ماجرای حق‌آبه هیرمند و بخشش جبران‌ناپذیر شاه و هویدا

اسدالله علم وزیر دربار رژیم پهلوی در جلد ششم خاطرات خود صراحتاً قرارداد حق‌آبه هیرمند را خیانت دولت هویدا به ایران می‌داند که در‌آینده موجب خشکسالی سیستان خواهد شد.
کد خبر: ۵۹۱۸۳۴
تاریخ انتشار: ۰۴ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۰ - 25May 2023

ماجرای حق‌آبه هیرمند و بخشش جبران‌ناپذیر شاه و هویدابه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، مسأله حق‌آبه ایران از رود هیرمند این روز‌ها مجدد به سر خط اخبار داخلی برگشته است؛ اختلافی که سال‌هاست میان دو کشور ایران و افغانستان وجود دارد و ریشه این اختلاف به جدایی افغانستان از ایران برمی‌گردد.

در قرن ۱۹، باور قدرت‌های بزرگ بر این بود که سیستان کلید هندوستان است و انگلیس‌ها با حکمیت گلداسمیت، بلوچستان را تجزیه کردند و بندر کراچی که تا زمان محمدشاه و ناصرالدین شاه قاجار بخشی از شاهنشاهی ایران بود از ایران جدا شد. در سال در سال ۱۸۵۷ در زمان سلطنت ناصرالدین شاه انگلیس‌ها حکمیت می‌کنند و سرحد بین ما و افغانستان را مشخص و سیستان را تقسیم می‌کنند.

در هفتم تیرماه ۱۳۱۶ در زمان سلطنت رضاشاه، دولت‌های ایران، افغانستان، ترکیه و عراق در کاخ سعدآباد تهران پیمان عدم تعرض امضاء کردند که به پیمان سعدآباد معروف شد. براساس این پیمان، سد دفاعی مورد نظر انگلیسی‌ها در برابر اتحاد جماهیر شوروی شکل می‌گیرد تا موقعیت انگلیس در منطقه به خطر نیفتد.

خبر ابلاغ پیمان سعدآباد میان ایران و سه کشور همسایه

به‌همین دلیل برای ایجاد پیوند مستحکم بین این چهار کشورِ مرتبط با لندن، تهران به نیابت از انگلیس امتیازاتی به سه کشور دیگر اعطا کرد. در مورد افغانستان، در ششم بهمن‌ماه ۱۳۱۷ قرارداد تقسیم آب هیرمند بین تهران و کابل در شانزده ماده منعقد شد. همچنین افغانستان با امضای این پیمان از تلاش احتمالی حرکت ناسیونالیستی ایران برای بازگرداندن مناطق تاجیک‌نشین این کشور در امان ماند.

در این بین قرار شد ایرانی‌ها به صورت مساوی از آب این رودخانه بهره‌مند شوند، اما مجلس ملی افغانستان از تصویب این قانون خودداری کرد.

با موافقت عجیب دولت ایران با آزادی کامل افغانستان در هرگونه مداخله در آب رودخانه هیرمند، عملاً سیستان و بلوچستان که گذشته‌های دور به انبار غلّه معروف بود، با خشکسالی شدید مواجه شد.

البته چهار سال بعد پوچ و بیهوده بودن پیمان سعدآباد آشکار شد؛ چراکه با وقوع جنگ جهانی دوم و با اتحاد شوروی و انگلیس (متفقین) برای اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ نه تنها هیچ یک از تعهددهندگان این پیمان به یاری ایران نیامدند، بلکه دولت عراق کشور خود را در اختیار انگلیسی‌ها برای حمله به ایران قرار داد.

با سرنگونی دولت رضاشاه و روی کار آمدن محمدرضا شاه، بحران کم آبی سیستان کماکان وجود داشت و دولت افغانستان از اجرای معاهده ۱۳۱۷ هم سرباز می‌زد. شکایات متعددی از سمت اهالی این منطقه به دولت و مجلس می‌رسید، اما چند دهه طول کشید تا در سال ۱۳۵۱ معاهده دیگری امضا شد.

قرارداد دوم درباره هیرمند در دولت هویدا در اوایل دهه پنجاه بسته شد؛ سال آخر دوران حکومت محمدظاهر شاه پیش از کودتای محمد داودخان. در آن دوران کمونیست‌ها در حال قدرت‌گیری بودند و داودخان بعد از به قدرت رسیدن مسئولیت‌های کلیدی را به اعضای حزب پرچم (از احزاب چپ افغانی) سپرد.

نگرانی از قدرت گرفتن چپ‌ها در افغانستان، موجب شد تا آمریکا، محمدرضا شاه را متقاعد کند به دولت مرکزی افغانستان امتیازدهی کند؛ حتی بعد از سقوط دولت ظاهرشاه و تا سال ۵۶ که زمان اجرای قرارداد فرا رسید، شاه از لغو معاهده خودداری کرد!

اسدالله عَلَم نخست‌وزیر و وزیر دربار دوره پهلوی که خاطرات روزنوشت وی از مهم‌ترین منابع مطالعه تاریخ معاصر است، اصالتاً از خوانین منطقه بیرجند و جنوب خراسان بود و املاک وسیعی در آن منطقه داشت لذا نگران از بین رفتن دارایی‌ها و زمین‌هایش بود و با این قرارداد اظهار مخالفت می‌کند.

اسدالله علم به‌دلیل آنکه از خوانین شرق کشور بود، مسئله هیرمند را پیگیری و با قرارداد دولت هویدا با افغانستان مخالف بود

عَلَم در جلد ششم خاطرات خود چندباری درباره مسئله هیرمند صحبت کرده است که به شرح زیر است:

چهارشنبه ۲۱/۲/۱۳۵۶: «[حسین داودی]سفیر شاهنشاه در کابل را پذیرفتم. شرح مفصلی می‌گفت که قرارداد چند سال پیش دولت ایران با افغانستان را که دولت ایران [درباره هیرمند]بست و اول افغان‌ها می‌گفتند بسیار بد است و امضا نمی‌کردند (دولت انقلابی جدید)، بعد که مطالعه کردند دیدند کاملاً به منفعت آن‌هاست، چون مسئله سیلاب‌ها که باید به سیستان برسد در آن نیست و باید در پروتکل علیحده [ای]مبادله می‌شد و دولت سابق هم رفت. این‌ها هم جز به متن قرارداد به چیز دیگری اهمیت نمی‌دهند و حالا می‌خواهند جلوی سیلاب‌ها را بگیرند و به گودزره بیندازند. آمدن نعیم هم برای این [منظور]بود. دولت هویدا هم توجهی ندارد. این خبر مثل پتک بر سر من فرود آمد و شب تب کردم، تا فردا یا پس‌فردا عرض کنم با آن‌که در مجلس ما و آن‌ها تصویب شده، قرارداد مبادله نشود تا بعد ببینیم چه خاکی بر سر بریزیم.»

عَلَم به این اشاره می‌کند که بعد از اختلاف افتادن میان داودخان و کمونیست‌ها که در نهایت به کودتای چپ‌ها و روی کارآمدن حزب پرچم منجر شد، به ترس شاه از کمونیستی شدن کامل افغانستان اشاره می‌کند؛ امری که قریب‌الوقوع بود و اگر شاه هم هیرمندبخشی نمی‌کرد این اتفاق می‌افتاد!

سه‌شنبه ۲۷/۲/۱۳۵۶: بلافاصله [قرارداد هیرمند]و کار سیستان را عرض کردم. فرمودند، آخر اگر ما به افغان‌ها سخت‌گیری بکنیم در دامن روس‌ها می‌افتند. عرض کردم، این یک مسئله جداگانه است و این‌ها به هرحال در دامن روس‌ها افتاده‌اند، زیرا عمر داوود آفتاب لب بام است پس چرا ما سند را مبادله کنیم و یک سند محکمی به دست دولت کمونیست بعدی افغان بدهیم؟ بهتر است قرارداد مبادله نشود. فرمودند، به هر حال ما باید از همین آبی که داریم استفاده خوب بکنیم. عرض کردم، خشکی [دریاچه]هامون یک بدبختی بزرگ منطقه است، زیرا گاوداری سیستان از بین می‌رود. (ص ۴۲۰)

عَلَم به ترس از چپ‌گرایی در افغانستان اشاره می‌کند و اینکه البته دولت مجری این قانون که دولت امیرعباس هویدا بود، احتمالا از ارباب‌های نامرئی دستور گرفته بود!

«هزار بار به نعیم‌خان درود فرستادم، و به دولت لعنت. مردکه مثل شیر آمد و تهدید کرد که اگر می‌خواهید کمک به ما را در گرو آب هیرمند نگاه دارید، ما کمک نمی‌خواهیم و این بدبخت‌ها آ‌ن‌قدر از چپ‌گرایی افغانستان ترسیدند که همه شرایط را قبول کردند، و بالاخره دیشب [ضربه]آخر را زدند. کسی چه می‌داند؟ شاید هم از ارباب‌های نامرئی دستور ارتکاب این خیانت را داشتند. به هرحال به شاهنشاه و کشور خیانت بزرگی شد که دیگر جبران‌پذیر نیست... البته این خیانت، ده تا پانزده سال دیگر ظاهر می‌شود که من مرده‌ام. ولی مثل این است که یک قطعه گوشت بدن مرا بریده و پیش چشم من جلوی سگ انداخته‌اند. «(ص ۴۸۱)

البته مسأله ترس کاذب از کمونیست‌ها را هوشنگ طالع نماینده دوره بیست و دوم مجلس شورای ملی نیز چنین تعریف می‌کند: «در دوره ۲۲ مجلس شورای ملی، من نائب‌رئیس کمیسیون عرائض بودم. مردم عریضه می‌آوردند و ما به دستگاه‌های مختلف می‌دادیم. نماینده سیستان در آن دوره چندین بار پشت تریبون درباره حقآبه ایران گریه کرد؛ من به ایشان گفتم شما به کمیسیون عرائض شکایت کنید؛ ما روند کار را دنبال کردیم و مهندس منصور روحانی وزیر آب و برق به کمیسیون آمد و نماینده سیستان هم حضور داشت.

گفتند ما هروقت به افغانستان برای گرفتن حقآبه فشار می‌آوردیم، می‌گویند خواهشا این کار را نکنید، چون مکن است حزب پرچم که یک حزب کمونیستی است سوار بر افکار عمومی بشود و اکثریت را بگیرد و دولت پادشاهی را به کمونیستی تبدیل کند! من گفتم آقای روحانی شما هم می‌دانید این حرف‌ها دروغ است، اما من بعنوان حزب معاون حزب پان ایرانیست به شما وکالت می‌دهم که به افغان‌ها بگویید اگر شما حقآبه ما را ندهید، حزب پان ایرانیست اکثریت مجلس را می‌گیرد و این حزب اعتقاد دارد که افغانستان جزوی از ایران است!»

در یکی از دیدار‌ها وقتی شاه قرارداد شط‌العرب و جزایر سه‌گانه را بعنوان زدودن لکه ننگ تعریف می‌کند، عَلَم قرارداد هیرمند را پیش می‌کشد؛ گو اینکه علی‌رغم ادعای شاه بر زدودن لکه‌های ننگ، این قرارداد نگین باقی مانده است. هرچند اشاره‌ای به تجزیه بحرین نمی‌کند!

«عرض کردم، افسوس و هزار افسوس که این سند هیرمند مبادله شد. هیچ مناسب موقعیت امروز کشور و شاهنشاه بزرگ آن نبود. شاهنشاه چیزی نفرمودند، ولی گرفته شدند.» (ص ۵۱۵)

علم حتی وقتی خبر عزل از وزارت دربار را می‌شنود، باز به مسئله سیستان اشاره می‌کند که مگر می‌شود از تمام ادعا‌های حقه خود بگذریم!

پنجشنبه ۱۳ مرداد: شاهنشاه صحبت فرمودند و فرمودند که می‌خواهم تو استعفا بدهی، منتها می‌خواستم کسی در بین نباشد و این مطلب را خودم به تو گفته باشم. از این بزرگواری و مرحمت خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم... من که از خدا خواستم و اگر هم حالم خوب بود، از خدا می‌خواستم که دیگر در اوضاع ایران بی‌دخالت باشم. چنان پیش‌آمد سیستان مرا سرد کرده است که به وصف نمی‌آید. مگر می‌شود از تمام ادعا‌های حقه خود، [آن]هم در قراردادی که صددرصد برضرر است، گذشت و زیر آن را صحّه گذاشت؟ (ص ۵۴۷)

مسئله تجزیه بحرین و قرارداد ننگین هیرمند، هر دو در دولت امیرعباس هویدا اتفاق افتاد؛ شخصیتی که ۱۳ سال نخست‌وزیر بود و بعد از عَلَم جای وی به وزارت دربار رسید؛ رقابت دیرینه هویدا و علم کاملا در دوران پهلوی مشهود بود. علم در همین جلد خاطراتش درباره هیرمندبخشی هویدا چنین می‌نویسد: «مقداری در این فکر بودم که این دولت هویدا به شاهنشاه من خدمت یا خیانت می‌کند؟ ارزش وجود یک ولایت با امور اقتصادی سنجیده شود! یاللعجب! یک وجب خاک [میهن]به میلیارد می‌ارزد، آن‌وقت بگوید سیستان که ارزش اقتصادی ندارد، حداکثر سالی ۴۰ ملیون تومان عایدی می‌دهد. من در عجبم.» (ص ۴۷۸)

منبع: تسنیم

انتهای پیام/ ۱۳۴

نظر شما
پربیننده ها