این مادر ۴۰ سال است با شهادت جوانش کنار نیامده

مادر شهید رضا عزیزی از حال بد خود بعد از شهادت پسر دلبندش یاد کرده و با لبخندی تلخ گفت: «هیچ‌وقت با شهادت او کنار نیامدم.»
کد خبر: ۶۰۶۶۲۰
تاریخ انتشار: ۰۶ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۳:۳۵ - 28July 2023

این مادر ۴۰ سال است با شهادت جوانش کنار نیامدهبه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، سال‌هاست فعالان قرآنی کشور، به دیدار خانواده‌های شهدا می‌روند. هدف از این دیدار‌های هفتگی، زنده کردن نام و یاد شهدای قرآنی است، ولی به آن محدود نمی‌شود؛ چرا که در این دیدار‌ها تلاش می‌شود سبک زندگی و بصیرت فکری شهدای قرآنی به مردم به خصوص قاریان و حافظان جوان و نوجوان قرآنی معرفی شود تا بتوان از آن‌ها الگو گرفت.

حسینیه شهدا

رحیم قربانی رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج سپاه حضرت محمد رسول الله (ص) به همراه تعدادی از فعالان و پیشکسوتان حوزه قرآن و عترت هر هفته میهمان خانواده یکی از شهدای قرآنی شده و ضمن ادای احترام به آن‌ها، برای بازتاب بیشتر نام و یاد آن شهید نیز تلاش می‌کنند. این تیم چند نفره این هفته میهمان زیرزمین خانه مادر شهید «علی عزیزی علویچه» بودند که از سال‌ها پیش تبدیل به حسینیه شده و با تصاویر حاج قاسم و دوستان «علی» که همگی به شهادت رسیده‌اند، تزئین شده است.

«با بچه‌های بسیج در زیرزمین خانه جمع می‌شدند و قرآن کار می‌کردند» این را مادر شهید رضا عزیزی می‌گوید و ادامه می‌دهد: «گاهی وقت‌ها تا پاسی از شب آن جا می‌ماندند. از او می‌خواستم جلسه را تمام کرده و به خانه بازگردد، چرا که از صبح مشغول بوده و خسته شده بود، اما قبول نمی‌کرد. گاهی بر خلاف میل من اسلحه به خانه آورده و پنهان می‌کرد. در پاسخ اعتراض من می‌گفت که خانه امن است و نگران نباشم.»

فعالیت بی‌وقفه از حسینیه تا سپاه

«بیشتر اوقات خود را با دوستانش یا در حسینیه می‌گذراند یا در بسیج، استراحتی هم نداشت و فعالیتش خیلی زیاد بود. پایگاه بسیج دست او بود و کلاس قرآن هم می‌رفت. در آموزش و پرورش مسئول امور تربیتی بود تا اینکه وارد سپاه شد.»

به اینجای صحبت که رسیدیم، گویا این مادر به دنیایی دیگر رفته و تعریف می‌کند: «لباس سپاه که می‌پوشید، خیلی زیبا می‌شد. من نگاهش می‌کردم. سؤال می‌کرد: مامان! چرا این طور نگاه می‌کنی؟ می‌گفتم: خیلی خوشکل شدی!»

کتابخانه‌ای که با اولین حقوقش خرید

مادر شهید با لبخند می‌گوید: «اولین حقوقی که از سپاه گرفت ۴ هزار تومان بود.» سپس به کتابخانه قدیمی گوشه حسینیه اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «این کتابخانه را با همان اولین حقوقش خرید. می‌گفت برادرم دانشجو است و کتاب‌های زیادی دارد. آن‌ها را اشتراکی استفاده می‌کردند.»

از جبهه رفتن آقا رضا می‌پرسیم. مادرش به عکس ده‌ها شهیدی که بر روی لاله‌های مقوایی چسبانده و از سقف حسینه آویزان کرده اشاره می‌کند و می‌گوید: «وقتی دوستانش به جبهه رفتند، رضا دیگر طاقت ماندن نداشت. همش می‌گفت من هم باید بروم. داشت کلافه می‌شد.»

دلم به رفتنش راضی نبود

به اینجای صحبت که می‌رسیم، لحن صدای این مادر غم‌انگیزتر شده و ادامه می‌دهد: «با این حال من راضی نبودم که برود، هنوز خیلی بچه بود، خیلی ناراحت بودم و می‌ترسیدم اتفاقی برایش بیافتد. اما می‌گفت باید بروم.» سپس بغض صدایش را با استواری فرو خورده و گفت: «آخر هم به شهادت رسید.»

«مدتی در ایست بازرسی قم مشغول بود، اما تحمل نکرد و به جبهه رفت.» این را حسن آقا برادر شهید می‌گوید و ادامه می‌دهد: «رضا ۲ روز قبل از شهادتش از ناحیه سر و سینه به شدت زخمی شد، اما حاضر نبود به عقب برگردد. سرانجام ۲۴ فروردین سال ۶۲ در سن ۱۸ سالگی به شهادت رسید.»

نحوه اطلاع مادر از شهادت فرزند

مادر شهید سخن را از سر گرفته و می‌گوید: «وقتی شهید شد هیچ کس جرئت نداشت به من خبر دهد. اعلام کردند فردا قرار است دو شهید را بیآورند. من از سر جانماز خود بلند شده و از نام آن‌ها پرسیدم. اما کسی جواب درستی نداد. با این حال وقتی داشتم به خانه پدرم می‌رفتم متوجه اجتماعی که برای آن دو شهید برگزار شده بود شدم و فهمیدم رضا به شهادت رسیده است.»

هیچ وقت با شهادتش کنار نیامدم

مادر از حال بد خود بعد از شهادت پسر دلبندش یاد کرده و با لبخندی دردناک می‌گوید: «هیچ وقت با شهادت او کنار نیامدم.»

سپس ادامه می‌دهد: «بعد از شهادتش این جا یعنی زیرزمین خانه را به حسینیه خانم‌ها تبدیل کردیم. حدود ۴۰ یا ۵۰ نفر از خانم‌ها این جا تا ۱۲ ظهر قرآن و ادعیه‌ای مثل حدیث کسا و ... می‌خوانند و راه رضا را ادامه می‌دهند. یکی از آن‌ها حاجتی داشت و به مراد دل خود نمی‌رسید، روزی به عکس رضا نگاه کرده و به او متوسل شد، همان شب به حاجتش رسید.»

این شهید ۲۸ فروردین ۱۳۶۲ در شماره ۲۱ از ردیف ۸۶ قطعه ۲۸ بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.

منبع: فارس

انتهای پیام/ ۱۳۴

نظر شما
پربیننده ها