به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، شیخ محمود ژولیده از شاعران مذهبی و دوستان شهید داود عابدی درباره این شهید روایتی دارد که در ادامه میخوانید.
سال ۱۳۶۱ بود. اردیبهشت یا خرداد بود که توی بیت حضرت امام (ره) به عنوان پاسدار فعالیت میکردم. ما از دوره ۲۴ آموزشی پادگان امام حسین (ع) سپاه به جماران آمدیم. آن موقع بیشتر نیروهای آموزشی، پس از آموزش مدتی در جماران و یا دیگر مراکز حساس حضور داشتند و سپس عازم جبهه میشدند. دور تا دور جماران که منزل امام قرار داشت سنگربندی بود. نیروها بین سنگرها تقسیم میشدند و نگهبانی میدادند. خوب یادم هست که یک روز توی یکی از سنگرها در میدان اصلی جماران بودم.
آن ایام پاسداران دوره ۲۵ بعد از پایان آموزش به جماران اعزام شده بودند اولین بار یک پاسدار از دوره جدید را دیدم که به سنگر ما آمد. هر پست نگهبانی از دو نفر تشکیل میشد که کنار هم پاس میدادند. من آن روز با این نیروی جدید هم پست و هم سنگر بودم. بعد از سلام و علیک اسمش را پرسیدم گفت: داود عابدی هستم. در روزگاری که با هم در جبهه بودیم، داود خاطراتی را از روزهای اول جنگ تعریف میکرد. داود در روزهای اول جنگ به جبهه رفت و مدتی را در میان نیروهای داوطلب غرب و جنوب کشور حضور داشت. یادم هست که هر زمان هوا سرد میشد داود درد شدیدی را در بدنش حس میکرد.
علت این درد به خاطر ترکشی بود که در همان روزهای اول جنگ به بدنش اصابت کرد. این درد تا روزهای آخر همراهش بود. داود به این، خاطر میانه خوشی با سرما نداشت. میگفت: یکبار در مقابل نیروهای دشمن کمین کردیم و ضرباتی به دشمن وارد کردیم، اما نیروهای دشمن یک نارنجک به سمت ما انداختند و در کنار من منفجر شد. یک ترکش به من اصابت کرد و به شدت زخمی شدم.
داود خاطرات زیادی از روزهای ابتدای جنگ تعریف میکرد. اینکه چطور با کمبود امکانات و مهمات و ... توانستند در مقابل دشمن قد علم کنند؛ اما بیشتر خاطرات داود از روزهای اول جنگ، در مورد یکی از رزمندگان شجاع جبهه غرب بود. رزمندهای که هم روحانی بود، هم دیده بان، هم هیئتی و سخنران بود، هم یک عارف کامل. شیخ محمود غفاری یکی از کسانی بود که بسیار در شخصیت داود تاثیر داشت. داود به من میگفت: ای کاش مجالس شیخ محمود را میدیدید. نمیدانی این انسان چهقدر خودساخته و کامل بود.
داود میگفت: شیخ محمود ایمان و عمل را به گونهای باهم درآمیخت که بر روی ارتفاعات غرب کشور موفق به دیدار امام زمان (عج) شد. میگفت: من عاشق یک حرکت از شیخ محمود بودم. آن هم قنوتهای عارفانه ایشان در نماز بود. ما کاملا میفهمیدیم که شیخ محمود در طول نماز در ملکوت سیر میکند، اما در قنوت نماز این حالت بیشتر دیده میشد. داود با حسرت میگفت: شیخ محمود در همان سال اول جنگ به شهادت رسید. ما لیاقت نداشتیم از وجود او بیشتر استفاده کنیم.
شهید داود عابدی متولد سال ۱۳۴۲ در تهران است. با حمله صدام به کشور او که جزو اولین نیروهای بسیجی بود همراه با نیروهای جنگهای نامنظم شهید چمران به جبهه رفت. مدتی بعد به عضویت سپاه پاسداران درآمد و ۲۲ اسفند سال ۱۳۶۳ در عملیا بدر به شهادت رسید. پیکر او ۱۳ سال گمنام ماند تا اینکه به خانه برگشت.
انتهای پیام/ ۱۴۱