به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، کمتر اصفهانیاست که شهید محمدرضا تورجی زاده را نشناسد. رفتارهای عارفانه و سلوک شهید باعث شد تا همه به عنوان شهیدی که به حضرت زهرا (س) علاقه زیادی داشت و همین علاقه باعث شده بود تا مسیر سیر و سلوک را به سرعت طی کند تو را بشناسند.
او به حضرت زهرا (س) علاقهی وافری داشت و در غالب مداحیهای از مصائب ایشان میخواند. گفته بود من در عملیاتی شهید میشوم که رمز آن یازهرا (سلام الله علیها) است. وصیت کرده بود که بر روی سنگ قبرش بنویسند: «یازهرا (س).»
به نماز اول وقت اهمیت فراوانی میداد و قران کریم را بسیار تلاوت میکرد. در جبهه بارها مجروح شدبه گونهای که در میان دوستان به شهید زنده معروف بود.
هر بار پیش از بهبودی کامل باز به جبهه رفت. سرانجام این مجاهد خستگی ناپذیر در پنجم اردیبهشت ۶۶ در ارتفاعات شهر بانه در استان کردستان ساعت هفت و سی دقیقه صبح حین فرماندهی گردان یا زهرا (س) در سنگر فرماندهی به شهادت رسیدند.
جراحتی که موجب شهادت او شد همچون حضرت زهرا (س) بود، جراحاتی بر پهلو و بازو و ترکشهایی مانند تازیانه بر کمرش اصابت کرد.
در آغوش امام زمان (عج)
همسر شهید تعریف میکرد، داشتیم از آرزوهایمان میگفتیم. محمدرضا گفت: «آرزوی من اینه که...» مکثی کرد و ادامه داد: «من دوست دارم زیاد برام فاتحه بخونن، زیاد باقیاتالصالحات داشته باشم؛ میخوام بعد از مرگم، وضعم خیلی بهتر بشه؛ دوست دارم هر کاری میتونم برای مردم بکنم، حتی بعد از شهادت...»
یکی از دوستانش از شهادت محمد بسیار ناراحت بود. شب در خواب او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود. لباس فرم سپاه هم بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانیتر شده بود. از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟ محمدرضا تورجی زاده در حالی که میخندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) را در آغوش گرفتم.
حساسیت روی قسم حضرت زهرا (س)
سید احمد نواب یکی از همرزمانش عرف میکرد: آمدم چادر فرماندهی گروهان، تورجی نشسته بود. طبق معمول به احترام سادات بلند شد. گفتم: شرمنده محمد آقا! من با یکی از دوستام قرار دارم. باید برم مرخصی و تا عصر برمیگردم. بی مقدمه گفت: نه! نمیشه! گفتم: رفیقم منتظر منه. دوباره با جدیت گفت: همین که شنیدی.
با تمام احترامی که برای سادات داشت، اما در فرماندهی خیلی جدی بود. عصبانی شدم. وقتی داشتم از چادر بیرون میآمدم، با ناراحتی گفتم: «شکایت شما را به مادرم میکنم». هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم، با پای برهنه دوید دنبال من. دستم را گرفت و گفت: «این چی بود گفتی؟»
به صورتش نگاه کردم. خیس اشک بود. بعد ادامه داد: این برگه مرخصی! سفید امضا کردم. هر چقدر دوست داری بنویس، اما حرفت رو پس بگیر. گفتم: به خدا شوخی کردم، اصلا منظوری نداشتم. با دیدن حال و گریهی او، خودم هم بغضم گرفت.
زندگینامه شهید
شهید محمدرضا تورجی زاده سال ۴۳ در اصفهان به دنیا آمد. هنوز ۱۴ سال بیشتر نداشت که به دلیل پخش اعلامیهها و تکثیر نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره) از طرف ساواک دستگیر شد و بارها مورد ضرب و شتم قرار گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی، همراه شهید اصغر امین الرعایا فعالیتهای فرهنگی خود را در مسجد ذکرالله آغاز کرد و با حزب جمهوری اسلامی اشنا شد.
در مدرسه با برگزاری دعای کمیل، مداحی را شروع کرد. امتحانات سال آخر دبیرستان را نیمه کاره رها کرد و عازم جبهه شد. دوران آموزشی را در پادگان غدیر اصفهان گذراند و به لشکر ۸ نجف اشرف پیوست.
ابتدا در گردان ضربت لشکر ۸ نجف اشرف در عملیات محرم شرکت کرد. سپس در دی ماه ۶۱ به لشکر ۱۴ امام حسین (ع) منتقل شد. در این لشکر با شهید محمدحسن هدایت آشنا شد. شخصیت این شهید تأثیر زیادی بر وی داشت. در مدت پنج سال حضور پی در پی در جبهه چند بار مجروح شد. بهمن ماه سال ۶۳ به درخواست فرمانده گردان رزمی یا زهرا (س) به این گردان رفت و معاونت گروهان ذوالفقار را به عهده گرفت. در عملیاتهای والفجر یک، محرم، خیبر، بدر، والفجر هشت و عملیات کربلای پنج شرکت داشت و سرانجام در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶در بانه (منطقه عملیاتی کربلای ۱۰) در اثر اصابت ترکش ناشی از انفجار خمپاره به پهلوی چپ و بازوی راست به خیل شهیدان پیوست و کربلایی شد.
پیکر غرقه به خون این عارف دلسوخته در گلزار شهدای اصفهان در کنار یار و همرزم همیشگی و دوست دوران درس و جنگش شهید سیدرحمان هاشمی به خاک سپرده شد. مزار او هم اکنون دارالشفای عشاق و زیارتگاه عاشقان و دلسوختگان است.
انتهای پیام/ ۱۴۱