به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، دعای خیر بیماری دردمند پس از بهبودی، جزو شیرینترین لحظات زندگی کاری یک پزشک است و نگرانی برای حفظ جان بیماران، از سختترین و پراضطرابترین لحظههاست، اما سختی و شیرینی این شغل زمانی بیشتر میشود که یک طبیب مسئول تیم پزشکی فرد خاصی باشد که حفظ سلامتی او برای تمام ملت یک کشور، مهم باشد.
«دعای خیر یک بیمار یا مادری مهربان و دلسوخته و یا پدری سالخورده و ثناگو به هدف اجابت نشست و لوحۀ افتخار پزشک مسئول و سرپرست تیم پزشکی حضرت امام عزیز طی ۱۰ سال تا لحظۀ آخر عمر بابرکت ایشان نصیب حقیر شد.»
این جملات را دکتر سید حسن عارفی؛ مسئول تیم پزشکی و پزشک مخصوص حضرت امام خمینی (ره) و استاد بازنشسته دانشگاه علوم پزشکی تهران میگوید. پزشکی ۸۷ ساله که هنوز هم به کار طبابت مشغول است و ماجرای ورود خود به رشته پزشکی را برای ما اینطور روایت میکند:
من سید حسن عارفی، استاد قلب و عروق دانشگاه علوم پزشکی تهران هستم که در سال ۱۳۱۵ در محلهی بازار آهنگران تهران متولد شدم. دوره دبستان تا دانشگاه را در تهران گذراندهام و در سال ۱۳۴۵ از رشته پزشکی فارغ التحصیل شدم و پس از فارغالتحصیلی از رشته پزشکی در دانشگاه تهران، به عنوان سپاه بهداشت، دوران سربازی خود را در محمدآباد زابل سپری کردم.
پس از آن، عازم آمریکا شدم تا در آنجا رشته تخصصی پزشکی را بگذرانم و در آمریکا ۵ رشته تخصصی از جمله تخصص کودکان، طب بلوغ، داخلی، فوقتخصص قلبوعروق و تخصص اینترونشنال کاردیولوژی را طی کردم و سپس به ایران بازگشتم.
چه شد که برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتید؟
آن زمان ایران از نظر پزشکی بسیار بسیار ضعیف بود و رشتههای تخصصی به این صورت وجود نداشت. در ایران امکانات پزشکی به نحوی بود که اغلب بیماریهای ساده نیز برای درمان به خارج کشور اعزام میشدند و حتی بیماران جراحیهای ساده نیز برای درمان به خارج میرفتند؛ آن زمان در کشور ما حتی بخشهای مراقبتهای ویژه نیز وجود نداشت.
برگشتم تا کشورم را بسازم
چرا با وجود آنکه به آمریکا رفتید و امکانات پزشکی آنجا را از نزدیک مشاهده کردید؛ باز هم تصمیم گرفتید به ایران بازگردید؟
من از ابتدا که تصمیم گرفتم به آمریکا بروم، هدفم این بود که مراکز علمی آمریکا و پیشرفتهای آنجا را ببینم و بیایم کشور خودم را بسازم و از روز اول نیز برنامهای برای ماندن در آمریکا نداشتم بلکه میخواستم تجارب کسب کرده در زمینه پزشکی در کشورهای خارجی را در ایران پیاده کنم.
ماجرای طبابت پزشکان خارجی در ایران
وضعیت پزشکی ایران در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی چگونه بود؟
در آن زمان تقریباً هیچ کدام از روستاها پزشک نداشت و بسیاری از پزشکان موجود در شهرهای بزرگ نیز پزشکان هندی و بنگلادشی بودند که زبان فارسی را هم خوب بلد نبودند و حتی طبابت نیز به خوبی بلد نبودند.
من پیش از انقلاب در سیستان و بلوچستان سرباز بودم و در آنجا هیچ طبیبی به جز من وجود نداشت! در آن زمان در سیستان و بلوچستان حتی یک متخصص زنان نیز وجود نداشت؛ یکبار ساعت یک بامداد یکی از افراد محلی به خانه من آمد و گفت دخترم باردار و در حالت وضع حمل است و حال بسیار بدی دارد.
من ساعت یک نیمه شب عازم خانه این فرد که یک کلبه کوچک بود شدم تا بتوانم او را به شهر دیگری با ماشینی که در اختیارم بود منتقل کنم، اما وقتی دیدم جان مادر و نوزاد در خطر است، مجبور شدم خودم فرزند او را به دنیا بیاورم!
در آن زمان وسایلی که برای بریدن بند ناف نوزادان استفاده میشد در انباری آن مرکزی که در آن شهر بود خاک خورده بود و بنابراین در آن شرایط از یک چراغ الکلی برای استریل کردن قیچی و بریدن بند ناف استفاده کردم و نوزاد را به سلامت تحویل خانوادهاش دادم؛ خانواده او نیز نام من را بر فرزندشان گذاشتند.
