معرفی کتاب؛

«یکسال و چهل روز»

کتاب «یکسال و چهل روز» زندگی شهید «حمید یعقوبی» از شهدا دانشگاه علوم اسلامی را به صورت داستانی روایت می‌کند.
کد خبر: ۶۰۰۵۳۲
تاریخ انتشار: ۱۰ تير ۱۴۰۲ - ۱۲:۴۲ - 01July 2023

«یکسال و چهل روز»به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از مشهد، کتاب «یکسال و چهل روز» از مجموعه مجاوران خورشید روایت داستانی زندگی شهید «حمید یعقوبی» طلبه و دانشجوی دانشگاه علوم اسلامی رضوی است که به قلم «طیبه مزینانی» به رشته تحریر در آمده است.

«حمید یعقوبی» دهم مردادماه ۱۳۵۶به دنیا آمد. زمانی که نُه سال داشت پدرش «محمدحسین یعقوبی» پانزدهم مهر ماه ۱۳۶۵ به شهادت رسید اما پیکرش پنج سال بعد بازگشت و در آرامستان شهدای تربت حیدریه به خاک سپرده شد. حمید برای وصیت پدر بزرگوارش برای تحصیل در حوزه علمیه، از تربت حیدریه به مشهد مقدس از تربت مهاجرت کرد. او پنج سال بعد، با قبولی در آزمون ورودی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، برای تحصیل در رشته حقوق، وارد آن دانشگاه شد و پس از اخذ مدرک کارشناسی حقوق به استخدام وزارت اطلاعات درآمد. وی سوم مرداد ۱۳۸۰، هنگام انجام نخستین ماموریت خود در جاده تربت حیدریه دچار سانحه شد و به فیض شهادت نائل آمد و پس از تشییع باشکوه، در جوار پدر بزرگوارش آرام گرفت.

کتاب «یکسال و چهل روز» توسط انتشارات «به‌نشر» وابسته به آستان قدس رضوی در ۹۶ صفحه در شمارگان ۵۰۰ نسخه در سال ۱۴۰۱ چاپ و منتشر شده است.

بخشی از کتاب:

یک سال و چهل روز، هر روز صبح که بیدار می‌شدم و لباس سیاه را به تنم می‌دیدم، دردم تازه می‌شد. فکر می‌کنید بعد از آن چه شد؟! هیچ! وقتی می‌خواستم آن لباس سیاه و آن روسری سیاه را از تنم بیرون بیاورم، انگار که تکه‌ای از وجودم را داشتم با چاقوی بسیار کندی می‌کندم؛ انگار داشتم خودم را تکه‌تکه می‌کردم و دور می‌انداختم.

آنقدر درد می‌کشیدم که دست‌هایم بی‌حس شده بود. بدنم لمس و کرخت شده بود و بی‌اختیار اشک می‌ریختم؛ بی‌اختیار گریه می‌کردم. احساس می‌کردم حمید را یکبار دیگر از دست داده‌ام. احساس می‌کردم شاید با این کارم فکر کند او را کنار گذاشته‌ام. احساس می‌کردم شاید فکر کند دارم به او خیانت می‌کنم اما هیچ کدام از این احساس‌ها درست نبود. خودم با خودم در حال مبارزه بودم. در حال جنگیدن با حمیدی بودم که درست از همان لحظه‌ای که خبر شهادتش را به من داده بودند، در وجودم متولد شده بود؛ حمیدی که با من راه می‌رفت، حرف می‌زد و می‌خندید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها