
به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس مهین زورقی، تحصیلاتش را تا دکترای زبان و ادبیات فارسی ادامه داده و در سابقه حرفهایاش، تدریس در مدارس نابینایان و دانشگاه دیده میشود. زورقی که متولد سال ۱۳۴۳ در دزفول و از همان زمان تولد نابینا بوده معتقد است اگرچه در سالهای اخیر وضع شهر خوب شده اما هنوز جای کار برای معلولان در جامعه زیاد است.
طبع شاعری از دوران تحصیل
سال 1362 با قبولی در رشته الهیات وارد دانشگاه تهران شده و حالا دکترای ادبیات فارسی دارد. او شعرسرایی را از زمان تحصیل در مدرسه و دوران دانشآموزی شروع کرده و میگوید: «نخستین شعرم را در ۱۶ سالگی یعنی سال ۵۷ و با نخستین جرقههای انقلاب سرودم که شعری در وصف راهپیمایی جمعه خونین ۱۷ شهریور بود. آن روز برادرم در راهپیمایی شرکت کرده بود و وقتی ماجراها را برایم تعریف کرد، احساسم را به شعر درآوردم و اسم شعر را «ندای وجدان» گذاشتم. در سالهای اولی که شعر میگفتم، هر شعری که احساس میکردم تصویر زیبا و مطلوبی به من منتقل میکند، دوست داشتم. بعدها که در نخستین کنکور بعد از انقلاب فرهنگی قبول شدم و به تهران آمدم، با گروه شاعران حوزه هنری مثل «قیصر امینپور»، «حسن حسینی»، «سهیل محمودی»، «فاطمه راکعی»، «علیرضا قزوه» و «ساعد باقری» آشنا و نوآموز این دوستان شدم. مسلماً برای شعر گفتن توصیف و احساس لازم است. در ذهن فرد نابینا، این توصیفات و احساسات به ۲ شکل نقش میبندد. بخشی از آنها از طریق علم دریافت میشود که نابینا آن را از طریق پرسش از اطرافیان خود کسب میکند و بخش دیگر این توصیفات و احساسات، ناشی از تغییراتی است که در ذهن او بهصورت خیال شکل میگیرد.»
تفاوت، نه محدودیت
زورقی هرگز نابینایی را محدودیت حس نکرده و از همان دوران کودکی و قبل از ورود به مدرسه، آن را تفاوت با بقیه میدانسته است. او میگوید: «یادم میآید وقتی خواهرم که از من بزرگتر بود به مدرسه رفت، من همسال بعد گریه میکردم و میگفتم باید مدرسه بروم. یک روز مادرم با مدیر مدرسه صحبت کرده بود و وقتی به آنجا رفتیم، مدیر به من گفت ما از این به بعد در مدرسه بچهها را از ۷ سالگی ثبتنام میکنیم، بنابراین یک سال دیگر نوبت شماست و من پذیرفتم. مادرم آنجا به من نگفت که تو متفاوت هستی. از نظر او من مثل بقیه بچهها بودم و دوست داشت محیط را مانند بقیه برایم عادی کند. شاید باورتان نشود، درست یک سال بعد، مدرسهای در دزفول افتتاح شد که در آنهمه بچههای استثنایی دزفول (نابینا و ناشنوا) در یک کلاس حضور داشتند و درس میخواندند که من آنجا و در ۷ سالگی احساس کردم متفاوت هستم و با بقیه فرق دارم. اما همیشه با همسالانم در ارتباط بودم و با بچههای اقوام بازی میکردیم، آنها هم متناسب با شرایط من بازی میکردند؛ مثلاً بازی سنگچین را طوری برایم متناسبسازی میکردند که فکر میکردم همه این بازی را به همین شکل انجام میدهند درحالیکه دیگران طور دیگری بازی میکردند.»
ذات آفرینش و کمک به مادر بودن
علاوه بر اینکه میان شاگردانش از محبوبیت برخوردار است، در زندگی خانوادگیاش نیز موفق و محبوب، کدبانو و البته خوشلباس است. زورقی در همان سالهای جوانی ازدواجکرده و حاصل ازدواجش دختری بینا است که در رشته شیمی و گرافیک تحصیلات دانشگاهی دارد. او میگوید: «همسر من و دخترم هردو بینا هستند و من سال ۶۷ وقتی گروهی از دانشآموزانم را برای اجرای سرود به منطقه ۱۲ برده بودم، با همسرم آشنا شدم و بعد با هم ازدواج کردیم. سختی نابینایی یا هر دشواریای که ممکن است برای آدم وجود داشته باشد، بیشتر جنبه درونی دارد. در ازدواج، ما آدمها قرار است مکمل هم باشیم بنابراین باید سعی کنیم نقایص یکدیگر را پوشش دهیم اما خانوادهام در همه این سالها چه خانواده خودم از کودکی و چه همسر و دخترم، طوری رفتار نکردهاند که در خودم احساس کمبود یا نقص کنم. به نظر من آفرینش انسان ویژگیهایی دارد که نمیتوانیم توصیفش کنیم. وقتی دخترم یک سالش بود و میخواستم به او غذا بدهم، خودش قاشق را از دستم میگرفت و به دهانش میبرد. به نظرم این خصلت آفرینش است.»
خوش بین و امیدوار
زورقی بانوی خوشبین و امیدواری است که از هر انگشتش یک هنر میریزد و خیلی باسلیقه است. او در تعریفش از زیبایی میگوید: «بینایی یا نابینایی چیزی نیست که بتواند زیبایی را تعیین کند یا جهت بدهد. این درون انسان است که مفهوم زیبایی را درک میکند و آن را میپروراند و گسترش میدهد یا از بین میبرد. به نظر من وقتی انسانها درون خودشان را نشان میدهند، میتوانند به درکشان از زیبایی پی ببرند. انسانها میتوانند در اوج دردها و دشواریها خوشبخت باشند یا در اوج دارایی، بدبخت. یادم است وقتی دخترم کوچک بود، یک روز از مهدکودک به خانه آمد و گفت مادر، دوستم یک سنجاقسر مرواریدی پاپیونی برای او خریده ولی من دوست دارم خودت یکی از اینها برایم درست کنی. یعنی او میدانست و باور داشت که من خودم میتوانم چنین چیزی را با دست درست کنم چون آن موقع کار بافتنی و خیاطی میکردم. من هم ظرف 2، 3 روز رفتم مرواریدبافی یاد گرفتم و برایش یک سنجاقسر پاپیوندار درست کردم. نمیخواستم ذهنیت و دید او را به خودم خراب کنم. من در دوران ابتداییاش خودم کمکهای مربوط به مدرسهاش را انجام میدادم، بنابراین این اعتماد همیشه در او وجود داشته که من در زمینههای عادی هم میتوانم مثل بقیه عمل کنم.»
لطفا ترحم نکنید
این شاعر هممحلهای از بدو تولد نابینا بوده و دوست ندارد دیگران با ترحم با او رفتار کنند. میگوید: «همه معلولان دوست دارند دیگران همراهشان باشند و محبت کنند، ولی ترحم را دوست نداریم زیرا بیشتر ما این تفاوت از دیگران را درک کرده و متناسب با آنها شرایط زندگی را فراهم کردهایم. من در زندگی خودم جایگزین نابینایی را پیدا کرده و برایش متناسبسازی کردهام و دارم زندگی میکنم. خودم را اصلاً کنار و در حاشیه احساس نمیکنم. حتی بعضی وقتها که با دخترم به خرید میرویم، دخترم درباره رنگ لباس یا چیزی که میخواهد بخرد با من مشورت میکند. دیگران هم باید این را بپذیرند و از استعداد و ظرفیت معلولان بهرهمند شوند. دستکم در هر منطقه معلولان بتوانند تولیداتشان را عرضه کنند تا مردم ضمن اطلاع از توانایی آنها نگرششان نیز در این زمینه تغییر کند. امیدوارم امکانی فراهم شود تا مؤلفان نابینا بتوانند کتابهایشان را دستکم در منطقه محل سکونتشان عرضه کنند.» او سال ۹۳ بعد از ۳۰ سال خدمت در آموزش و پرورش، رسماً بازنشسته شده و حالا به تدریس در دانشگاه و تألیف مشغول است. تقریباً بیش از 16 مجموعه آموزشی و کمک آموزشی نوشته و ۵ مجموعه شعری نیز از او چاپ شده است.
خواسته معلولان دیگر
فرهنگسازی به علاوه خدمات
خلیل اقدمپناه، 50 سال دارد و جانباز نابینا است. 20 سال است که بهصورت حرفهای شنا میکند. معتقد است که در سالهای اخیر کارهای خوبی برای استفاده معلولان در منطقه انجام شده است: «در گذشته راه رفتن در پیادهراهها و معابر عمومی برای امثال من و تمام معلولان جسمی و حرکتی سخت و دشوار بود اما با اجرایی شدن طرح بهسازی پیادهراهها این مشکلات تا حدی رفع شده است.»
او ادامه میدهد: «نبود فرهنگسازی مناسب و انجام کارهایی مانند پارک موتور در پیادهروها یا قرار دادن اشیا و ایجاد سدمعبر، معلولان را با مشکلات متعددی مواجه میکند. اگر برنامهریزی و ارائه خدمات با فرهنگسازی همراه نباشد، بازدهی خوبی نخواهد داشت.» خلیل اقدمپناه میگوید: «برخی از تسهیلات فرهنگی، ورزشی و اجتماعی در اختیار معلولان قرار میگیرد ولی زمینه استفاده از آنها فراهم نمیشود. بهطور مثال کارت استخر در اختیار معلولان قرار میدهند اما بستر استفاده از آن را فراهم نمیکنند. استخر شهید شیرودی تنها مجموعه ورزشی است که تسهیلات را همراه با فراهم کردن زمینه استفاده معلولان ارائه میدهد.»
دغدغهای به نام بیکاری
غزاله رجایی، کمبینا است اما با وجود این معلولیت مقام دوم و سوم کشوری رشته شنا را دارد. به گفته خودش
5 ساله بوده که بنا به دلایل نامعلومی دچار معلولیت کمبینایی شده است. این بانوی ورزشکار و موفق میگوید: «کارهای بسیار خوبی برای رفاه بیشتر معلولان در منطقه انجام شده است. مناسبسازی پیادهروها، همسطحسازی معابر، نصب پل ویژه معلولان و بسترسازی مناسب برای استفاده از امکانات بوستانها و فضاهای سبز، کارهایی است که انجام شده و مشکلات معلولان را کم کرده است. انجام این کارها نباید متوقف شود و متناسب با نیاز و خواسته معلولان ادامه داشته باشد.» او ادامه میدهد: «متأسفانه هنوز نگاه شهروندان تغییری نکرده است و فکر میکنند افراد معلول نمیتوانند عهدهدار مسئولیتهای مدیریتی و اجرایی شوند. مهمترین مشکل و معضلی که معلولان با آن روبهرو هستند، نبود شغل مناسب است. معلولان زیادی هستند که به دلیل نبود شغل و نگاههای مردم گوشهنشین شدهاند. تا زمانی که نگاه و نگرش شهروندان و مسئولان تغییر نکند، نمیتوانیم به توانمندسازی معلولان امیدوار باشیم.»
اقدامات و خدمات کافی نیست
محمدرضا کاری، 20 سال دارد و با وجود معلولیت جسمی و حرکتی دانشجوی رشته نرمافزار کامپیوتر است. معتقد است کارهای انجام شده در منطقه کافی نبوده و حتی گاهی بدون مطالعه انجام شده است.کاری میگوید: «خیابانها و کوچهها و حتی پیادهروها پستی و بلندیهای زیادی دارد و امثال بنده که با ویلچر تردد میکنیم، با مشکل مواجه هستیم.» وی ادامه میدهد: «مسئولان شهرداری تلاش میکنند خدمات خوبی به معلولان ارائه بدهند اما به دلیل اینکه کارها گاهی بدون مطالعه دقیق انجام میشود، نتیجه خوبی ندارد. در مراکز فرهنگی کلاسهای هنری، آموزشی و علمی برگزار میشود و معلولان هم میتوانند از آنها استفاده کنند اما بحث این است که این مراکز به گونهای ساخته شدهاند که معلولان جسمی و حرکتی نمیتوانند وارد آنها شوند و همین امر مانع حضور در این کلاسها میشود.» این معلول هممحلهای در پایان پیشنهاد میدهد: «در معابر عمومی خطکشی ویژه عابران پیاده و توقفگاه تاکسی و اتوبوس انجام شده است. بنابراین بهتر است مسئولان با استفاده از خطکشی مسیری را بهعنوان مسیر ویژه معلولان مشخص کنند.»
