به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ و پس از حملات نظامی ارتش عراق و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران به پایان رسید، درعینحال سرنوشت جنگ در سال ۱۳۶۶ تعیین شد. به این معنا که با پیروزی در عملیات کربلای ۵ در دیماه سال ۱۳۶۵، جنگ در سطح تاکتیکی در جنوب و در سطح استراتژیک در برابر چالشهای جدید برای دستیابی به پیروزی نظامی و پایان دادن به جنگ به بنبست رسید.
چنانچه گسترش جنگ به خلیجفارس، اهداف و اولویتهای ایران را از جنگ با عراق و روی زمین، به درگیری با آمریکا در خلیجفارس تغییر داد.
تحول یادشده، همراه با انباشت قدرت رزمی عراق که بهصورت تدریجی فراهمشده بود، به عراق فرصت داد تا استراتژی خود را از دفاعی به تهاجمی تغییر داده و آماده استفاده از این وضعیت برای تهاجم نظامی و بازپسگیری مناطق تصرفشده، از قوای نظامی ایران شود.
تغییر استراتژی عملیاتی ایران از جنوب به غرب
ضرورت ادامه جنگ برای فشار به عراق و حامیانش، برای توجه و تأمین خواستههای ایران موجب شد استراتژی نظامی ایران در سال ۱۳۶۶، از منطقه جنوب به منطقه غرب تغییر کرد.
در چنین شرایطی با توجه به نگرانی غرب از خطر گسترش جنگ در منطقه و احتمال پیروزی ایران، در تیرماه سال ۱۳۶۶، قطعنامه ۵۹۸ باهدف تأمین نظر ایران و خاتمه دادن به جنگ به تصویب رسید.
با توجه به این ملاحظات این پرسش وجود دارد که چرا پس از تلاشهای ششساله و تصرف برخی مناطق در خاک عراق، استراتژی ایران برای پایان دادن به جنگ، با پیروزی نظامی بر عراق به نتیجه نرسید؟
همه نظریات درباره عوامل مؤثر در پایان جنگ را در چهار دسته کلی میتوان جمعبندی کرد:
۱. تحولات نظامی در صحنه نبرد با حملات عراق، که با حمله به فاو و بازپسگیری آن آغاز شد.
۲. وضعیت اقتصادی کشور که موجب نامه مسئولان به امام شد.
۳. استفاده عراق از موشک دوربرد برای حمله به تهران که موجب تهدید به استفاده از سلاحهای شیمیایی شد.
۴. درگیری نظامی آمریکا در خلیجفارس و سپس حمله آمریکا به سکوی نفتی ایران که سرانجام موجب حمله به هواپیمای مسافربری ایرباس شد.
چنانچه روشن است این عوامل بهتدریج در طول جنگ، بهویژه پس از فتح خرمشهر شکل گرفت، ولی تأثیرات قطعی آن برای تصمیمگیری ایران، با حمله عراق به فاو و تغییر در موازنه نظامی آشکار شد.
به گفته محسن رضایی، بحث پایان جنگ، بحثی بسیار جدی است و پایان آن غیر از شروع آن است. برای شروع جنگ هریک از طرفین میتوانند حمله کنند، اما برای پایان جنگ هر دو طرف باید به یک نتیجه مشخص برسند. به گفته او مهمترین کاری که باید درباره ماههای آخر جنگ کرد این است که حوادث را کالبدشکافی و با معیاری منطقی تفکیک کرد.
قطعنامه ۵۹۸
به گفته وی قطعنامه ۵۹۸ اولین و آخرین قطعنامهای است که رنگ و بوی صلح دارد. چرا؟ چون تا آن موقع تنها چیزی که به ایران پیشنهاد میدادند؛ آتشبس بود.
نقد و بررسی نحوه پایان جنگ از طریق قطعنامه ۵۹۸ و نظریاتی که در این زمینه وجود دارد، با این فرض صورت میگیرد که هدف ایران پس از فتح خرمشهر، پیروزی نظامی و سقوط صدام بود؛ بنابراین، نحوه پایان جنگ و علت طولانی شدن آن در چهارچوب هدف سیاسی ایران و تأمین نشدن آن ارزیابی میشود.
توازن در ناتوانایی دو طرف
در تحلیل کلی از جنگ و نتیجه آن، برخی از صاحبنظران از مفهوم توازن در ناتوانایی دو طرف نام میبرند؛ زیرا ایران و عراق در این جنگ بالغبر ۳۵۰ میلیارد دلار هزینه کردند و آنچه هر دو طرف را برای آتشبس متقاعد کرد، تحلیل رفتن توان دفاعی نظامی آنها بود.
نئوکان هوی معتقد است ایران پس از درک این امر که پیروز نخواهد شد و ادامه جنگ بهجای تقویت انقلاب به آن لطمه خواهد زد، تصمیم گرفت به جنگ پایان دهد. او سپس به این موضوع اشاره میکند که ایران تنها آتشبس را پس از تغییر شعار جنگ از صدور انقلاب به حفظ انقلاب پذیرفت.
فارغ از مفهوم بندی نحوه پایان جنگ و نتیجه آن، تحلیلگران و صاحبنظران در داخل کشور، نظریاتی ارائه میدهند که میتوان آن را در سه سطح دستهبندی کرد:
۱. مدیریت اقتصادی و شکاف میان میزان پشتیبانی از جنگ با نیازهای جبهه
۲. مدیریت سیاسی و تلاشهای دیپلماتیک با شرایط و پیروزیهای نظامی
۳. فضای رسانهای کشور با واقعیت صحنه نظامی جنگ
دلایل پایان جنگ از نگاه مرحوم هاشمی
آقای هاشمی بهعنوان فرمانده عالی جنگ درباره عوامل مؤثر در تصمیمگیری ایران برای خاتمه دادن به جنگ به عواملی اشاره میکند که بدان اشاره میشود:
۱. ما و امام به این نتیجه رسیدیم که دنیا نمیگذارد ایران با یک عملیات سرنوشتساز تکلیف جنگ را یکسره کند. شواهدی هم بود که دارند امکانات هستهای در اختیار عراق قرار میدهند.
۲-استفاده عراق از موشک و سلاح شیمیایی، بهویژه حادثه حلبچه، نشان داد که این جنگ به مصلحت دو کشور اسلامی نیست، عراق میتوانست کاری شبیه حلبچه را در تهران انجام دهد.
۳-یکی از مشکلات دوران دفاع مقدس، مضیقههای مالی است که تحت تأثیر کم شدن صدور نفت و افزایش هزینههای جنگ و نیز کم شدن تولیدات استانهای جنگزده و صنایع آسیبدیده پدید آمد.۵ تا ۶ میلیارد درآمد داشتیم که همیشه کم میآوردیم. سال آخر یعنی ۱۳۶۷، ۵۱ درصد کسری بودجه داشتیم. سرانجام یکی از عوامل پذیرش قطعنامه، تنگناهای اقتصادی بود.
۴-آمریکا هواپیمای مسافربری ما را با موشک هدف قرار داد. اینها هشدار آمریکاییها برای ما بود و روشن شد که آمریکاییها میخواهند بهتدریج وارد جنگ شوند. به ما اعلام جنگ نکردند، ولی علامت میدادند، تا قضیه حلبچه و درگیری با آمریکا پیش نیامده بود، خود من امیدوار بودم که به این هدف (پیروزی در جنگ) میرسیم.
۵-در میان نظامیها، فرماندهان ارتش مدتها قبل از قبول قطعنامه در جلسات به ما میگفتند که نمیتوان جنگ را ادامه داد؛ اما به دلیل سیستم و انضباط کاری از فرماندهان عالی نظر میگرفتند و در اینگونه موارد اظهارات سیاسی نمیکردند. از سپاه هم وقتی فرماندهان صریحاللهجه و شجاع با من ملاقات میکردند، میگفتند، نمیتوانیم بجنگیم.
