خدا خبر شهادت همسرم را روز خواستگاری به من داد!

همسر شهید مسرور گفت: وقتی محمد آمد خواستگاری، اطرافیان گفتند زندگی با یک طلبه از نظر مالی خیلی سخت است، تو خواستگار‌های زیادی داری و می‌توانی با کسی که از لحاظ مالی وضع بهتری دارد، ازدواج کنی.
کد خبر: ۵۸۶۰۳۹
تاریخ انتشار: ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۳۷ - 30April 2023

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، محمد مسرور در تاریخ اول فروردین سال ۶۶ مصادف با روز مبعث پیامبر اسلام (ص) متولد شد و به همین علت خانواده نام او را محمد گذاشتند. با آغاز جنگ سوریه، محمد که جوانی ۲۶ ساله بود و در پایه ۷ حوزه علیمه مشغول تحصیل بود، لباس رزم بر تن کرد تا با شقی‌ترین مخلوقات خدا در زمان خودش بجنگد و نگذارد هتک حرمتی به حرم حضرت زینب (س) شود. سرانجام در ۱۶ بهمن سال ۹۴ در در منطقه «رتیان» بعد از عملیات آزاد سازی شهرهای نبل و الزهرا به شهادت رسید و شد اولین شهید مدافع حرم کازرون. زهرا انجین همسر شهید در برشی از خاطرات خود می‌گوید:

خدا خبر شهادت همسرم را روز خواستگاری به من داد!

شهید محمد مسرور

خانواده عموی شهید، همسایه ما بودند. از طرفی هم هر صبح جمعه در گلزار شهدای کازرون دعای ندبه برگزار می‌شود. روز ولادت حضرت معصومه (س) ما هم برای دعای ندبه رفتیم گلزار. آن روز وقتی با چند نفر از آشنایان سلام و علیک می‌کردم، مادر آقامحمد من را دیده بودند و وقتی برگشتیم منزل، تماس گرفتند و من از تُن صدایشان فهمیدم همان خانمی هستند که ۶ ماه پیش برای خواستگاری تماس گرفته بودند و ما هم جواب رد داده بودیم. آن زمان من در حال تحصیل در مقطع پیش دانشگاهی بودم.

این بار برای عصر قرار گذاشتیم، مادرشان آمدند و جلسه دوم هم خود آقامحمد آمد. من آن زمان خواستگار‌های زیادی داشتم و درست چند شب قبل از ایشان مهندسی آمده بودند که از لحاظ مالی در سطح خیلی بالایی بودند؛ اما، چون اعتقادشان را قبول نداشتم جواب رد دادم. من در مسائل اعتقادی خیلی سختگیر بودم و می‌گفتم که مال برای من ملاک نیست. فقط ایمان طرف مقابلم برایم مهم است، من ملاک‌های خیلی ریزی داشتم، طوری که دوستانم می‌گفتند هیچ وقت چنین فردی را پیدا نمی‌کنی.

وقتی آقامحمد آمد، اطرافیان گفتند زندگی با یک طلبه از نظر مالی خیلی سخت است. تو خواستگار‌های زیادی داری و می‌توانی با کسی که از لحاظ مالی وضع بهتری دارد ازدواج کنی. گفتم فقط ایمانش برایم مهم است؛ ولی به خاطر اینکه این حرف‌ها را خیلی تکرار می‌کردند، یک شب قبل از اینکه با خانواده بیایند منزل، پای سجاده قرآن را در دست گرفتم و گفتم: خدایا! من فقط ایمان و تقوای او برایم مهم است. من قرآن را باز می‌کنم، خودت دلم را آرام کن که حرف اطرافیان خللی در تصمیم من ایجاد نکنند.

قرآن را که باز کردم آیه ۲۹ سوره هود آمد. آیه این بود: «باز بگو من از شما ملک و مالی نمی‌خواهم، اجر من با خداست و من آن مردم با ایمان را هر چند فقیر باشند از خود دور نمی‌کنم که آنان به شرف ملاقات خدا می‌رسند، ولی شما خود مردمی‌نادانید.» همان موقع گفتم خدایا! من معنی تک تک کلمات را متوجه می‌شوم، اینکه از خودم دورش نکنم؛ ولی اینکه به شرف ملاقات تو می‌رسد را متوجه نمی‌شوم! وقتی خبر شهادتشان را به من دادند، گفتم خدایا! تو همان روز خواستگاری خبر شهادتش را به من دادی.

منبع: فارس

انتهای پیام/ ۱۳۴

نظر شما
پربیننده ها