کانونی برای معلولان منطقه
چند سالی است در اداره سلامت شهرداری مناطق کانونهایی دایر و فعالشدهاند که یکی از آنها، کانون معلولان است. این کانون باهدف توانمندسازی معلولان و ایجاد فضای مناسب برای مشارکت و حضور این گروه از افراد جامعه در مسائل اجتماعی است که در منطقه ما نیز افراد زیادی تاکنون در این کانون عضو شدهاند. اعضای این کانونها با حضور در کلاسهای آموزشی مختلف که زمینه مناسب مشارکت معلولان را در جامعه ایجاد میکند، فرصت مییابند نگرش افراد را نسبت به استعداد این گروه از جامعه تغییر دهند. کانون معلولان هر محله یک دبیر دارد که معمولاً در سرای محله مستقر هستند و برگزاری کلاسهای آموزشی، تورهای تفریحی، مسابقات، برگزاری نمایشگاه از دستاوردهای اعضای کانونها و تشکیل بانک اطلاعات از جمله فعالیتهای آن است.
اهداف و سیاستها
کانون با اهداف مختلفی فعالیتش را از سر گرفته که حفظ و ارتقای سلامت جامعه معلولان، جلب و توسعه مشارکت افراد معلول در فعالیتهای اجتماعی و ایجاد بستر مناسب برای حضورشان و ارائه آموزشهای لازم به معلولان و خانوادههای آنها برای ارتقای کیفیت زندگی برخی از این اهداف است. همچنین پیگیری و همکاری در رفع مشکلات معلولان، ایجاد بستر مناسب برای خوداشتغالی آنها و ایجاد بستر لازم برای تدوین استانداردهای ارائه خدمات به شهروندان معلولیت در شهرداری از دیگر اهداف مدنظر در تشکیل این کانون بوده است.
شرایط عضویت در کانون
همه افراد دارای معلولیت میتوانند برای بهرهمندی از خدمات و فعالیت در کانون معلولان عضو شوند. از اینرو اگر در خانه معلول دارید یا خودتان معلول هستید یا حتی کسی را میشناسید که نقص عضو دارد، میتوانید او را با این کانون آشنا کنید. افراد با معلولیتهای جسمی، حرکتی و حسی میتوانند ثبتنام کنند. در حال حاضر کانون معلولان در سراهای محله مستقر هستند که افراد میتوانند به آنجا مراجعه کنند و در این گروه عضو شوند.
برخی از آثار
این شاعر روشندل بیش از ۵ جلد مجموعه شعری و ۵جلد کتاب کمکآموزشی تألیف کرده است که با برخی از آنها آشنا میشوید.
۱ـ مجموعه شعر یاس الفت
ناشر: مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی، دفتر مطالعات فرهنگی بانوان
تاریخ نشر: ۱۳۷۴
تعداد صفحات: ۶۴
۲ـ مجموعه شعر آلاچیق مهر
ناشر: مؤسسه انتشاراتی کیا
تاریخ نشر: 1383
تعداد صفحات: 96
اگر درک پروانه احساس ماست
مبادا به گل هتک حرمت کنیم
بیا مثل باران به روح کویر
چو قانون یک ابر رحمت کنیم
چه میشد که در حد یک تجربه
به قاموس خورشید عادت کنیم
صمیمی و پرتوفشان و صبور
زمین را پر از لطف و نعمت کنیم
اگر گریه بسته است راه گلو
به لبخند یک گل اجابت کنیم
مسافر اگر گشتهای، پشت پات
به آب محبت طهارت کنیم
منبع: محله من