تغییر موازنه قوا به نفع عراق به دلیل پدافند
فرمانده پیشین سپاه (محسن رضایی) در پاسخ به این پرسش که دلیل موفقیت ارتش عراق در بازپسگیری مناطق ایران در سال آخر جنگ و تصرف سریع فاو، شلمچه، جزایر مجنون و مناطق شمالی چه بود؟ به چه علت ارتش عراق تقویت شد و نیروهای مسلح ایران تضعیف شدند؟ میگوید:
علت اصلی در حقیقت به هم خوردن موازنه قوا بود. موازنه قوا ترکیبی از نیرو و جغرافیاست: یعنی اگر شما در هر واحد سطح، حجم معینی از نیرو داشته باشید و دشمن در همان واحد سطح، حجم کمتری نیرو، موازنه قوا به نفع شما رقم میخورد.
اما اگر در همان واحد سطح، نیروهای شما نصف نیروهای دشمن شود، موازنه قوا نصف خواهد شد و اتفاقی که در سالهای پایانی جنگ افتاد، همین بود.
از عملیات فاو (والفجر هشت) به بعد، سرزمینهای جدید و وسیعی به دست ما آمد که باید در آنجا پدافند میکردیم و نیرو قرار میدادیم؛ بنابراین، نیروی عملیاتی آماده ما هرروز تقلیل پیدا میکرد، درحالیکه عامل برتری ما در جنگ نیروی آزاد و هجومی سپاه بود که از سال ۱۳۶۵ به بعد این امر روزبهروز کوچکتر میشد؛ چون مجبور بودیم خطوط پدافندی به طول ۵۰۰ کیلومتر را تشکیل دهیم که یکی از اشتباهات راهبردی ما در جنگ بود.
تا قبل از عملیات فاو و حتی در عملیات خیبر و بدر، هر جا حمله میکردیم، ارتش را در خط پدافندی قرار میدادیم و نیروهای سپاه آزاد میشدند تا همراه بقیه ارتش هجوم بعدی را سازماندهی کنند؛ اما از عملیات خیبر به بعد، هر جا عملیات شکل میگرفت، سپاه هم ناچار باید یک خط پدافندی شکل میداد؛ بنابراین، برخی لشکرهای ما یک تیپ در فاو داشتند، یک تیپ در شلمچه و یک خط هم در غرب و در سالهای پایانی جنگ که عراق هجوم میآورد، اینها چندتکه بودند.
تا چشمباز کردیم، دیدیم ۵۶۰ کیلومتر خط پدافندی روی دوشمان است، درحالیکه اصلاً قبلاً چنین چیزهایی نبود. اینجا بود که من احساس خطر کردم.
تقلیل قوای ایران
غلامعلی رشید در یادداشتهای شخصی خود در همین زمینه نوشته است: که در آغاز سال ۱۳۶۷ سپاه حدود ۵۰۰ کیلومتر خط پدافندی را عهدهدار شده بود و مابقی که حدود ۸۰۰ کیلومتر بود؛ در اختیار ارتش قرار داشت. این در حالی بود که با وجود دونیروی مسلح باید یکی (سپاه) بدون درگیرشدن در خطوط پدافندی، مدام در شرایط آفندی و تهاجمی قرار داشته باشد.
در جبهه غرب انجام عملیات، امر طاقتفرسایی بود، چون باید در ارتفاعات تونل میزدیم و در مناطق صعبالعبور جادههایی درست میکردیم که از ارتفاعات به خاک عراق سرازیر شود.
در سال ششم جنگ، در وضعیتی که دشمن ۵۵۰ گردان نیروی پیاده در اختیار داشت و برای مقابله با عملیات آفندی، از ۳۰۰ گردان نیروی آزاد برخوردار بود، سپاه فقط ۸۰ گردان نیرو برای ۷ روز جنگ در اختیار داشت. ضمن اینکه بخشی از توان رزمی سپاه در خطوط دفاعی مناطق تصرفشده، مانند جزایر مجنون و هور زمینگیر شده بود.