خاطرم هست وضعیت پزشکی در ایران به قدری بغرنج بود که مرکزی تأسیس شده بود و به مردم ارز میداد تا به خارج از کشور بروند و بیماریشان در خارج از کشور تشخیص داده و درمان شود در حالی که امروزه از کشورهای خارجی برای درمان به ایران میآیند.
در آن زمان سه هزار دلار به برخی بیماران داده میشد تا بیمار به اروپا برود و تشخیص داده شود که بیماریاش چیست و مراحل درمانش در کشورهای خارجی طی میشد، اما رفته رفته توان پزشکی ایران بالا رفت و الان به مرحلهای رسیده ایم که حتی در کنگرههای بین المللی نیز حرفهای زیادی برای گفتن داریم و همه اینها در سایه پیروزی انقلاب اسلامی رخ داد.
کتابها استاد من بودند
برخی پزشکان جوان از وضعیت رشته پزشکی در کشور اظهار ناامیدی میکنند؛ نظر شما به عنوان پزشکی ۸۷ ساله که شاهد سیر تحولات پزشکی در ایران بودهاید، چیست؟
پزشکی بستگی به تلاش خود فرد دارد؛ زمانی که من دانشجو بودم کتابهایم، استادم بودند. دانشجویان پزشکی باید خودشان تلاش و حرکت کنند. من زمانی که دانشجوی پزشکی بودم تا ساعت ۱۱ شب درس میخواندم و بعد ساعت ۴ صبح بیدار میشدم و دوباره درس خواندن را شروع میکردم.
دانشجویان باید برای پیشرفت علمی خود زیاد مطالعه کنند و منتظر اتفاق خاصی نباشند. من زمانی که دانشجوی رشته تخصصی در آمریکا بودم هم بخشهایی را انتخاب میکردم که وضعیت بیماران پیچیدهتر بود تا بتوانم مهارتهای بیشتری در درمان بیماران کسب کنم. البته در عین حال باید شرایط برای معیشت پزشکان نیز مساعد شود؛ برای مثال درباره ماندگاری پزشکان در مناطق محروم، بالاخره یک طبیب یا تنهاست و میخواهد به مناطق محروم برود و یا این که با خانواده باید به مناطق محروم برود.
این پزشک نیاز دارد که برای همسر و فرزندانش نیز امکانات کافی مهیا شود تا میل به ماندگاری پیدا کند. انسان معمولاً به دنبال بهترین جا برای زندگی کردن است و در مناطق محروم باید امکانات بیشتری فراهم شود تا پزشکان نیز تمایل به حضور پیدا کنند.
ماجرای انتخاب دکتر عارفی به عنوان پزشک مخصوص حضرت امام (ره)
چه شد که شما به عنوان پزشک حضرت امام خمینی (ره) انتخاب شدید؟
من قبل از اینکه به آمریکا بروم در دانشگاه به عنوان فردی مذهبی شناخته میشدم و پس از بازگشتم نیز مورد شناخت انقلابیون بودم و خودم نیز تمایل زیادی داشتم که در خدمت امام (ره) باشم؛ علت اینکه طبیب ایشان شدم، اولاً شناخت بسیاری از افراد از من بود و دوماً دارا بودن ۵ تخصص بود.
وقتی به ایران آمدم نیز استادتمام دانشگاه و با علم پزشکی روز آشنا و اهل مقاله و کتاب نوشتن بودم و به همین دلیل توفیق خدمت در محضر امام (ره) را پیدا کردم؛ شروع دردهای قلبی حضرت امام در اوائل سال ۱۳۵۸ سبب شد که وزیر وقت بهداری، من و چند تن دیگر را برای تشخیص و درمان بیماری حضرت امام دعوت کردند. ابتدا مسئولیت دعوتها، مشورتها، بستری شدن، در بیمارستان قلب و درمان به عهدۀ جناب آقای دکتر زرگر بود، اما به علت نوع بیماری و تطبیق آن با رشتههای تخصصی اینجانب و حضور بیوقفه حقیر در خدمت حضرت امام، بعد از مرخص شدن از بیمارستان قلب مسئولیت به دوش بنده گذاشته شد.
یک خاطره شیرین از طبابت در محضر امام خمینی (ره)
آیا امام خمینی (ره) از تجویزهای پزشکان به طور کامل پیروی میکردند؟
ایشان تمام دستورات پزشکی را دقیق و مو به مو اجرا میکردند و به دلیل این که من دائماً همراه و مورد قبول ایشان بودم؛ بسیاری از این دستورات را با من چک میکردند.
یک خاطره جالب که در این زمینه از امام خمینی (ره) دارم را تعریف میکنم. یک روز حضرت امام به من فرمودند که آقای دکتر! من موقع راه رفتن مثل اینکه زیر پایم ابر وجود دارد، اول که پاهایم را روی زمین میگذارم بلافاصله زیر پایم در یک ابر فرو میرود که من متوجه شدم ممکن است از بالا رفتن تریگلیسیرید ایشان باشد. توصیه کردم که از مصرف قند، شکر، شیرینیجات و مواد نشاستهای حتیالامکان پرهیز کنند، و ایشان قبول کردند.
