به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از مشهد، در سال 1324 در خانوادهای مذهبی در قوچان به دنیا آمد. و خراسان تولد فرزندی را به نظاره نشست که حماسهساز عرصهٔ بستان شد. نام او را غلامرضا گذاشتند. تحصیلات متوسطه و ابتدایی را در همان شهر به پایان رساند.
شهید مخبری در سال 1343 با ورود به دانشگاه افسری تحصیلات خود را در تهران دنبال نمود. پس از اتمام دوره مقدماتی به درجه ستوان دومی مفتخر گردید و سپس به لشکر 16 زرهی نیروی زمینی منتقل و در تیپ 2 زنجان مشغول به خدمت شد.
آغازغائله کردستان
با آغاز غائله کردستان، وی بهعنوان فرمانده یکی از یگانهای لشکر 16 قزوین (تیپ زنجان) به مهاباد اعزام شد تا خاطرات زیبایی از رشادت و شجاعت کمنظیرش در مأموریتهای سخت با حداقل امکانات به ثبت برسد. با شروع جنگ تحمیلی، سرگرد مخبری به همراه گردان تحت فرمانش، گردان 125 پیاده مکانیزه از تیپ دوم لشکر 16 قزوین به سمت جبهه دهلاویه در منطقه خوزستان رفت.
او در طول حضور در جبهههای حق علیه باطل با جانفشانی و شجاعت مأموریتهای محوله را انجام میداد و بارها مورد تشویق و تقدیر فرماندهان قرار گرفت. شهید مخبری در عملیات بسیاری ازجمله طریقالقدس و... شرکت نمود و از تمامی این مأموریتها سربلند بیرون آمد.
عهده دار شدن فرماندهی گردان خط شکن درعملیات طریق القدس
در عملیات طریقالقدس که در آبان ماه 1360 انجام شد بستان عرصهٔ دیگری برای ظهور او بود. در عملیات طریقالقدس بهعنوان فرمانده گردان خط شکن عمل کرد و با ابتکار و شجاعت بینظیری که از خود نشان داد، توانست خطوط دفاعی دشمن را در هم بشکند و پل «سابله» از مناطق استراتژیک عملیات را فتح کند. صدام آنقدر به برتری نظامی خود دلبسته بود که پیش از حمله گفته بود: من بستان را گرفتم. اما این مخبری و یارانش بودند که در ده روز مقاومت و نبرد خونین، مهر باطلی بر ادعای او زدند. این ده روز مقاومت، سرآغازی برای عملیات پیروزمندانه فتحالمبین شد که ارتش تادندانمسلح بعثی را زمینگیر کرد.
یک گردان در مقابل 12 گردان کماندو
هنوز به مخبری میاندیشید، به رشادت و از خودگذشتگیاش. تنها یک گردان در مقابل دوازده گردان کماندویی. اما یک گردان مرد، با فرماندهی از جنس غیرت و مخبری کار خود را کرد و چه زیبا به امام عرضه داشت: «تا لحظهای که نیروی ایمان و تا لحظهای که خون در رگهای این جوانان وطن و سربازان اسلام در جریان است، نه تنها صدام، بلکه هر یک از مزدورانی که بخواهند چشم خود را بهسوی خاک ایران بدوزند، زنده نخواهند ماند». امام فرمود: «شما به حقید، همانطوری که امام سیدالشهدا(ع) بهحق بود و یزید و بنیامیه را رسوا کرد. شما هم در این نبردهای بزرگ مثل آبادان، تنگه چزابه، بستان کاری کردید که اعجاز بود.»
تشویق از سوی شهید صیادشیرازی
به خاطر همین رشادت، حین عملیات و زیر آتش دشمن مورد تشویق شهید صیاد شیرازی، فرمانده نیروی زمینی قرار گرفت و شهید صیاد شیرازی، بهپاس حماسهآفرینیهایش، در زیر باران آتش و گلوله، به او درجه سرهنگ دومی را اعطا کرد.شرح این رشادت در فصل سوم کتاب در «کمین گل سرخ» (خاطرات دوران دفاع مقدس شهید صیاد شیرازی) نقلشده است.
اعطا درجه سرهنگ دومی در زیر آتش و گلوله
سرتیپ سیروس لطفی که در عملیات پل سابله ظاهراً فرمانده ردهبالاتر شهید مخبری بود، بعد از تشریح وضعیت عملیات و پیروزی نیروهای تحت امر شهید مخبری در خاطرهای که در کتاب «میان خون» آمده، میگوید: «ابتکار و شجاعت مخبری مستحق یک تشویق آنی بود. لذا در همان حال عملیات با بیسیم از تیمسار صیادشیرازی، فرمانده نیروی زمینی دعوت کردم که برای دادن درجه تشویقی به این سرباز مخلص و فداکار اسلام خود را به پل سابله برساند. هنگامیکه تیمسار صیادشیرازی رسید چون درجه نداشتیم یکی از درجههای خود را کندم و به ایشان دادم تا با دست خودشان آن را به شانههای مخبری نصب کنند.»
