به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، «منیره شُکرویان» ۱۲ شهریور ۶۷ در بابل به دنیا آمد. او فارغ التحصیل فیلمسازی سینما و لیسانس حقوق قضایی است که به هنر نویسندگی و طراحی مشغول است.
در ادامه گفتوگویی با این بانوی بابلی داشتیم که از نظر میگذرد:
دفاعپرس: از کی وارد عرصه هنر شدید؟
از سال ۱۳۸۴ در زمینههای مختلف فرهنگی و هنری در دوران دانش آموزی و دانشجویی و... فعالیت داشتم. این سالها هم تمرکزم بیشتر در زمینه نویسندگی و طراحی است. در واقع از دوران کودکی گرایش خاصی نسبت به فضای هنری و فعالیتهای هنری داشتم؛ ساخت مجسمه. نقاشی، نوشتن، اجرا و... با کوچیکترین ابزار و فضایی خودم را مشغول به این کارها میکردم. به مرور با رفتن به مدرسه فضای فعالیتم گستردهتر شد.
دفاعپرس: آیا در زمینه هنر آموزش خاصی هم دیدید؟
در هیچ دورهای به طور تخصصی شرکت نکردم و یا کلاس خاصی را در بخش هنری حضور نداشتم، ولی بسیار در محافل هنری و... در کنار اساتید بودم؛ بسیار از حضورشان شنیدم و از بیاناتشان و آثار ارزشمندشان آموختم.
دفاعپرس: چطور در زمینه هنر به موفقیت رسیدید؟
تمام توانمندی من در رشتههای هنری و فرهنگی با استمرار و تلاش خودم بوده و حس درونی من نسبت به رشتههای مختلف کشش لازم را ایجاد میکرد تا به طور تجربی خودم را وارد دنیای هنرهای مختلف کنم و ریسک کردن مهمترین حرکت من در یادگیری بود.
دفاعپرس: از ابتدا به هنر خاصی هم علاقمند بودید؟
دنیای علاقه مندیهای من در فضای هنر بینهایت است؛ خیلی از رشتههای هنری را تجربه کردم؛ از تئاتر، فیلم، عکاسی، تصویربرداری، نگارگری، نقاشی، شعر، نویسندگی، خبرنگاری، تصویرسازی، موسیقی، انیمیشن و... البته سالها بعنوان مسئول فرهنگی یک مجموعه فعالیت کردم و حتی بعد از اتمام فعالیتم هنوز بعنوان مسئول اتاق فکر با نیروهای جدید آن مجموعه همکاری میکنم.
دفاعپرس: چه شد که نویسنده شدید؟
از دوران مدرسه با نوشتن انشا و تشویق معلمها و حس خوبی که از نوشتن میگرفتم تمایلم به این رشته هر روز زیادتر میشد. دست و پاشکسته گوشه و کنارِ دفتر و کتابم جملههای متفاوت مینوشتم کم کم در مراسمات و برنامهها از من خواسته میشد که متنی را بنویسم و اجرا کنم. تا اینکه با آشنا شدن با رمان تصمیم گرفتم وقتی ۱۳ - ۱۴ سالم بود رمان بنویسم و اولین تجربه نوشتنم به طور جدی بود که تنها مخاطبش خودم بودم و هیچ وقت مطرحش نکردم.
دفاعپرس: بعد از اینکه استعداد خودتان را کشف کردید، آیا برای آموزش هم اقدامی کردید؟
از ابتدا در نویسندگی و طراحی هیچ دوره آموزشی شرکت نکردم و کاملاً بطور ذاتی در من وجود داشته و توانستم نسبت به این توانمندیها آگاهی پیدا کنم و به آن توجه کنم. خودم را زیاد محک میزدم؛ بدون هیچ تخصصی میرفتم و لوازم آن کار را تهیه و شروع به کار میکردم تا ببینم چقدر میتوانم خودم را به آن هنر و حرفه نزدیک کنم. دنبال کتابهاش میرفتم؛ ایدهها و طرحهای زیادی میدیدم؛ مدام تمرین میکردم؛ مثلا در رنگ روغن آبرنگ سیاه قلم و... انواع تکنیک تصویرسازی. دنبال تجربه کردن بودم و تا به نتیجه نمیرسیدم رها نمیکردم. با گذر سالها و آمدن تکنولوژی اینترنت و گسترده شدن رسانهها راحتتر میتوانستم اطلاعات مورد نیازم را به دست بیاورم. در واقع میشود گفت از سنین کودکی فعالیتم را شروع کردم و در دنیای کوچک خودم کارهای زیادی را به سرانجام رساندم.
دفاعپرس: کمی از آثارتان بگویید.
در حال حاضر در زمینه کتاب اولین اثر چاپ شده که ۲۰۰ صفحهای است؛ به نام «چشمانم به حرف آمد، چکه کرد روی لبم» نوشتههای ادبی من که در وصف و حال عشق از دل برآمده که امیدوارم بر دل مخاطبین عاشق و دلداده بنشیند. سه مجموعه دیگه نیز آماده چاپ دارم که انشاءالله بزودی در زمانهای مورد نظر به چاپ میرسد. یک مجموعه هم از طراحیهای انتزاعی دارم؛ در طی یکسال که قریب به ۴۰۰ طراحی را انجام دادم که کاملاً سیرِ صعودی و رشد و پختگی در طرح از آغاز تا به حالا پیدا و عیان است و این مسیری که طی کردم پُر از تجربه و حس ناب و تازه بوده. این مجموعه طراحیها هم به زودی در قالب کتاب به چاپ میرسد.
دفاعپرس: آیا تاکنون آثار طراحی خودتان را به نمایش هم گذاشتید؟
بله. در نمایشگاههای مختلف آثارم را به نمایش گذاشتم و نمایشگاهی هم که در تیر خواهم داشت از مجموعه طراحیهایی که در ماه مبارک رمضان در هر سحر یک طرح را با تمرکز بر سخنرانیهای «الهی قمشهای» به ثبت رساندم که برداشت کاملاً حسی و آنی از بیانات ایشان بوده است. این طراحیها هیچ آموزشی در گذشته خودش نداشته و تماماً ذاتی بوده و به مرور در خودم این توانایی را پیدا کردم و شناختم. بعد از پایان ماه مبارک تصمیم گرفتم این سی طرح را در قالب نمایشگاه «سی سحر سی اثر» با همکاری حوزه هنری به نمایش عموم بگذارم.
دفاعپرس: در این مسیر چه کسانی مشوقتان بودند؟
در این سالها خانواده، همسرم، اطرافیانم، مدرسه، دانشگاه. مشوقم بودند، ولی در نهایت، اول و آخر این مسیر خودم مشوق خودم بودم، چون اولویتم حالِ خوبِ خودم بود که من را در مقابل دشواریها خستگی ناپذیر میکرد. همچنین حمایت عزیزانم را نادیده نمیگیرم و بسیار برایم پشتیبانیها و حمایتهایشان ارزشمند است و بابت حضورشان خدا را شاکرم. ولی در نهایت امر من خودم را باعث موفقیت و رشد خودم میدونم. چون از ابتدا با تمام پستی بلندیها پای خواستههام قوی ایستادم. از ریسک کردن و تجربه کردن نترسیدم. به بهانهها بها ندادم برای یکجا نشستن. خودم را پیدا کردم، شناختم، با خالقِ خودم رفاقت کردم و در تمام لحظهها به وجودش ایمان داشتم. خیلی موقعها ناامید شدم، ولی خودم را نجات دادم و برگشتم به مسیر و حرکت کردم. به این نقطه در زندگیم رسیدم که همیشه خدا قبل از من حرکت کرده و مسیر را برایم روشن و هموار کرده است. راه بلندی را در پیش دارم؛ تازه شروع برداشت است از چیزهایی این سالها کاشتم... بهارِ خواستههای من رسیده است.
طبیعتاً این رضایت اگر باشه کاملاً نسبی هست، چون این تفاوت در سلایق، جنس کارها و اثرهای تولید شده نمیتواند همه نگاهها و تفکرات را راضی نگه دارد. از نگاه من کمی هدفهای متعالی گم شده و جای خودش را به مادی گرایی و سطحی نگری داده؛ و کارها داره با اهداف دیگهای تولید میشود به دور از آن ساحتِ مقدسی که هنر دارد و باید در اولویت قرار بگیرد که نمیگیرد.
دفاعپرس: با این رضایتمندی که از هنرتان دارید به شغلی هم فکر میکنید که در کنار هنر به آن مشغول شوید؟
هیچ وقت به شغل دیگری فکر نکردم من همیشه جهانِ کوچیکِ خیالم از ابتدا در هنر زندگی را شناخت و خودم را در واژهها در بین کلمات در لابه لای رنگها پیدا کردم و انقدر غرق در عالم خودم بودم که نشد به نبودنش فکر کنم. حتی در کودکی... من بیشترین ساعات را با خودم رفاقت کردم و در لحظه حالِ خودم را با حتی ساختن مجسمه با گچهای تخته سیاه خوب میکردم. من در هر حرفهای اگر بودم یقیناً چیزی جدای از دنیای هنر نبود.
دفاعپرس: نظرتان در مورد آثار تولیدی حوزه دفاع مقدس بفرمایید و اینکه آیا در حوزه ایثار و شهدات هم آثاری دارید؟
در مورد شهدا هم ترانه نوشتم و خودم را در این مسیر هم محک زدم، اما در مورد کارهایی که تولید شده میتوانم بگویم هنوز نتوانسته قشر غیر مذهبی را جذب کند؛ به نظرم مهمترین کار فرهنگی در زمینه شهدا جذب جوانهایی است که از این فضا دور هستند و فاصله گرفتند نه جذب مخاطبی که ارتباط خودش را دارد و حفظ کرده است و در بستری رشد کرده که در این زمینه شناخت کافی دارد. شهدا برای من همیشه جایگاه ویژه و خاصی داشتند و دارند و خودم هم عمو بزرگوارم از شهدای دانش آموز مفقود الاثر هستند و همیشه از این ارتباط و رفافت با شهدا خیرِ واسعه در زندگیم جاری شده و هر لحظه حضورشان را احساس میکنم.
دفاعپرس: در پایان یکی از اشعارتان را برای ما بخوانید.
جهانم پنج فصل دارد
فصل پنجم دیدارِ دل است با دلبر
هوایش مَستِ عِطرِ دلدادگیست
از آسمانش غزل غزل ستاره میبارد
و صبحدم نسیمِ جان افزا به دیدار گیسوان یار به دلخواهترین سرگشتگی مبتلاست
فصلِ تو، فصلِ نابِ مِهراست از تبارِ اردیبهشت
تو هم آوای سازِ دلنوازِ مجنونی که ترانهی لیلا از لبانِ شکوفههای پیراهنش نمیافتد...
انتهای پیام/