به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، از اواسط مردادماه سال ۱۳۶۷ دولت کمونیستی افغانستان، برخلاف تمام اصول و موازین قانونی، مرزی و بینالمللی و قراردادهای موجود بین دو طرف اقدام به احداث سد روی رودخانه هیرمند کرد و از سرازیر شدن آب به ایران جلوگیری به عمل آورد.
در پی این اقدام مردم مرزنشین و اهالی شهرستان مرزی زابل و توابع آن به شدت در مضیقه بیآبی، حتی آب شرب مصرفی قرار گرفتند. البته، بلافاصله اقداماتی سیاسی برای حل این مسئله از طریق وزارت امور خارجه ایران انجام گرفت، اما نتیجه مثبتی حاصل نشد و مردم به شدت، آن هم در فصل تابستان، به آب نیاز داشتند.
مرور خاطرات و روایت افرادی که از نزدیک شاهد وقایع آن روزها و وضع مردم آن مناطق بودند، ابعاد تازهای از موضوع را نمایان میکند. امیر سرتیپ منوچهر نجفدری که در آن دوران فرماندهی ژاندارمری سیتان و بلوچستان را به عهده داشت یکی از این افراد است. وی در کتاب خاطرات خود با عنوان "پشت دروازههای شهر" میگوید: سد در حال احداث بود و رودخانه هیرمند در ایران به کلی خشک شده بود. از سویی، اهالی مرزنشین و مردم زابل از نتیجه اقدامات مأموران محلی، مأیوس و دلسرد شده بودند.
در این شرایط چند نفر از معتمدان شهر زابل که هنگام تبعید مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای در رژیم پهلوی از نزدیک با معظمله آشنایی داشتند، تلفنی و تلگرافی از طریق اشخاص مورد اعتماد، وضعیت بیآبی و ناراحتی مردم سیستان را به عرض ایشان، که در آن موقع در مقام ریاستجمهوری تشریف داشتند و مسئولیت اجرایی کشور را به عهده داشتند، رساندند.
ایشان فوقالعاده از این مسأله ناراحت بودند. بالاخره یک روزی آقای سرتیپ سهرابی، فرمانده ژاندارمری جمهوری اسلامی ایران را احضار کرده و میفرمایند: «پس مرزبان محل و فرمانده ژاندارمری (مخصوصا به نام میفرماید پس سرهنگ نجفدری) در آنجا چه کار میکند؟ چرا نسبت به این رفع مزاحمت در رابطه با آب هیرمند اقدام نمیکند؟»
فرمانده ژاندارمری آقای سهرابی به عرض مقام معظم رهبری میرسانند که سرهنگ نجفدری بارها خواسته که در این مورد اقدام کند و، چون جناب آقای دکتر ولایتی تأکید دارند که از طریق کاردار سفارت در کابل پیگیری خواهد شد اقدامی نکنید، ایشان نیز منتظر هستند. فرمانده ژاجا نیز موارد بالا را به عرض رساند و اضافه کرد: فرمانده ناحیه ژاندارمری استان و مرزبان منطقه واقعا نمیدانند به دستور کدام یک از این دو مقام، وزارت امور خارجه یا وزارت کشور، اقدام کنند.
حضرت آیتالله خامنهای فرمودند: «اهالی منطقه از نظر آب آشامیدنی به شدت در مضیقه هستند و، چون تا به حال مسئله از کانال اقدامات سیاسی حل نشده است، همین امروز تلگرافی به سرتیپ نجفدری، فرمانده ناحیه ابلاغ کنید، این مأموریت را با مسئولیت خود، هرگونه که تشخیص میدهد انجام دهد و ناراحتی و نگرانی مردم زابل را از نظر بیآبی رفع کند.»
