مادر شهیدان خالقی‌پور:

عهد بستم تا آخرین قطره خون پای انقلاب اسلامی و مردم باشم

سومین همایش ملی میثاق با شهدا و تجلیل از خادمین ایثارگران و مروجین فرهنگ ایثار و شهادت با حضور رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در محل سازمان حج و زیارت برگزار شد.
کد خبر: ۵۷۸۷۹۹
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۱:۵۱ - 14March 2023

عهد بستم تا آخرین قطره خون کنار مردم باشمبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، سومین همایش ملی میثاق با شهدا و تجلیل از خادمین ایثارگران و مروجین فرهنگ ایثار و شهادت امروز (سه‌شنبه) با حضور «سید امیرحسین قاضی زاده هاشمی» معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در محل سازمان حج و زیارت برگزار شد.

در این مراسم «فروغ منهی» مادر شهیدان «داود، رسول و علیرضا خالقی‌پور» با بیان خاطراتی از شهدایش اظهار داشت: وقتی فرزند سومم را درون قبر گذاشتم با خدا عهد بستم تا آخرین قطره خونم کنار مردم بزرگوارم باشم.

وی افزود: داود، روز ۲۲ اسفند ۶۲ به شهادت رسید و قسمت شد روز شهادتش به نام روز شهدا باشد. امروز چهلمین سالگرد شهادت اولین فرزندم است. آن روز همسرم از لبنان آمد و او را تشییع کردیم و دوباره بچه‌ها و همسرم به جبهه رفتند. خدا را شکر همیشه کنار انقلاب اسلامی بودیم.

مادر شهیدات خالقی پور گفت: همسرم از ابتدای جنگ تا سال ۶۷ در جبهه بود و خیلی کم او را در خانه می‌دیدیم. همسرم بیشتر در غرب و بچه‌ها در جنوب بودند. سال ۱۳۵۳ فرزندم رسول عازم جبهه شد و در عملیات بدر زخمی شد و در باتلاق گیر کرد، در کربلای ۵  دو گلوله مستقیم به دستش خورد، اما باز به جبهه رفت. خداوند را شاکرم این توفیق شامل حالم شد طی هشت سال دفاع مقدس که سال‌های سختی هم بود، سفره‌ای پهن نکردم که همه اعضای خانواده دورش جمع شوند (چرا که همه در خدمت جبهه و جنگ بودند).

این مادر شهید تصریح کرد: شهدای انقلاب اسلامی از درس و مشق فرار نکردند بلکه مردانگیشان باعث شد که در چند جا خدمت کنند. آن‌ها بهترین دانش‌آموزان، بهترین فرزندان و بهترین بسیجی‌ها بودند و در آخر هم شهادت نصیبشان شد.

وی بیان داشت: فرزندم علیرضا متولد سال ۵۰ و محصل مدرسه رشد بود، کارنامه‌اش را گرفته بود که گفت می‌خواهد برود جبهه، گفتم کسی خانه نیست، آن زمان یک پسر دو ساله و یک دختر پنج ماهه داشتم، گفتم تو را برای ظهور امام زمان (عج) نگه داشته‌ام، اما رفت و سال ۶۳ در منطقه شدیدا شیمیایی شد. در خدمت به پسرم خودم شیمیایی شدم و بدنم زخم برداشت که دکتر‌ها متوجه نشدند چه اتفاقی افتاده.

مادر شهیدات خالقی پور ادامه داد: علی که بهتر شد اواخر جنگ بود، قطعنامه امضا شده بود، رسول که شنید دست گذاشت روی سر علیرضا و گفت بعد از این ماندن من و تو فایده ندارد. دو روز بعد برگشتند به جبهه. همرزمش تعریف کرد وقتی علیرضا تیر خورد، رسول را صدا کردند، او هم برادرش را روی دوشش گذاشت، بین راه علیرضا گفت بازهم خدا قبول نکرد، رسول گفت چیزی نگو، تو زخمی شدی، شاید با هم شهید شدیم.

وی ادامه داد: خمپاره‌ای خورد و علیرضا در دم شهید شد. رسول دور علی می‌دوید، می‌گفت من داغ یک برادر دیدم، دیگر نمی‌توانم به خانه برگردم، همان زمان یک خمپاره دیگر زدند و رسول هم شهید شد. ۴۰ روز جنازه‌ها ماند و پدرش همه جا را گشت، دیگر بدن‌ها متلاشی شده بود، تا اینکه دو پا و یک سر برایم آوردند. پدر بچه‌ها بعد از شهادت بچه‌ها سکته قلبی و مغزی کرد و هشت سال کنیزی‌اش را با تمام به جا آوردم. افتخار می‌کنم به این کنیزی هشت ساله، نگذاشتم بچه‌ها حتی سر و صورتش را بشویند.

این مادر شهید خطاب به جوانان گفت: فرزندان من قطره‌ای از دریای شهدا بودند. در شهادت هنوز باز است. من مادر برای شما دعای عاقبت بخیری می‌کنم و ان‌شاءالله آقا امام زمان (عج) تشریف بیاورند و آن روز به شهادت برسیم.

انتهای پیام/ ۱۴۱

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار