به گزارش خبرنگار دفاعپرس از مشهد، در دوران دفاع مقدس از زمانی که پیر جماران خطاب به فرزندان مجاهد خود فرمود: «راه قدس از کربلا میگذرد» آزادی قدس شریف به عنوان یک آرمان با مجاهدت رزمندگان اسلام و در ادامه رزم بیامان آنها، توسط مدافعان حرم و مجاهدان جبهه مقاومت دنبال میشود که این آرمان در خاطرات و وصایای شهدا متجلی است.
به مناسبت فرا رسیدن روز جهانی قدس به خاطراتی از شهدای استان خراسان رضوی که مبارزه با اسرائیل را ضروری میدانستند اشاره خواهیم داشت.
بگرد دنبال ریشه!
راوی: شهید علیرضا عاصمی
علیرضا همیشه دنبال مسئول اصلی جنگ بین ایران و عراق بود. یادم هست یک روز برایم تعریف میکرد: در یکی از عملیاتها تعدادی اسیر دستگیر کرده بودیم. همین طور که به پشت خط بر میگشتیم، در راه با یکی از اسرا همصحبت شدم.
او به من گفت: ای ایرانی میدانی در این جنگ برادرم را از دست دادهام! با این جمله هر دو نفر ما شروع به گریه کردیم و بعد از لحظاتی همدل و همعقیده با هم گفتیم معلوم نیست چه دستانی من و تو را به جان هم انداخته و به هم مشغول کرده است که مبادا در برابر ستمگران و متجاوزانی همچون اسرائیل غاصب بایستیم و با او مبارزه کنیم.
معجزه از این بهتر؟!
راوی: عیسی صادقی
یادم هست یک بار شهید محمدعلی صادقی طرقی به لبنان رفته بود و در آنجا از نزدیک با برادران لبنانی در جنگ علیه اسرائیل شرکت داشت.
پس از بازگشت از لبنان برایم تعریف میکرد که آنجا برادران لبنانی از من سؤال میکردند: «شما که اینقدر از معجزات الهی صحبت میکنید، چرا از این معجزات برای ما پدید نمیآید؟» من در جواب به آنها گفتم: «این معجزات برای شما هم پیش میآید ولی شما به آنها توجهی نمیکنید!»
اتفاقاً چند روز قبل یک هواپیمای اسرائیلی ساختمانی مسکونی که عده زیادی در آن زندگی میکردند را مورد هدف قرار داده بود، ولی راکت که به ساختمان برخورد کرده بود منفجر نشده بود. این جریان را به آنها یادآوری کردم و گفتم: «این هم یکی از معجزات خداوند که نصیب شما کرد.»
من اولویتم، به این دلایل!
راوی: حسن صفایی
یک روز با شهید محمدرضا (صفائی) صحبت میکردم که گفت: میخواهم به جبهه بروم. در آن زمان برادر دیگرم علی در جبهه بود. به او گفتم محمدجان! تو هنوز کوچک هستی. هر وقت به سن علی رسیدی به جبهه برو.
او پاسخ داد: «حسنجان! شما دو برادر، از من بزرگتر هستید و من از نظر مادرم و خانواده خیالم راحت است».
سپس گفت: «اگر کسانی که دارای چند فرزند میباشند به جبهه بروند و شهید شوند بهتر است یا من که مجرد هستم و زن و فرزندی ندارم؟ من تنها هستم حتی اگر لازم باشد به جنگ با اسرائیل هم میروم».
اینجا نشد، آنجا! پس جنگ تا رفع فتنه
راوی: فاطمه نوری
قبل از شروع جنگ ایران و عراق بود ما در خانه نشسته بودیم که شهید حمید (صفری) به من گفت: مادر جان! من میخواهم به جبهه بروم. من به گفته او خندیدم و گفتم: «جنگی که در کار نیست شما به کدام جبهه میخواهی بروی؟»
به من گفت: «مگر جبهه فلسطین که با غاصبان اسرائیلی میجنگند جنگ نیست؟ من میخواهم به آن جا بروم و به برادران مسلمانم کمک کنم.» به هر طریقی بود او را از رفتن به فلسطین منصرف کردیم که یک روز به خانه آمد و گفت: «میخواهم عضو نیروی انتظامی شوم تا با قاچاقچیان بجنگم و آنها را به هلاکت برسانم».
به کم قانع نیستیم
راوی: سید مهدی نوربخش
به یاد دارم یکی دو روز قبل از شهادت سید احمد رحیمی، حکمی برای ایشان با عنوان رابط یا رئیس ستاد لشکر ۵ نصر صادر شده بود و هرچه مسئولین استان خراسان اصرار کردند ایشان نپذیرفت و تقاضای مهلت برای انجام یک عملیات نمود. بعد از این جریان در آخرین لحظات که داشتیم وسایلمان را جمع میکردیم که به خط برویم در دامنه ارتفاعی نشستیم و دو سه ساعت با هم صحبت کردیم.
سید احمد گفت: «به هر حال اثرگذاری ما به این پیام و این انقلاب قرار نیست که در نسلهای دوم راکد بماند و در نسلهای بعدی بسته بماند، قرار است که راه ما طوری ادامه پیدا کند که روزی روزگاری این نبرد و تجهیز سپاه، علیه اسرائیل باشد. ما امیدواریم که روزگارانی برسد که شما لشکریان امام در قالب لشکر و تیپها در مقابل آمریکا صفبندی کنید.»
انتهای پیام/