درست به یاد دارم حدود ساعت یازده و نیم شب بود که متصدی رمز ناحیه به دفتر من، در حالی که مشغول انجام کارهای اداری بودم، مراجعه و اظهار کرد: تیمسار! تلگرافی با کلید رمز ویژه به امضای تیمسار سرتیپ سهرابی، فرمانده محترم ژاندارمری کل کشور، به ناحیه مخابره شده است. استدعا دارد جنابعالی با کلید رمز ویژه که نزد خودتان است، نسبت به کشف آن اقدام فرمایید.
بعد از اخذ تلگراف رمزی از متصدی مربوط و کشف آن، مضمون تلگراف به این شرح بود: «زاهدان، ناحیه ژاندارمری، تیمسار سرتیپ منوچهر نجفدری، فرمانده ناحیه شخصا کشف فرمایید. در شرفیابی امروز به حضور حضرت آیتالله خامنهای «مد ظله العالی» درباره احداث سد بر روی رودخانه هیرمند توسط عوامل دولت افغانستان و در نتیجه قطع آب سهمیه ایران توسط افغانیها و مشکلات به وجود آمده برای مرزنشینان ایرانی و اهالی شهرستان زابل و حومه آن، معظم له امر مقرر فرمودند سریعا به آقای سرتیپ نجفدری ابلاغ شود شخصا به مرز عزیمت و مسئله را از نزدیک بررسی و برای رفع موانع به وجود آمده، هر طوری که تشخیص دادند، عمل نمایند، مورد تأیید میباشد. امضا سرتیپ محمد سهرابی، فرمانده ژاندارمری کل کشور.»
پس از کشف و رؤیت مفاد این امریه، دچار حالت غرور و افتخار شدم. خدا را شاهد و گواه میگیرم که در طول ۳۸ سال خدمت، البته تا سال ۱۳۶۷، چنین امریهای، آن هم با آن صراحت درباره یک مسئله مهم مرزی از مقام بلندمرتبه مهم رده اول کشور از نظر سیاسی و اجرایی ندیده بودم. بسیار خوشحال و سربلند شدم که اکنون میتوانم نشان دهم ژاندارمری جمهوری اسلامی ایران، قدرت و توان آن را دارد که قدرت نظام جمهوری اسلامی ایران را به عوامل دست نشانده (دولت کمونیستی افغانستان) نشان دهد.
بلافاصله سرگرد منصور روناسی، فرمانده گردان ضربت ناحیه را احضار کردم و دستور دادم دو گروهان آماده از گردان را با چند قبضه توپ ۱۰۶ میلی متری آماده کند تا دستور حرکت به طرف نقطه مورد نظر را بدهم. استاندار نظر مرا در این باره پرسید که با این امریه صریح، برنامه شما چیست؟
عرض کردم: «مأموریت من کاملا مشخص است، گشودن آب به روی مردم زابل و رونق کشاورزی و نجات مرزنشینان از بیآبی و به بیان دیگر، نجات از مرگ».
معتقد بودم دولت کمونیستی افغانستان با این اقدام قصد دارد ضعف مسئولان نظام را در جهان مطرح سازد و با کوچاندن و مهاجرت اجباری مردم براثر بیآبی، بر وسعت آن دامن بزند. سپس، اضافه کردم: «جناب عالی به آقای هاشمیان، فرماندار زابل، بفرمایید به اتفاق رئیس اداره اطلاعات شهرستان زابل در پاسگاه ژاندارمری محل حضور به هم رسانند.»
ساعت یک بعد از نیمه شب با افسران، درجهداران و افراد آماده گردان ضربت ناحیه، به سمت پاسگاه مرزی جمعی هنگ ژاندارمری زابل حرکت کردیم و در ساعت ۱۳ دقیقه بعد از نیمه شب به پاسگاه وارد شدیم. پس از ملاقات با آقای فرماندار و رئیس اطلاعات زابل و فرمانده هنگ ژاندارمری، به سمت پاسگاه مرزی حرکت کردیم.