در این روند، کاهش توان ایران در برابر عراق، دو عارضه اساسی به دنبال داشت: نخست آنکه نمیتوانست از امکان غافلگیری و تجزیه قوای دشمن برخوردار شود. علاوه بر این، قوای ایران توانایی لازم را برای نبرد طولانی در یک عملیات نداشت.
غلبه استراتژی سیاسی بر نظامی بعد از فتح خرمشهر
محسن رضایی درباره میزان تخصیص منابع برای جنگ میگوید: منطق و هدفی در ذهن دولتمردان بود که موجب میشد منابع، بودجه و نیرو در حد معینی وارد جنگ شود که آنهم بهمنظور دلسوزی برای کشور بود، اما واقعیت نشان داد که آن نوع دلسوزی، سبب شد جنگ شش سال به طول بینجامد، درحالیکه قرار بود حداکثر سه، چهار ماه بعد از فتح خرمشهر، با یک عملیات جنگ تمام شود.
سؤال ما از برخی مسئولان سیاسی این است که اگر بعد از فتح خرمشهر کل کشور را وارد جنگ میکردید، آیا جنگ زودتر تمام نمیشد؟ ما اگر برای سقوط صدام برنامهریزی میکردیم، شاید جنگ زودتر تمام میشد و پیروزیهای آن نیز وسیع و گستردهتر بود. چون ما قوای بیشتری روی صحنه میآوردیم و موازنه قوا و برتری همواره به نفع ما بود، اما از سال ۱۳۶۲ به بعد برای یک عملیات موفق میجنگیدیم، اما صدام برای جنگ جنگ تا پیروزی، میجنگید؛ بنابراین استراتژی مسئولان نظام پس از فتح خرمشهر، یک استراتژی نظامی تمامعیار نبود بلکه ماهیت آن، استراتژی سیاسی بود و قائل به هزینه کردن کامل برای ادامه مقتدرانه جنگ نبودند و میخواستند نیروهای مسلح با حداقل امکانات و هزینه، منطقه مهمی از خاک عراق را برای پیشبرد استراتژی سیاسی تصرف کنند؛ که حتی این هدف هم تناسبی با نیرو و امکانات بهکارگیری شده توسط مسئولان نداشت.
به گفته وی، سؤالی که ممکن است ایجاد شود این است که آیا میشد موازنه قوا بر هم نخورد؟ بله بهواسطه همان کاری که ارتش عراق کرد و همه کشور خود را وارد جنگ کرد، ما هم میتوانستیم از به هم خوردن موازنه قوا جلوگیری کنیم.
ما، چون فقط با توان سپاه میجنگیدیم و ارتش هم پدافند میکرد، توانایی نظامیمان از رشد فزاینده سالهای اول جنگ بازماند.
بر این اساس است که میگوییم؛ کل هزینههای ارزی جنگ ۲۲ میلیارد دلار بیشتر نبوده، یعنی حدود ۲۰ درصد (درآمد کل کشور) و با ۸۰ درصد دیگر، کشور بهطور عادی اداره میشده است.
درست است که جنگ بعد از آزادی خرمشهر ادامه یافت، اما نه با هدف و برنامهریزی برای سقوط صدام و گرفتن عراق و آن اهدافی که در شعارها میدادیم؛ بنابراین مسئولان برای آن، امکانات لازم را به صحنه جنگ نیاوردند و این ادعا با اعداد و ارقام دفاع پذیر است.
منبع:
درودیان، محمد، مسائل اساسی جنگ (جلد پنجم: تغییر در استراتژی سپاه برای پیروزی در جنگ)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۴۰۲، صفحات ۴۹۱، ۴۹۲، ۵۷۱، ۵۷۳، ۵۷۴، ۵۷۵، ۵۷۶، ۵۷۷، ۵۸۲، ۵۸۳، ۵۷۸، ۵۷۹
انتهای پیام/ 141