به گزارش گروه سایر رسانههای دفاع پرس، در میان تمامی اعضای پیشین و فعلی گروهک منافقین (سازمان مجاهدین خلق) «خانواده ابریشمچی» از اهمیت منحصربفردی برخوردار است. خانواده ابریشمچی یکی از پرتعدادترین خانوادههایی هستند که به عضویت سازمان درآمدهاند. اگرچه خانوادههای دیگری نیز وجود دارند که با نفرات کم و زیاد در دایره مجاهدین تعریف میشوند، ولی نفرات آنها به مراتب کمتر از خانواده ابریشمچی است.
محمدحسین سبحانی، یکی از جداشدگان سازمان مجاهدین خلق در کتاب «روزهای تاریک بغداد» به این پدیده جالب اشاره میکند و آن را «هستههای فامیلی» مینامد. وی از خانواده ابریشمچی بهعنوان مثال بارزی برای این پدیده نام میبرد: «یک بررسی آماری در بین افرادی که جذب سازمان مجاهدین شدهاند، به ما نشان خواهد داد که بسیاری از اعضای سازمان به خاطر ریخته شدن «خون» برادر یا خواهر یا یکی از نزدیکان خود در رژیم شاه یا رژیم جمهوری اسلامی به سازمان پیوستهاند. من میتوانم دهها نمونه (نه صرفاً در بین اعضای سازمان) که حتی در فهرست شورای مرکزی سازمان از «هستههای فامیلی» چندنفره ذکر کنم که هر کدام به خاطر فرد قبلی که «شهید و مقدس» شده بود، به سازمان پیوستهاند و باز به خاطر «خون شهید» به فعالیت خود با سازمان ادامه میدهند. همان طور که گفتم، بیش از دهها مورد از هستههای فامیلی چندنفره وجود دارد، ولی من در اینجا به یکی از این هستههای فامیلی اشاره میکنم: مهدی ابریشمچی، اشرف ابریشمچی (دختر مریم عضدانلو و مهدی ابریشمچی)، جمیله ابریشمچی، مریم اکبرزادگان (دختر جمیله و خواهرزاده مهدی ابریشمچی)، علی اکبرزادگان (خواهرزاده مهدی ابریشمچی و فرزند جمیله)، مینا خیابانی (همسر دوم مهدی ابریشمچی و خواهرشوهر سابق مریم اکبرزادگان، همسر اول مریم اکبرزادگان محمدعلی خیابانی بود که در عملیات دروغ جاویدان قربانی شد)، لعیا خیابانی (خواهرزن مهدی ابریشمچی)، حسین ابریشمچی (برادر مهدی ابریشمچی)، همسر حسین ابریشمچی که اسم وی را به خاطر ندارم، احمد وشاق (همسر دوم مریم اکبرزادگان). تا به حال 10 نفر از اعضای هسته فامیلی ابریشمچی را در بالا یادآوری کردهام. تازه من نام فرزندان حسین ابریشمچی را به خاطر ندارم...»
حال آنکه اگر بررسی این «هسته فامیلی» را تا قبل از انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ادامه دهیم، افرادی نظیر مریم عضدانلو (همسر مهدی ابریشمچی)، معصومه عضدانلو (خواهرزن مهدی ابریشمچی)، مسعود ایزدخواه کرمانی (باجناق مهدی ابریشمچی)، محمود عضدانلو (برادرزن ابریشمچی) و... نیز در این هسته جای میگیرند. با توجه به این تمرکز و کثرت نفرات خانواده ابریشمچی که در عضویت مجاهدین به سر میبرند، اهمیت این خانواده قابل چشمپوشی نیست؛ خصوصاً آن که رده تشکیلاتی برخی از این افراد در مدت حیات سازمان مجاهدین خلق، همواره در سطوح بالا بوده است.
برادر بزرگ
اما در میان این هسته فامیلی، حسین ابریشمچی نسبت به برادرش از اهمیت و شهرت کمتری برخوردار است و پس از برادر بزرگترش، مهدی ابریشمچی در رتبه دوم قرار دارد. مهدی ابریشمچی در سال 1326 در خانوادهای تبریزی به دنیا آمد. وی در سال 1344 در رشته مهندسی شیمی دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد. در سال 1348 وی از دانشگاه فارغالتحصیل شد و بهطور همزمان به عضویت سازمان مجاهدین خلق درآمد. وی در سازمان تحت نظر محمد حنیفنژاد مفاهیم ایدئولوژیک سازمان را آموخت و به سرعت با موازین تشکیلاتی انطباق یافت. ابریشمچی به دلیل رشته و تخصصش، به همراه علی باکری و علیاصغر منتظر حقیقی در گروه شیمی سازمان، مسئولیت ایجاد یک واحد تولید مواد منفجره را پذیرفت. وی در پوشش کارخانه پدرش موسی ابریشمچی، این واحد را در کارخانه راهاندازی کرد و بخش مهمی از مواد منفجره سازمان را تأمین میکرد؛ ازجمله بمبهای اسید پیکریک که در طرح انفجار دکل در جشنهای 2 هزار و 500 ساله پهلوی مورد استفاده قرار گرفت. مهدی ابریشمچی در آبان 1350 دستگیر و به 7 سال زندان محکوم شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مهدی از زندان آزاد شد و به سرعت به تشکیلات بازگشت. در زمان حیات آیتالله طالقانی، وی رابط سازمان مجاهدین خلق با آیتالله طالقانی بود. در این دوره مهدی ابریشمچی یکی از چند مسئول اصلی و ارشد سازمان محسوب میشد که در مصاحبههای مطبوعاتی و سخنرانیهای عمومی سازمان شرکت میکرد. وی با مریم قجر عضدانلو ازدواج کرد که حاصل آن یک دختر به نام اشرف بود. ابریشمچی و عضدانلو بعد از 30 خرداد 1360 به پاریس متواری شدند. در جریان انقلاب ایدئولوژیک اول در سال 1364، مریم عضدانلو از مهدی ابریشمچی جدا شد و به عقد مسعود رجوی درآمد. مهدی ابریشمچی نیز با مینا خیابانی، خواهر کوچکتر موسی خیابانی که 17 سال از خودش کوچکتر بود ازدواج کرد. مهدی ابریشمچی به همراه رجوی به عراق رفت و در تمام ملاقاتهای صدام با مسعود رجوی حضور داشت. در بغداد وی مسئول روابط سازمان با عراق شد و تمامی حمایتهای مالی، تدارکاتی و تسلیحاتی صدام به سازمان از طریق وی صورت میگرفت. او همچنین رئیس کمیسیون صلح شورای ملی مقاومت بود. در جریان عملیات فروغ جاویدان در سال 1367 نیز مهدی ابریشمچی، معاون محمود عطایی در محور پنجم عملیات و مأمور تسخیر تهران بود. پیش از سقوط صدام، ابریشمچی به همراه رجوی و تعدادی از عناصر مورد اعتماد به پاریس سفر کردند. در ژوئن 2003، پلیس فرانسه، مهدی ابریشمچی را به همراه مریم رجوی و 160 نفر از اعضای سازمان دستگیر کرد و سپس با قید ضمانت تا تشکیل دادگاه از زندان آزاد شدند. مهدی ابریشمچی هماکنون از مهمترین مقامات گروهک منافقین و شورای ملی مقاومت است.
در حلقه مجاهدین مدرسه علوی
حسین ابریشمچی در سال 1334 در تهران به دنیا آمد. وی در دبیرستان علوی مشغول به تحصیل شد و از همان جا بود که با افرادی نظیر سیدمحسن سیدخاموشی، حسن صادق، حسن طهماسبی، مرتضی کاشانی وحید، محمد رفیعی و علی خدایی صفت که از دوستان ابریشمچی یا از فارغالتحصیلان مدرسه علوی بودند، آشنا شد. وی از این طریق به نشریات و اطلاعیههای سازمان دسترسی یافت و با ایدئولوژی سازمان آشنایی پیدا کرد. البته مهدی ابریشمچی، برادرش و علیاصغر منتظر حقیقی، دوست برادرش نیز در جذب او به سازمان مجاهدین خلق مؤثر بودند. حسین ابریشمچی که عضو تازهوارد سازمان محسوب میشد، موفق شد از ضربه شهریورماه 1350 ساواک و موج دستگیری مجاهدین فرار کند.
ابریشمچی در سال 1351 در رشته مهندسی مکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد؛ اما با ورود به فضای مبارزاتی، به سرعت به سمت فعالیتهای سیاسی و تظاهرات دانشجویی علیه رژیم شاهنشاهی جذب شد. به موازات تحصیل در دانشگاه، حسین ابریشمچی به حسینیه ارشاد نیز میرفت و با مطالعه آثار علی شریعتی، به تجزیه و تحلیل آنها میپرداخت.
در این دوره فعالیتهای حسین ابریشمچی برای سازمان مجاهدین خلق بیشتر شد و همکاریهای بیشتری با افرادی نظیر علی خداییصفت، اصغر زارع، محمد لواسانی، سیدمحسن سیدخاموشی، محسن و حسین سیاهکلاه، محمد رفیعی، حسن طهماسبی، رضا عبدالصمدی و مرتضی کاشانی وحید صورت میداد. از جمله دیگر اقدامات وی در دوران دانشجویی، توزیع اعلامیههای سازمان مجاهدین خلق پس از انفجار مقر گارد دانشگاه آریامهر (صنعتی شریف) بود. وی همچنین پس از عملیات ترور تیمسار زندیپور، اعلامیههای مجاهدین خلق را توزیع کرد. سامان دادن تظاهراتهای دانشجویی از دیگر اقدامات ابریشمچی در دوره دانشجوییاش در دانشکده فنی بود. به اذعان و اعتراف خود حسین ابریشمچی، وی در جریان تظاهرات 16 آذر سال 1352 شعارهایی علیه رژیم پهلوی و در حمایت از قیام نظیر «درود بر خمینی» سر داده بود. به دنبال دستگیری سیدمحسن خاموشی و وحید افراخته در مرداد 1354، هویت حسین ابریشمچی نیز از سوی خاموشی افشا میشد. در نتیجه حسین ابریشمچی در روز 25 آذرماه 1354 در حالی که دانشجوی سال سوم دانشکده فنی بود، دستگیر شد.
بر سر دوراهی رجوی- میثمی
در زندان قصر، حسین ابریشمچی برخلاف عموم بدنه مجاهدین در دوراهی رجوی- میثمی به تشکیلات لطفالله میثمی جذب شد و در مرکزیت این جریان قرار گرفت. وی تا زمانی که درون زندان به سر میبرد و حتی مدتی پس از آزادی از زندان فعالیت خود را در گروه میثمی دنبال کرد. دنبالهروی حسین ابریشمچی از گروه میثمی باعث شد تا اندکی پس از رهایی از زندان، وی با برخورد برادرش مهدی مواجه شود. نتیجه این برخورد برادر بزرگ، چیزی جز جدایی حسین از گروه لطفالله میثمی و پیوستن به سازمان مجاهدین خلق به زمامداری مسعود رجوی نبود.
اما تبعات این تغییر و تحول به همین جا ختم نشد. در سال 1358 حسین ابریشمچی در هنگام جدایی از گروه میثمی، نامهای به مرکزیت این گروه نوشت و انتقاداتی را به آنها و اساسنامهشان مطرح کرد. در نامه حسین ابریشمچی به لطفالله میثمی که با امضای «ح. ا» در شماره 21 نشریه مجاهد به چاپ رسید، موضع وی در قبال انقلاب اسلامی و اختلاف رویکردهای سازمان مجاهدین خلق و گروه میثمی بخوبی نمایان است:
«آن روز که نهال آزادی به جای آبیاری شدن، زیر لگد مشتی انحصارطلب به شکلی پیچیده و زیر پوشش اسلام و امام و با استفاده از عدم آگاهی تودهها میرفت که نابود شود، کدام نیرو بود که همه چیز را به جان خرید ولی فریادش قطع نشد؟! متأسفانه من در درون این جریان شاهد بودم که ما اصولاً به ضرورت تلاش برای حفظ محیط دموکراتیک به عنوان ضرورت مبارزه ضد امپریالیستی ایران بخوبی حس کرده و در مقابل آن مواضع مختلفی اتخاذ کردهاند ولی همان گونه که قبلاً اشاره کردم، این جریان «گروه میثمی» به دلیل نداشتن تحلیلی علمی و واقعگرایانه از حرکت جامعه، به ضرورت موضعگیری و مبارزه با ارتجاع پی نبردند.»
شروع طوفانی
حسین ابریشمچی در بدو ورود به سازمان مجاهدین خلق، به جای آن که همچون دیگر افراد تازهوارد سلسلهمراتب هواداری را بپیماید، به یکباره در رده «عضو» قرار گرفت؛ ردهای که دیگر مجاهدین باید مدتها تلاش میکردند و جلب اعتماد مینمودند تا به آن دست یابند. البته پرواضح است که حسین این دوپینگ تشکیلاتی را مدیون «برادر بزرگ» بود. حسین ابریشمچی ابتدا به بخش نظامی سازمان رفت. اولین حضور جدی او در قبال جمهوری اسلامی را میتوان میتینگ امجدیه دانست که حسین در قالب «یکی از معاونین فرماندهان نظامی»، در ایجاد درگیری و دامن زدن به زد و خوردها نقش مؤثری ایفا کرد. از دیگر فعالیتهای حسین ابریشمچی در بخش نظامی- امنیتی، رصد رادیوهای خارجی بود که ماحصل آن جزوهای تحت عنوان روی موج رادیوها بود.
در سال 1359 حسین ابریشمچی به نهاد دانشآموزی منتقل شد و در شور این نهاد، تحت مسئولیت فاضل مصلحتی، مسئول تبلیغات این نهاد شد. در روز 28 خرداد 1360، سازمان مجاهدین خلق به بهانه حمله به خانه پدری ابریشمچی، اطلاعیه سیاسی- نظامی شماره 25 را صادر کرد و طی آن آغاز فاز نظامی مجاهدین علیه جمهوری اسلامی را اعلام نمود. بعد از غائله 30 خرداد 1360 و آغاز فاز مسلحانه سازمان، حسین ابریشمچی به سوی وظایف نظامی حرکت کرد. وی در مهرماه سال 1360 مسئول تشکیلاتی نیروهای ویژه سازمان شد و تحت مسئولیت مهدی کتیرایی قرار گرفت. این افراد، ازجمله ردهبالاترین مسئولان سازمان بودند که هنوز از کشور خارج نشده بودند و از نزدیک فرماندهی نیروهای داخلی را برعهده داشتند. همسر حسین ابریشمچی نیز زهرا گوهریان نام داشت که با نام مستعار «معصومه» در تشکیلات مجاهدین حضور داشت و با او در خانههای تیمی مختلف حاضر بود. به گفته برخی از مجاهدین دستگیرشده، حسین ابریشمچی از خرداد سال 1360 تا شهریور سال 1361، چندین خانه تیمی عوض کرده بود تا مبادا شناسایی و دستگیر شود؛ یعنی از آغاز فاز نظامی مجاهدین تا زمان فرار از کشور.
حسین ابریشمچی در این دوره با نامهای مستعاری همچون «محمود»، «رحمت»، «شیرزاد» و «حسین ابر» اقدامات تروریستی ویژه سازمان را فرماندهی و مدیریت کرد. به اعتراف دستگیرشدگان این بخش، حسین ابریشمچی توجیه و مدیریت عملیاتهایی نظیر ترور شهید محمدتقی بشارت، نماینده مردم سمیرم در مجلس شورای اسلامی و سرهنگ سیدابراهیم حجازی، سرپرست وقت شهربانی جمهوری اسلامی را شخصاً انجام داده بود. در اذهان ایرانیان اما معروفترین عملیات بخش ویژه سازمان، عملیاتی تحت عنوان «عملیات مهندسی» بود؛ یکی از خشنترین و دلخراشترین اقدامات تاریخ بشریت.
«مهندس» ابریشمچی!
اینکه تحلیل مجاهدین از عملیات مهندسی چه بود و چه فرآیندی سپری شد تا آنها به خط شکنجهگری برسند، خود بحثی مفصل است که فرصت دیگری میطلبد. آنچه مهم است، نقش محوری و کلیدی حسین ابریشمچی چه در تهیه امکانات و پشتیبانی عملیات و چه در مدیریت شکنجه است. در مرحله اول، حسین ابریشمچی یک خانه تیمی تدارک دید تا به محلی امن برای شکنجه پاسداران تبدیل شود. این شکنجهگاه در خانهای در خیابان بهار قرار داشت. مهران اصدقی، از فرماندهان بخش ویژه نظامی در اعترافات خود درباره نحوه راهاندازی این خانه تیمی گفت: «حوالی تیرماه 61 بود که من و مسعود قربانی در خانهای در خیابان جمالزاده با حسین ابریشمچی نشست تشکیلاتی داشتیم. پس از جمعبندی که از گزارشات کار ما کرد، خط جدیدی را به ما ارائه داد که طبق این خط ما باید منبعد روی مسأله کسب اطلاعات از طریق شکنجه انرژی میگذاشتیم. پس از توضیحاتی که در مورد تحلیل این خط به ما داد، قرار شد خانه خیابان بهار را آماده کنیم و به دنبال آن مصطفی معدنپیشه خانه خیابان بهار را به همراه محمدرضا صداگیری کرد و وسایل شکنجه تهیه شد.»
خانه تیمی خیابان بهار پس از ضربه نیروهای امنیتی جمهوری انتظامی به مجاهدین در روز 12 اردیبهشت 1361 تخلیه شده بود ولی با گذشت چند ماه که مورد مشکوکی در آنجا مشاهده نشد و مجاهدین مطمئن شدند که خانه لو نرفته است، به خانه شکنجه اصلی عملیات مهندسی اختصاص پیدا کرد. مهران اصدقی در این باره توضیح میدهد: «این خانه در خیابان بهار در یکی از کوچههای فرعی در منطقهای (...) و خلوت قرار داشت و قبل از اینکه آنجا را شکنجهگاه کنیم، لانه تیمی حسین ابریشمچی بود که بعد از ضربه 12 اردیبهشت به خاطر اینکه احتمال میدادند این خانه هم ضربه بخورد، خودشان آنجا را خالی کرده بودند و فقط محمدرضا را در آن خانه گذاشته بودند و وقتی مشخص شد که آنجا لو نرفته، آن را در اختیار ما گذاشتند تا آنجا را شکنجهگاه کنیم.»
همچنین اصدقی درباره نقش محمدرضا در شکنجهخانه بیان میکند: «بعد از اینکه حسین ابریشمچی خانه خیابان بهار را اجاره کرد، محمدرضا را نیز به آنجا برد و محمدرضا در آنجا مسئولیت گوش دادن به رادیوهای بیگانه را داشت. در خانه بهار او تحت مسئول حسن مشارزاده مهرابی (داریوش) بود. حسین ابریشمچی میگفت محمدرضا تیپی کیفی و جاافتادهای است، به همین خاطر هر خانهای که میرفت، او را با خودش میبرد. بعد از اینکه حسین ابریشمچی از خانه خیابان بهار رفت، مدت چند ماه محمدرضا تنها در این خانه به سر میبرد و با شروع جریان شکنجه که تقی [مسعود قربانی] آدرس خانه را به من داد (آدرس خانه خیابان بهار) من وی را آنجا دیدم.»
علاوه بر این، در ربایش شهیدان طالب طاهری و محسن میرجلیلی، دو نفر از پاسداران شکنجهشده در عملیات مهندسی، باز هم رد پای حسین ابریشمچی قابلمشاهده است. در واقع این دو پاسدار از مقابل مقر ابریشمچی ربوده شدند. مهران اصدقی درباره علت ربایش این دو پاسدار گفت: «در خیابان کارون بالای نمایشگاه، خانهای بود که خانه مسئولان بالای نظامی بود و در آن رحمت [حسین ابریشمچی]، رحیم [مهدی کتیرایی] و نادر [محمد شعبانی] بودند. مسئول امنیتی خانه مزبور یک روز میبیند طالب [طاهری] در نانوایی روبهروی خانه است. به او مشکوک میشود و مورد، تلقی میکند. جهت برخورد میرود و از او محل فروش لوازم یدکی ماشین را میپرسد که طالب آدرس درست میدهد و به همین جهت مشکوکیت برطرف میشود. اما روز بعد مجدداً طالب را میبیند و وقتی دقت میکند، میبیند 6 نفر هستند که با یک تویوتا سربی یا نقرهای در منطقه آمدهاند و دو نفر هم با موتور هستند. بعد از لحظهای طالب و محسن در بالای پشت بام خانهای دیده میشوند که بیسیم در اختیارشان بوده، به همین جهت مورد را کاملاً مشکوک تلقی کرده و جهت گرفتن آنها میروند که طاهر [جواد محمدی]، علی عرب [محمود رحمانی] و حسن [نبی ضیایینژاد] این کار را انجام میدهند و بعد از اینکه آنها را گرفتند، آنها را داخل ماشین پیکان کرده بودند و سر آنها را پایین گرفته بودند. البته از موضع گشت کمیته برخورد کرده بودند تا آنها مقاومت نکنند.»
علاوه بر دخالتهای مستقیم ابریشمچی در ماجرای شکنجه، از آنجا که در این زمان وی مسئول تشکیلاتی نیروهای ویژه مجاهدین خلق بود و تمامی این اقدامات با دستور فرمانده صورت میگرفت، جای شکی نیست که مسئولیت تمامی این جنایات و موارد مشابه برعهده او، مهدی کتیرایی، محمود عطایی و دیگر مسئولان بود.
عملیات شکنجه از جمله آخرین کارهایی بود که ابریشمچی موفق شد در داخل کشور انجام دهد. با ابلاغ خط خروج سازمان، حسین ابریشمچی به همراه دیگر عناصر ردهبالای مجاهدین که هنوز از کشور خارج نشده بودند، به صورت قاچاقی از مرزها گریختند. از این پس مبارزه با جمهوری اسلامی در خاک کشورهایی نظیر فرانسه و عراق دنبال میشد.
عداوت بدون مرز
در سال 1364 و در جریان انقلاب ایدئولوژیک اول سازمان مجاهدین خلق، مریم قجر عضدانلو، عضو باسابقه سازمان و همسر مهدی ابریشمچی، از همسرش جدا شد و در کلیسایی در پاریس به نکاح مسعود رجوی درآمد. مریم عضدانلو پیش از آن رئیس دفتر مسعود رجوی بود. در این زمان بود که موجی غیرعادی از تقدیسها و ستایشهای مجاهدین به سوی مسعود و مریم روانه شد. عجیبتر از همه پیام مهدی ابریشمچی به مسعود رجوی بود که وی تا علم و عصمت پیامبری به عرش برد: «نور این حرکت ایدئولوژیک به همهمان تابید. تو همین کورهای که [مسعود رجوی] گفت، لااقل از کنارش رد شدیم. خیلی چرک و کثافتمان ذوب شد و ایدئولوژیمان براق شد... حمد و سپاس خدای را که تمامی ما مجاهدین را توسط مسعود و توسط مریم به این راه رهنمون شد که بیشک اگر نبود، ما راهی جز ضلالت و گمراهی نداشتیم.»
حسین ابریشمچی نیز از قافله نامهنگاری و تقدیس مریم و مسعود عقب نماند و خطاب به مریم رجوی، زنبرادر سابقش نوشت: «...آرزو دارم یک بار نزد تو [مریم] و مسعود بیایم و به عنوان پرچمداران این انقلاب عظیم در مقابلتان زانو بزنم و فریاد بزنم اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله.»
در رابطه با واکنش حسین ابریشمچی نسبت به رهبری نوین سازمان پس از انقلاب ایدئولوژیک اول، یرواند آبراهامیان در کتاب «اسلام رادیکال» مینویسد: «حسین ابریشمچی، برادر کوچکتر مهدی و معاون بخش نظامی تهران، اظهار داشت خواب دیده بود که یکی از رضاییها کارت هویت جدیدی را به او نشان داده که تاریخ تولد قیدشده در آن با تاریخ انقلاب ایدئولوژیک یکسان بوده است.»
در مرحله اول انقلاب ایدئولوژیک، ساختار تشکیلاتی سازمان نیز دگرگون شد و در ساختار جدید، نام حسین ابریشمچی در رده «عضو اصلی مرکزیت» مشاهده میشود. در همین ایام بود که زندانهای درون سازمانی مجاهدین قوت گرفته بود و افراد مسألهدار و مشکوک به زندان انداخته میشدند و تحت سختترین بازجوییها و شکنجهها قرار میگرفتند. پرویز یعقوبی، از افراد قدیمی و مسن مجاهدین که از جمع آنها جدا شده است، حسین ابریشمچی را یکی از سربازجوهای زندان «مقر غیور»، واقع در منطقه ماووت عراق عنوان کرده است.
چندی بعد و در جریان عملیات فروغ جاویدان به تاریخ مرداد 1367، نام حسین ابریشمچی برای بار دیگر به چشم میخورد. وی با نام مستعار «کاظم» یک تیپ نظامی در اختیار داشت و وظیفه «حمله و تسخیر جماران» را عهدهدار بود. البته پس از شکست منافقین در عملیات متقابل سپاه پاسداران، ارتش جمهوری اسلامی و کمیتههای انقلاب اسلامی، وی و معدود باقیماندگان سازمان مجبور به عقبنشینی شدند. در طول این سالها و در مقاطع مختلف ابریشمچیها کم و بیش رخ عیان مینمود؛ گاهی در سیمای مجاهد خودی نشان میدهند و گاهی یادداشت و گزارش مینویسند. البته فعالیت مهدی ابریشمچی از دیگر اعضای هسته فامیلی بیشتر است. در این خصوص میتوان به کنفرانسها و نشستهای مختلف وی اشاره کرد که تلاش میکرد ساخت و تولید تسلیحات اتمی از سوی ایران را به غربیها القا کند.
سرانجام در روز 7 مهر 1394 حسین ابریشمچی و تعدادی دیگر از بازماندگان این گروهک در کمپ لیبرتی در اثر حمله خمپارهای نیروهای عراقی جیشالمختار کشته شدند و به پرونده سیاه آنها مهر پایانی زده شد. البته گفته میشود از آنجا که حسین ابریشمچی خلع رده شده بود و مورد غضب قرار گرفته بود، پس از خمپارهباران کمپ لیبرتی، وی جان سالم به در برد؛ ولی منافقین، خود وی را به قتل رساندند تا هم به آمار «شهدای مجاهد» بیفزایند و هم مخزنالاسرار سازمان را برای همیشه ببندند.
منبع: رمز عبور