پس از حضور در محل، نیروهای همراه و سلاحهای سنگین آنان را داخل خاک ایران که قبلا به علت خدمت در آن منطقه در زمان فرمانده گروهانی کاملا آشنا بودم در محلهای مناسب بر روی ارتفاعات مشرف به محلی که سد را بر روی رودخانه هیرمند بسته بودند، مستقر کردم. خلاصه تا ساعت ۸ صبح که هوا به روشنایی میرفت، تمام نیروها در سنگرهایی که تا حدودی از دید و تیر مرزبانان افغانی محفوظ بود، مستقر شدند.
با حضور آقای فرماندار و رئیس اطلاعات زابل و فرمانده هنگ، به وی گفتم: «با توجه به اینکه با فرمانده پاسگاه چهاربرگه افغانستان آشنایی دارید فوری از رودخانه - که بر اثر بیآبی کاملا خشک شده بود - عبور کنید و با حضور در پاسگاه افغانیها، به فرمانده پاسگاه بگویید تیمسار نجفدری شخصا در مرز حضور دارد و به من دستور داده به شما ابلاغ کنم ما دو کشور مسلمان و همجوار هستیم و شما بدون رعایت اصول اسلامی و انسانی و توافق حسن همجواری در این فصل گرما، با آنکه اطلاع دارید آب شرب و مصرفی و کشاورزی زابل کلا از این رودخانه تأمین میشود، مدتی است در روی رودخانه بر خلاف تعهدات مرزی سد زده و آب مصرفی و سهمیه مرزنشینان ایرانی را قطع کردهاید. اکنون فرمانده ناحیه ژاندارمری با تمام امکانات در محل مستقر است و نظرش این است که بدون درگیری و خونریزی، این مسئله را با شما در میان گذارد که فوری آب را بگشایید و به این ماجرا خاتمه دهید؛ در غیر این صورت، طبق وظیفه عمل خواهم کرد».
فرمانده پاسگاه مذکور، مقداری سماجت میکرد و تهدیداتی هم کرد. اما هنگامی که آمادگی نیروهای ما را دید، تسلیم شد و با تمهیدات به عمل آمده، راه آب باز شد.
بلافاصله پس از خاتمه کار و انجام مأموریت، به اتفاق همراهان با جمعآوری تمام مأموران - بدون اینکه قطرهای خون از دماغ کسی ریخته شود - به زهک بازگشتیم. این داستان به محض اطلاع مرزنشینان و اهالی زابل از اقدامات انجام شده و سرازیر شدن آب به سوی ایران، با چراغانی شهر و قربانی گاو و گوسفند در مسیر گردان اعزامی که راهی زاهدان بودند، اجتماع کردند و احساسات صمیمانه خود را ابراز کردند. سپس، با مخابره تلگراف و نیز از طریق تلفن به مرکز و مقامات، به ویژه رئیسجمهور محترم، ایشان را آگاه کردند. معظم له نیز از اقدامات سریع و قاطع مأموران ژاندارمری اظهار رضایت فرمودند.
شایان ذکر است، میزان سهمیه آب رودخانه هیرمند مشخص بود، اما پس از بازگشایی سد، در بدو امر تمام آب رودخانه به داخل ایران سرازیر شد و آن پنج کیلومتر که تا مرز ایران فاصله داشت و اهالی آبادیهای آن دچار کمآبی شده بودند از مضیقه کمآبی خارج شدند.
مقام محترم رئیس جمهور پس از آگاهی از این جریان مقرر کردند مسولان سازمان آب استان نسبت به تقسیم سهمیه رودخانه هیرمند، به همان نحو که در گذشته تقسیم میشده است، اقدام کنند تا مبادا اهالی مرز مجاور بر اثر این اقدام، در مضیقه قرار گیرند.
ملاحظه کنید این است نظر رهبری مسلمان و مرجع عالیقدر اسلام که در عین حال، دلسوز مردم آن سوی مرز هم بودند و با وجود اقدامات ناشایستی که دولت افغانستان انجام داده بود، راضی نبودند آسیبی به مرزنشینان افغانی در مرز ایران وارد شود.
منبع: پشت دروازههای شهر، خاطرات سرتیپ منوچهر نجفدری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
انتهای پیام/ ۱۳۴