گروه اجتماعی دفاعپرس: غروب پنجشنبهای بود، بعد از زیارت گلزار شهدای تهران، سوار مترو شده بودم و برمیگشتم. از ایستگاه حرم مطهر امام خمینی (ره) طبق معمول تقریباً قطار خلوت بود تا ایستگاههای دیگر که یکییکی مسافران سوار شوند. ۲ یا سه ایستگاه بیشتر نگذشته بود که از انتهای قطار صدای کف و سوت بلند شد و چند ثانیه بعد صدای صلوات آمد.
چندباری کنجکاو شدم تا بفهمم ماجرا چیست؟ اما بیخیال شدم تا اینکه یکی از دستفروشها که از انتهای قطار میآمد، گفت که یک زن چادری با یک زن بیحجاب بحث میکرده است؛ بنابراین روی حساب اینکه خدایناکرده آسیبی به خانم آمربهمعروف نرسانند، بلند شدم و به انتهای قطار رفتم؛ چون در چندماه گذشته اینگونه موارد سابقه داشته است.
وقتی به انتهای قطار رسیدم، دیدم از خانم چادری خبری نیست؛ انگار در ایستگاه قبل پیاده شده بود؛ اما هنوز بحث داغ بود و از آزادی سخن گفته میشد. زمانی که شنیدم از آزادی سخن به میان آمده است، احساس کردم دارند از واژه «آزادی» تعبیر غلط میکنند؛ لذا وارد بحث شدم؛ چراکه میگفتند هرکسی در جامعه میتواند اعتقاد خود را داشته باشد. این اظهارنظر غلط نبود، ولی از آنجایی که منظور از اعتقاد، «اعتقاد داشتن یا نداشتن یک مسلمان به حجاب» بود؛ یعنی قبول کردن بخشی از دین و قبول نکردن بخشی از آن، احساس کردم که از «آزادی» تعبیر غلط شده است.
خانمی که بیحجاب بود، میگفت هرکسی در جامعه آزاد است، براساس عقیده خود، هرگونه که میخواهد رفتار کند که من نیز در پاسخ گفتم اعضای گروه تروریستی داعش بر چه اساس دست به کشتارهای بیرحمانه میزنند؟ مگر از روی اعتقادشان نیست؟ پس ابراز هر عقیدهای و انجام هر عملی در جامعه مجاز نیست و آزادی هم حد و مرز دارد؛ خصوصاً اینکه جامعه، یک جامعه دینی باشد و اکثر جمعیت آن به یک دین خاص پایبند باشند.
دیگر خیلی بحث نکردم؛ چون فهمیدم که فایده چندانی ندارد؛ البته این نکته را نیز یادآوری کردم که نمیشود یک نفر مسلمان باشد؛ اما به حجاب اعتقاد نداشته باشد، که در جواب مثالهایی از کشورهای اسلامی دیگری نظیر ترکیه، لبنان و... را شنیدم؛ میگفتند در این کشورها حجاب آزاد است و بسیاری از افراد مسلمان هستند؛ اما در انتخاب حجاب آزادند! حال اینکه از لحاظ شرعی این حرف چقدر درست است، بماند.
صحبت را تمام کردم و به گوشهای رفتم؛ در این میان با یک جوان خوشبیان همکلام شدم که از نظراتش مشخص بود انسان معتقدی است. از ضرورت رعایت حجاب در دستورات دینی با همدیگر صحبت میکردیم، اینکه نظر فلان عالم دینی درباره حجاب چیست و اصلاً امربه معروف و نهی از منکر چقدر میتواند در این وضعیت امروز تأثیرگذار باشد؟ میگفت بیحجابی امروز جنبه اعتراضی دارد؛ وگرنه مردم به اسلام اعتقاد دارند.
در میان این صحبتها بود که این جوان، به خانمی که در کنارمان ایستاده بود اشاره کرد و گفت صبر کن تا حقیقت را از این خانم بپرسیم. چند ثانیه صبر کرد تا در ذهنش صغریکبری بچیند که چگونه از او سوال خود را بپرسد؟ بالاخره سر صحبت را اینگونه آغاز کرد: خانم ببخشید اجازه هست چند لحظه وقتتان را بگیرم، یک سوال داشتم...، میخواست از پاسخ او ثابت کند که بیحجابی یک حرکت اعتراضی است، هرچند این خانم کاملاً هم بیحجاب نبود.
سوالش که تمام شد، این خانم درحالی که انگار کمی هم عصبانی بود، اینگونه پاسخ داد: ما همه مسلمان هستیم؛ من نه با حجاب مشکل دارم و نه با اسلام و...، اما میخواهم خودم در جامعه اعتقاداتم را انتخاب کنم.
صحبتهای این خانم که تمام شد، دوباره همان خانم بیحجابی که با خانم چادری بحث کرده بود، شروع کرد به جوسازی و با صدای بلند گفت که دیگر دوران زور و اجبار و... به پایان رسیده است؛ لذا دیگر برای اینکه فضا متشنج نشود، با همان جوانی که بایکدیگر همکلام شده بودیم، بحث را ادامه ندادیم.
ماجرایی که آن روز در مترو گذشت، من را در ادامه مسیر به فکر فرو برد، به این فکر که صحبتهای رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره بدحجابها چقدر حکیمانه است؛ آنجایی که ایشان فرمودهاند خیلی از بدحجابها علیرغم ظاهری متفاوت، اما بر اصول دینی و اعتقادی پایبند بوده و همانگونه که ما نیز نقصهایی داریم، آنها هم دچار نقص هستند.
وقتی از نقص، صحبت به میان میآید، به این معناست که بسیاری از این بدحجابها و یا حتی بیحجابها نه از روی دشمنی و بیاعتقادی؛ بلکه از روی ناآگاهی و ضعف و کاستی در عقاید، با پوششی نامتعارف در جامعه ظاهر میشوند؛ چراکه اغلب از اسلام همراه با آزادی در عقاید سخن میگویند، نه از نفی اسلامی. این درحالی است که اسلام خودش آزادی در عقاید دارد؛ اما در اینجا منظور از آزادی عقاید، اختیار در عمل به واجبات شرعی است، برای همین است که بیحجابی در میان مسلمانان دیگر کشورها مثال زده میشود.
موضوع دیگری که موجب ایجاد نقص در افراد بدحجاب و بیحجاب شده، تلفیق ۲ تفکر متفاوت است؛ یعنی نه فقط در موضوع حجاب، بلکه در خیلی از موضوعات دیگر، جامعه اسلامی ما با معظل بزرگ غربگرایی روبهرو است؛ لذا با توجه به تفاوت دو تفکر اسلامگرایی و غربگرایی، تلفیق این ۲ تفکر موجب نقص در عمل به دستورات اسلامی میشود.
این در حالی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی یکی از مولفههای گام دوم انقلاب را «معنویت و اخلاق» دانسته و رسیدن به تمدن نوین اسلامی را منوط به خودسازی و جامعهپردازی عنوان کردهاند؛ اما جامعه ما علیرغم برخورداری از فرهنگی غنی و معنویت، در کوران بمباران شدید رسانهای غرب و ناتوی فرهنگی، هنوز تشنه تعالیم الهی است.
انتهای پیام/ 113