نگاهی به زندگینامه شهید «نصرت‌الله شهابی»

«نصرت‌الله شهابی» در سال ۱۳۳۵ در شهرستان بافت به دنیا آمد و سرانجام ۲۵ مهر ۱۳۵۹ در منطقه عملیاتی خرمشهر به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۸۱۱۸۳
تاریخ انتشار: ۲۲ فروردين ۱۴۰۲ - ۰۲:۲۳ - 11April 2023

جنگ با برادران ناآگاه، عراق را پایگاه امپریالیست‌ها نموده و برادر کشی به راه انداخته‌اند ////سلام// تیتر و لید عوض شود// عکس بهتر جایگزین کنید//

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از کرمان، «نصرت‌الله شهابی» در سال ۱۳۳۵ در شهرستان بافت و در خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود.

تحصیلات مدرسه ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان خود را در شهر بافت با موفقیت به پایان رسانید و پس از آن وارد ارتش شد. با شروع جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران در جبهه حق علیه باطل حضور یافت و ۲۵ مهر ۱۳۵۹ در منطقه عملیاتی خرمشهر به درجه رفیع شهادت نائل آمد و نام خود را به عنوان اولین شهید شهرستان بافت در جنگ تحمیلی ثبت کرد.
 
وصیت نامه شهید «نصرت الله شهابی»

آرزو داشتم اندر شب حجله به سعادت برسم                        قسمت این است در سنگر ملت به شهادت برسم

مادر سلام:
مادر، مرا ببخش. مادر مرا ببخش از اینکه کلمه نامه‌ام خون آلود است، زیرا چیزی را که باعث نوشتن این نامه شده، یک تکه چوب و مقداری از خون جوانان تیر خورده که در روی دشت و بیابان و کوههای سر به فلک کشیده می‌باشد نوشته شده، مادر، من زیر سنگ بزرگی هستم که هر لحظه احتمال انفجار آن می‌رود. مادر هدیه‌ای ندارم که تقدیمت کنم، جز یک چیز، آن هم دسته‌ای از کشته شدگان و اجساد جوانان زیبا که چند روز پیش دارای صورتی نیکو مانند پنجه آفتاب و چشمانی چون دو ستاره صبحگاهی بودند ولی حالا طعمه گرگان و لاشخورها و نوکران امپریالیست شرق و غرب و اخلالگران داخلی و ستون پنجم دشمن بشریت شده‌اند.

چند لحظه بعد در این سنگر ملت با ایثار و فداکاری جان بر کف در خدمت اسلام، به رهبری حسین زمان، امام امت، خمینی بزرگ، کام شهادت را که سعادت الهی است بر کلیه آرزوهای دنیوی ترجیح داده و وظیفه سربازیم را ایفا نموده اما در عین حال به یاد شبهایی می‌افتم که تا سحرگاهان برایم لالایی می‌گفتی و با دستهای زیبایت گهواره‌تم را تکان می‌دادی و برایم قصه می‌گفتی، قصه دختر دریا را، اما قصه اینجا قصه مرگ است، قصه جنگ است و خونریزی. جنگ با برادران ناآگاه و زاهدان احمق، بازیچه‌های دشمن که عراق را در لوای پان عربیست آشکارا پایگاه امپریالیستها نموده و برادر کشی به راه انداخته‌اند.

من که سربازی کرمانی در سنگر ملتم و در مکتب محمدی پرورش یافته‌ام، ابوجهل‌ها را به سان محمد (ص) و علی (ع) می‌کوبم و با همرزمان قهرمانم و پاسداران انقلاب اسلامی در اینجا با توپ و تفنگ و آر.پی.جی۷ و خمپاره و گلوله‌های سربی پذیرایی می‌شویم. مادر، من با تمام قوای خود می‌جنگم. گرمی آفتاب تموز باد سرد پاییز، برف و باران زمستان و سنگینی آلات جنگی را در اردوگاه‌های حسینی متحمل شده‌ام و اکنون آمادگی دارم تا خود را فدای میهنم کنم.

مادر، من از جبهه جنگ نمی‌گریزم، زیرا نمی‌خواهم مایه سرافکندگی تو باشم، گرچه تو از کشته شدن من گریه می‌کنی، اما برای همیشه سربلند هستی و افتخار می‌کنی که پسرت فدای میهن شد و خواهی گفت که او شجاعانه جنگید و با افتخار شهید شد.

انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار