به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، فیلمی از خاطره «زهرا طیاری» فرزند شهید طیاری در برنامه «مثل پدر» منتشر شده است که دختر شهید در آن نقل میکند که حاج قاسم او را میان پدر شهیدش و خودش (حاج قاسم) واسطه قرار میدهد که برای شهادتش دعا کند.
منظور فرزند شهید طیاری از «عمو» در این فیلم، حاج قاسم سلیمانی است.
«من خیلی بچه بودم. یادم هست که یک روز عمویم به مادرم زنگ زد و به او گفت که دلم برای زهرا تنگ شده است. میخواهم او را ببینم. آنها به خانه ما آمدند. دیدم عمویم مثل همیشه نیست و خیلی به هم ریخته است. به مادرم گفت که میخواهم تنها با زهرا صحبت کنم.
عمویم به من گفت: زهرا، میخواهم قولی به من بدهی.
از او پرسیدم: چه قولی باید به شما بدهم؟
عمویم گفت: به هر حرفی که امروز میزنم، گوش کن.
گفتم: چشم.
عمویم برخاست و دوزانو روبهروی من نشست. من با خودم گفت که این بیادبی است. بروم و کنار عمویم بنشینم.
عمویم گفت: نه؛ زهرا. بالا بنشین با تو کار دارم.
در اینجا عمویم، پدرم را مخاطب قرار داد. با پدرم شروع به صحبت کرد و گفت: «شهید طیاری، میدانم زهرا را خیلی دوست داری. میدانم زهرا هم شما را خیلی دوست دارد. پس امروز به حرف دخترت گوش کن. اگر به حرف من گوش نمیکنی، به حرف زهرا گوش کن. میدانم زهرا را خیلی دوست داری و روی او را زمین نمیاندازی.»
حاج قاسم اینجا آنقدر بلندبلند داشت گریه میکرد و بیتاب شده بود که شانههایش میلرزید.
به من گفت: «حالا از پدرت بخواه. همانگونه که همیشه در تنهاییهایت هر خواستهای داری را با پدرت مطرح میکنی، بخواه؛ طوری که مطمئن میشوی که پدرت خواسته دل تو را برآورده میکند. به پدرت بگو من دلم برای شهدا، شهید طیاری و همرزمانم تنگ شده است. دیگر کافی است. مرا به تنها آرزویم که شهادت است، برساند.»
فکر میکنم عمویم میخواست از زبان من برای شهادت خودش دعا کند. یعنی طوری من را میان خودش و شهید طیاری واسطه قرار داده بود. عمویم به من گفت: «من کلمه به کلمه میگویم. شما تکرار کن.» من هم کلمه به کلمه حرفهایی که میگفت را تکرار میکردم و از پدرم خواستم. این، کار سختی بود. من بچه که بودم، هیچگاه دلم نمیآمد برای شهادت عمویم دعا کنم. هروقت من را میدید و از هم خداحافظی میکردیم، میگفت: برای شهادت من دعا کن.
میگفتم: نه؛ من دعا نمیکنم. من یک بار پدرم را از دست دادهام. نمیخواهم شما را از دست بدهم.»
انتهای پیام/ 118