گروه استانها دفاعپرس - سرتیپ دوم پاسدار «ابوالفضل اسلامی» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان البرز؛ برای خرید به سوپر مارکت محله رفته بودم، لباس شخصی بر تن داشتم و تلویزیون مستقر در سوپر مارکت، صحنه پرتاپ موشک فتاح را نشان میداد و از قابلیتهای آن سخن میگفت، چند نفری در مغازه بودند و همه به جای خرید محو تماشای این خبر بودند، مثل این بود که زمان متوقف شده بود یا همه برای دقایقی فریز شده بودند.
دختر و پسر جوانی هم با تیپ و سر و شکل غربی مشغول بر داشتن نوشیدنی خنک از یخچال مغازه بودند، اما آنها نیز برای کامل شنیدن این خبر اندکی در خرید تعلل کردند، واکنشهای شهروندان حاضر در مغازه که هیچ کدام تیپ و قیافه بچه حزب الهیها را نداشتند برایم جالب بود، یکی گفت: «دمشون گرم»، دیگری گفت: «بابا سپاه قویهها» و نفر سوم گفت: «تازه کلی موشک و تجهیزات دارن که هنوز رو نکردن»؛ در میان این واکنشها بیش از همه کنجکاو بودم واکنش دختر و پسر جوان را هم بشنوم، خودم را مشغول خرید کردم؛ پسر خطاب به دختر گفت: «چقدر دوست داشتم من هم هوا فضا میخواندم» و دختر شروع کرد به شوخی کردن - که خدا به داد صنعت موشک سازی مملکت برسه هر موشکی که تو بسازی به جای دشمن به خودیها بر خورد میکنه».
در یک آن یاد اولین موشکهایی که شهید طهرانی مقدم ساخته بود افتادم، موشکهایی که در ابتدا با خطا همراه بود و حتی یکی از آنها به جای برخورد به مواضع دشمن به یک منطقه خودی اصابت کرده بود و خوشبختانه تلفاتی نداشته بود، موشکهایی که از آن خطای اولیه، امروز به هایپرسونیک نقطه زن تبدیل شده اند و اقتدار و عزت برای کشوری که روزگاری تحت شدیدترین موشک بارانهای دشمن بعثی قرار داشت به ارمغان آورده اند.
واکنشهای مردم مرا به تفکر واداشت، متوجه شدم مردم از هر طیف و سلیقهای با غرش موشکهای ایرانی یا شنیدن خبر پیشرفتهای کشور احساس غرور میکنند، خوشحال میشوند و حتی آرزوی مشارکت در تولید موشک را در سر میپرورانند.
صحبت آن پسر و دختر جوان با آن استایل خاص مرا بیشتر به تفکر واداشت، یاد شهید مرتضی آوینی افتادم، شهیدی که با استایل غربی و نام کامران تحول یافته مکتب انقلاب اسلامی شده بود و با نام مرتضی و آن همه فعالیت انقلابی و جهادی به درجه رفیع شهادت رسیده بود و چه بسا در دورانی از زندگی و جوانی نیز از یک سبک زندگی مشابه سبک زندگی همین جوانان داخل سوپر مارکت برخوردار بوده است.
با خودم گفتم چرا ما گاهی زود جوانان را قضاوت میکنیم، چرا از آنها فاصله گرفته ایم. یاد خودم افتادم، یاد روزهای جبهه، جبههای که به ما فرصت بزرگ شدن داد، جبهههایی که از جوانانی از جنس همین جوانان داخل سوپر مارکت، قهرمانانی زیادی ساخته بود، قهرمانانی با آرمانهای بزرگ، دقیقا همانند جوانان امروز.
جوانان امروز هم مثل جوانان دیروز سر پرشوری دارند، اما ما که باید به آنها خط میدادیم به رغم هشدار پیاپی رهبری درباره تهاجم فرهنگی دو دهه غفلت کردیم تا انواع شبکههای ماهوارهای و شبکههای اجتماعی بیگانه در جامعه ما جولان دهند و ذهن و روح جوانان ما را آلوده سازند.
با خودم گفتم ای کاش بستر مشارکت و فعالیت بیشتری برای جوانان فراهم میشد؛ آنها با هر تیپ و سلیقهای عاشق کشور و نظام شان هستند و اگر گاهی کمی از آرمانها دور میشوند به خاطر این است که ما محتوای مناسب در اختیار آنها نگذاشته ایم، ما ارتباط مان را با آنها کم کرده ایم؛ همین فتاح هایپرسونیک اگر در هر کشور دیگر دنیا ساخته میشد دهها فیلم و مستند از آن ساخته میشد، اگر شهید طهرانی مقدم در جای دیگری بود دهها فیلم از شخصیتش ساخته میشد، اما امروز سینما و رسانههای ما در کجای معادلات جهاد تبیین قرار دارند.
به در خانه رسیدم و ماشین را پارک کردم، اما همچنان ذهنم درگیر جوانان بود، اگر بستر مشارکت آنها همانند دوران دفاع مقدس بیش از پیش فراهم شود، اگر خروجی نظام آموزشی ما به جای کنکور بر اساس علایق و سلایق دانش آموزان طراحی شود و اگر سینمای ملی ما روایت گر عزت و غرور ملی باشد، دهها و صدها فتاح دیگر هم خواهیم ساخت.
من این مسأله را با چشم خود در دفاع مقدس دیده بودم، میدان دادن به جوانان معجزه میکند. فتاح نماد غیرت و غرور جوانان این مرز و بوم در اوج تحریمهای ظالمانه است، امر اگر بستر حضور و مشارکت بیشتر جوانان که از توصیههای اکید رهبر معظم انقلاب است را فراهم آوریم، صدها و هزاران فتاح دیگر روانه آسمان میشود و فتاح اسم رمزی میشود برای فتح الفتوحهای بزرگتر بعدی. انشاءالله
انتهای پیام/