به گزارش خبرنگار دفاعپرس از خرم آباد، شهید «سیّدمصطفی میرشاکی» در ۲۰ شهریور ۱۳۳۷ در شهرستان الیگودرز به دنیا آمد، در دوران دفاع مقدس با حضور در مناطق عملیاتی در کسوت فرمانده دسته، فرمانده گردان، فرمانده گروهان و …، در لشکرهای مختلف سپاه به نبرد با دشمن پرداخت. سر انجام در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۵ در منطقه حاج عمران به مقام والای شهادت نائل آمد.
فرازی از وصيتنامه شهيد سيد مصطفی ميرشاكی
بندهای حقير و گنهكار قطرهای ناچيز از اقيانوس بيكران رهروان پير خمين، سيّدمصطفی ميرشاكی كه با خود انديشيدم كه چه ذليلند، اين مردمان ناآگاه تحت ستم كه به لقمهی نانی زنده اند و آن را به آبرو و حيثيت و شرف و معنويت ترجيح داده و عصای دست جباران و ستمگرانند و تنها فجر صادقی میبايد تا الفبای آزادی و معنويت را در مغز آنان فرو كنند و آنان را متغير سازد و از منجلاب فساد و تباهی و لجنزار بیبند و باری و... بيرون آورد، كه آن خمينی است با ياورانش که امروز اين رهبر آگاه، امام عزيز با نفسی مطمئن و قدسی، امتی را حسينی نمود و بر عليه چپاولگران به حركت درآورده و من هم سعی نمودم كه خودم را به این كاروان برسانم تا شايد بتوانم خدمتی ناچيز بنمايم و عملاٌ جواب مثبتی به ندای امام عزيزم داده باشم.
هرچند تا بحال نتوانسته ام فرزند خلفی برای جدم باشم و اظهار عجز و ناتوانی و حقارت در برابر رزمندگان اسلام مینمايم، چرا كه گناهكارم و شرمنده و شرمسار. با خود گفتم كه به كوره نرفته ای تا پخته شوی. كارزار است و بايد در ميان آتش و خون، سرما و گرما پخته شوی. گفتم فرمانبر و تسليم ولايت باشم كه در غير اينصورت بزرگترين گناه همين است.عقب ماندن و جلوتر از امام حركت كردن هلاكت و نابودی را به دنبال خواهد داشت. به خود گفتم اصلاً برای چه خلق شدهای؟ هدف از خلقت تو چه بوده ؟ از چه خلق شده ای و تا به حال چه كرده ای و بعداً چه خواهی كرد و آخر الامر به كجا خواهی رفت، مگر نه اين است كه انسان برای تكامل و به كمال رسيدن خلق شده است .چرا نتوانستم به اين كمال برسم، انسان بودم و خطاكار مگر نه اينست كه خداوند میفرمايد: «انما تكونوا ايدرككم الموت و لو كنتم في بروج... » پس چرا در امانت خيانت كردم، مگر نه اين جان و اعضاء و جوارح ما امانت است، چرا خيانت در امانت، حال كه همه فانی اند، حجابها را كنار زده و در معركه مردانه قدم گذارم.
«غلام همت آنم كه زير چرخ كبود از آنچه رنگ تعلق پذيرد، آزاد است» و به علاوه به وابستگیها پشت پا زده و میدانم كه روزی بايد بروم و به ديدار معشوق رفتن، به صورت مرگ خنديدن و در كام مرگ رفتن و پيكر پاره پاره شده، به ملاقات رفتن و رد كردن امانت. حجابی جلوی چشمانم را گرفته و از ديدار انوار الهی مانع میشود و خودم باعث بودم همهی اينها، به قول حافظ تو خود حجاب خودی خود از ميان برخيز.
چه خوب شعارهايی نوشتم كاش هر آنچه گفتمی، كردمی چه سنگين است مسئوليت انسان بودن. عاقبت درس و بحث را رها كردم و گفتم بس است. در كودكی پستی و در جوانی و مستی و در پيری، سستی پس كی خداپرستی؟ تا كی بمانم و نظاره گر صحنهها باشم و در دنيا غرق باشم.
اينک اينجا كربلاست و امروز عاشوراست و حسين است كه انسانها را صدا میزند كه انسانها از خواب زمستانی بيدار شويد برخيزيد و از كيان اسلامی خود دفاع كنيد. آخر الامر خودم را راضی كردم تا به جبهه بيايم از كودكی پدرم كه خدايش رحمت كند و با اجداد طاهرش محشور گرداند، نماز و قرآن و مسائل اسلامی را به من ياد داد؛ چنانكه كلاس دوم دبستان قرآن را به نحو احسن و بدون غلط میخواندم. سالها برای من رنج و زحمت كشيد و عاقبت از اين جهان چشم فرو بست. مسئوليت مرا سنگين نمود؛ اگرچه رفتن او داغی جانگداز بر دل ما گذاشت، چون من وصيت نمود كه فرزندانم را با نماز و قرآن و ذكر اهل بيت عصمت و طهارت و مسائل اسلامی و تربيتی و اخلاقی بزرگ كنيد. من هم وصيت پدرم را كه همه چيزم را مديون او هستم به مادر گرامی و عزيزم كه چون كوهی استوار در برابر ناملايمات و سختیها، ما را بزرگ نمود واگذار میكنم و از همه طلب حلاليت و از خداوند قادر منان و غفور و رحيم اميد عفو و بخشش و رحمت دارم.
انتهای پیام/