانهی هم کلامی با آقا سیدحسن و پیشتر طی تماس تلفنی با او، هویت مرد غریبه و روگرفته فاش شد.
آری خود او بود؛ آقا سیدحسن یادگار مرد اخلاق و انقلابی شهرمان بهشهر، حاج آقا بنی کاظمی. او آمده بود تا در آیین سالگرد شهید «صحرایی»، آخرین ارادت و مهربانیاش را تقدیم او کند و دوسال بعد در سفر بی بازگشت خود، ادامه مهرورزی هایش را، اما این بار با طعمی دیگرگونه، با او به اشتراک بگذارد.
انتهای پیام/