گروه حماسه و جهاد دفاعپرس ـ سید محمدجواد میرخانی؛ مانند همیشه فیلمها و عکسهای دوران هشت سال دفاع مقدس را مرور میکردم تا اینکه اینبار به یک فیلم خاص برخوردم؛ چرا خاص، حالا خواهم گفت. فیلمی از عملیات رمضان که در آن چهره نورانی برخی از فرماندهان شهید دوران دفاع مقدس از جمله شهیدان محمدابراهیم همت، حسین خرازی و حسن باقری در آن دیده میشود. در این فیلم بر اثر انفجار، پای یکی از رزمندگان بیسیمچی قطع شده و وی لحظاتی بعد در حالی که ذکر میگفته و شعار میداده، به گفته راوی فیلم به شهادت میرسد. حالا چرا گفتم فیلم خاص؟! برای همین شعارها و ذکرهای پیش از شهادت...
«الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر... لا اله الا الله... محمد رسول الله (ص)، خدایا شکرت، خدایا یک جانی داشتیم در راه تو، آوردهایم که بدهیم، این جان ناقابل را قبول کن از ما، خدایا... الله اکبر، خمینی رهبر، ما در مقابل امام حسین (ع) صفر هستیم و امام حسین هم جانش را داد...».
داشتم بعد از دیدن این فیلم با خودم فکر میکردم که چهچیزی برای یک انسان بالاتر از جان او است و چه لحظهای سختتر از لحظه جان دادن؟! آری! طبیعی است که هیچ چیزی برای انسان بالاتر و باارزشتر جانش نیست و هیچ لحظهای سختتر از آن لحظه نیست که یک انسان پایش قطع شده و خون بدنش همینطور بر زمین جاری میشود و کمکم رمق او کم شده و در پایان به مرگ را به چشم میبیند.
اما هدفم از بیان این مطالب این بود که به اینجا برسم! یک انسان وقتی در این شرایط قرار میگیرد، طبیعی است که باید شکوایه کند، فریاد بزند، درد بکشد، از خدا بخواهد که زنده بماند و.... اما در این کلیپ شاهدیم که این بیسیمچی مجروح نهتنها از خداوند شکوایه نمیکند؛ بلکه او را نیز شاکر است که جانش را برای او و در راه او فدا کرده است. این شهید والامقام پیش از شهادت خود نیز به ما درس ولایتمداری هم میدهد و آن درس، زمانی است که میگوید الله اکبر، خمینی رهبر...
واقعاً چه اظهارات عجیبی است! مگر میشود که یک انسان درد بکشد و روح او در آستانه رهایی از قفس تن باشد؛ اما با یک روحیه عالی و خوشحال از اینکه جان خود را فدای خدای خود کرده است، باز هم با رهبر معنوی و سیاسی خود، با مقتدای خود تجدید بیعت کرده و نام او را فریاد بزند؟! پس ما چه بگوییم؟ ما که نه تیر و ترکشی خوردیم و نه جانمان دارد از دست میرود!
داشتم بعد از دیدن این فیلم با خودم فکر میکردم که ما و سختی وضعیت اقتصادی و معیشتی اینروزها کجا و این رزمنده در این وضعیت مجروحیت کجا؟ حتماً میخواهی بگویی که این رزمنده یک لحظه درد میکشد و شهید میشود و بعد از آن راحت میشود؛ اما سختی ناشی از تنگنای اقتصادی یک لحظه و دو لحظه نیست؛ بله! شاید هم اینطور باشد؛ اما یادمان باشد که این جوان بسیجی، در حال از دست دادن بزرگترین داراییاش یعنی جانش است؛ ولی باز هم شکوایه نمیکند که هیچ؛ بلکه خدا را هم شکر کرده و با ولیفقیه خود تجدید پیمان میکند؛ حالا اینکه آن دوران نیز چقدر مشکلات مادی و اقتصادی هم وجود داشته است، بماند؛ حال مسئله این است که خیلی از ماها در سختیهای این دوران، چگونه میخواهیم از این امتحان سخت سربلند بیرون بیاییم؟ چگونه میخواهیم در مقابل این شهیدان قرار بگیریم و از ناشکریهای خود شرمنده شویم.
انتهای پیام/ 113