عروج عاشقانه در محور بانه-سردشت
پس از پایان موفقیتآمیز عملیات طریقالقدس، به سمت فرماندهی تیپ 1 لشکر 16 زرهی نزاجا منصوب گردید و برای حفظ امنیت به قلل سر به فلک کشیده کردستان که مخفیگاه و پایگاه منافقان و ضدانقلاب شده بود، بازگشت و مشغول ستیز با دشمن زبون گردید. جایجای جبهه، معرکه دلاوری مخبری شده بود. نام او هراس را بر دل دشمن میانداخت. دشمن هم او را شناخته بود. عناصر خدعه و توطئه دنبال این بودند که مخبری را از ما بگیرند و کردستان نقطهٔاین توطئه شد. امیر سرلشکر غلامرضا مخبری، سرانجام در یازدهم دی سال 1361 در ارتفاعات دارساوین در محور بانه-سردشت مورد حمله ضدانقلاب قرار گرفت و در 37 سالگی جام شهادت نوشید.و پادگان تیپ 2 زرهی زنجان، مزین به نام این فرمانده غیور میگردد.
توصیه شهید مخبری در خصوص انس با نهج البلاغه
مخبری، پاکباختهٔ کلام مولا علی (ع) بود و جانش سیراب معرفتی بود که نهجالبلاغه به او نثار میکرد. او در حاشیه نهجالبلاغهاش به خطی خوش نوشته بود: «هرگاه غمگین شدی و دلت از دست زمان گرفت، به نهجالبلاغه رجوع کن، باشد که سخنان این مرد بزرگ تسلی خاطر گردد.»
یکی از فرزندان ارتشی غیور امام خمینی(ره) و فرمانده رشید خراسانی که توفیق پیدا کرد در محضر امام خمینی (ره) سخنرانی بسیار زیبایی ایراد نماید، امیر سرلشکر شهید غلامرضا مخبری بود.
این فرمانده شهید که داستان رشادتش برای فتح پل سابله در جریان عملیات طریقالقدس (آزادی بستان) و نجات سوسنگرد از سقوط دوباره را امیر شهید علی صیاد شیرازی روایت کرده، بعد از پیروزی در جبهه تنگه چزابه در عملیات طریقالقدس به همراه جمعی از همرزمانش به دیدار امام خمینی نائل آمد و سخنرانی کوتاه، اما قاطعی کرد. بخشی از متن سخنان این شهید معظم را در پی میخوانید.
سخنرانی سرلشگر غلامرضا مخبری در حضورامام خمینی (ره):
بسمالله الرحمن الرحیم
با عرض تسلیت وفات حضرت فاطمه زهرا (س) به حضور حضرت امام زمان (عج) و حضرت امام خمینی، و با عرض تشکر از حضور امام، به خاطر پذیرش رزمندگان به حضورشان، بنده به نمایندگی از رزمندگان قسمت بستان و چزابه که الآن در حضور امام هستیم، میخواستم چند کلمه بهطور خلاصه به حضور امام و ملت شهیدپرور ایران عرض کنم. کشور مزدور عراق و سربازان و جنگندههای پوچ عراق که در 17 ماه قبل از مسائل داخل کشور ما سوءاستفاده کرده بودند و به داخل کشور ما رسوخ کردند، در حال انحطاط و بدبختی روزبهروز از بین میروند. نشانههای این انحطاط از ماهها قبل کاملاً روشن و مشخص گردیده است. شکست حصر آبادان، فتح بزرگ بستان، نشانههای بسیار خوبی بود که صدام و صدامیان و آنهایی که صدام را حمایت میکنند، بدانند که دیگر بایستی فرار را برقرار ترجیح دهند.
صدام باز هم نفهمید. پس از فتح بستان که خود من و تعداد بسیار زیادی از این رزمندگان افتخار شرکت در آن را داشتیم، میتوانست درس بسیار بزرگی برای مزدوران عراق باشد زیرا اجسادی که در جلوی پای سربازان ایران، سربازان اسلام افتاده بود خود نشانهٔبسیار بارزی از انحطاط دشمن بود.
صدام خواست یکبار دیگر قدرت خود را بیازماید. عملیات چزابه را آزمایش کرد. حضرت امام نگران شده بودند، زیرا صدام با تدارکی که دیده بود حق داشت که آن ادعا را بکند. صدام حق داشت با آن تدارک چندماههای که پس از شکست بستان دیده بود و با آن وضعیت آن ادعا را قبل از حمله بکند و بگوید که من بستان را گرفتهام؛ ولی همه شاهد بودند، خدای بزرگ شاهد بود که در آن شب در شب 11/17 فقط یک گردان رزمنده، فقط یک گردان با تعدادی برادران سپاه و بسیج، جلوی یورش 12 گردان کماندوی دشمن را مردانه گرفتند و اجازه ندادند که صدام به آن ادعای کثیف خودش برسد.
حضرت امام!
اطمینان داشته باشید که تا لحظهای که نیروی ایمان و تا لحظهای که خون در رگهای این جوانان وطن و سربازان اسلام در جریان است، نهتنها صدام بلکه هیچیک از مزدورانی که بخواهند چشم خود را بهسوی خاک ایران بدوزند زنده نخواهند ماند.
انتهای پیام/