روز جمعه بود و من در اتاق پزشکان مشغول مطالعه بودم، نزدیک ظهر بود، بسیار گرسنه بودم، دنبال یک چیز خوراکی میگشتم، تصمیم گرفتم به آشپزخانه بروم تا با لقمه نانی بخورم. در این هنگام درِ اتاق باز شد و یکی از خدمه شیرینی کوچکی را به من داد و چنین گفت حضرت امام فرمودند که «این شیرینی کوچک را به آقای دکتر بدهید بررسی کنند، تا با در نظر گرفتن رژیم غذایی که ارائه دادهاند، من (حضرت امام) میتوانم این شیرینی را بخورم یا نه؟»
من هم با شرایطی که در فوق ذکر شد دنبال یک چیز خوراکی میگشتم. حال نان شیرینی از جانب عزیز ملتمان و رهبر کبیر انقلاب به من رسیده بود، با لذت خاصی کم کم خوردم و با لذت زایدالوصفی همۀ آن را خوردم و به قاصد گفتم پس از عرض سلام و تشکر خدمت حضرت امام عرض شود که مصرف این نوع شیرینیها بلامانع است! بعد از خارج شدن خدمه به خود آمدم که حضرت امام برای دستور پزشک چقدر ارزش قائل است و برای حفظ سلامت خود که از واجبات است حتی یک تکۀ شیرینی را بدون اجازه طبیب معالج میل نمیکنند.
جبهه من مراقبت از سلامت امام بود
زمانی که جنگ تحمیلی آغاز شد شما علاقه داشتید در جبهه جنگ حاضر شوید؟
در آن زمان بسیاری از دوستان ما به جبههها رفتند و به مداوای مجروحین جنگی پرداختند و تعدادی نیز به فیض شهادت نائل آمدند؛ من نیز علاقه داشتم در جبهههای جنگ حاضر شوم، اما حس کردم مهمترین مسئله که در قبال آن مسئولیت دارم، سلامتی حضرت امام (ره) است، زیرا کسی که در جبهه است با یک دشمن روبروست اما طبیب با هزاران بیماری خطرناک، مهلک و مرگبار روبرو خواهد بود. من هم دیدم که جبهه و سنگر من، مراقبت از سلامت حضرت امام (ره) است البته حفاظت از سلامت حضرت امام (ره) یکی از استرسزاترین کارها بود، زیرا بابت حفظ جان و سلامتی ایشان علاوه بر اینکه در قبال خانواده ایشان مسئول بودیم در برابر یک ملت و سایر کشورهای جهان نیز مسئول و پاسخگو بودیم.
تأثیر مثبت اندیشی حضرت امام (ره) در پزشک معالج ایشان
از سبک و سیره زندگی حضرت امام چه تصویری خاطرتان هست؟
راجع به محل سکونت و ظواهر زندگی حضرت امام، دیگران مکرراً صحبت کرده و مطالبی به رشته تحریر درآوردهاند، اما حقیر به عنوان یک پزشک متخصص دنیادیده که سالها در بیرونی و اندرونی خانوادهها رفت و آمد داشتهام و ظاهر و باطن و عمق زندگی افرادمختلف ضعیف و غنی را با چشم دل نظاره کردهام، با عینکی واقعبینانه و حقیقی برایتان میگویم.
امام سادهزیست بودند به طوری که فرش اتاق بیرونی، همان قالی درشتبافت و ارزانقیمت بافت قم بود که در اتاق اندرونی وجود داشت، پرده اتاق، تابلوی اتاق، صندلی اتاق، لیوان آب، استکان چای، سفره، ظروف غذا از قانون فوق مستثنی نبود.
حضرت امام (ره) بسیار نیکاندیش و مثبتاندیش نیز بودند. من این خاطره را از حاج احمدآقا شنیدم که روزی مرحوم شهید مصطفی خمینی وارد اطاق امام در نجف میشوند و مشاهده میکنند که حضرت امام دراز کشیده و دست خود را زیر سر گذاشتهاند. شهید مصطفی خمینی به حضرت امام عرض میکنند آقا به چه فکر میکنی؟ حضرت امام میفرمایند، آنچه مسلم است بد فکر نمیکنم! این مثبتاندیشی امام تأثیر بسیار زیادی روی روحیه اطرافیان به ویژه بنده گذاشت.
خاطراتی از لحظات آخر حیات پربرکت بنیانگذار انقلاب
تلخترین خاطره از آن روزها؟
در اردیبهشت ماه سال ۶۸ ساعت ۷ صبح جناب آقای دکتر پورمقدس کشیک آن روز، تلفنی به من اطلاع دادند که در ملاقاتی که ساعت ۷ صبح با حضرت امام داشتهاند مشخص شده که ایشان خونریزی معده دارند. خدمت حضرت امام رسیدم و جویای حال شدم. چون خونریزی گوارشی بخصوص در سنین بالا همیشه برای ما معنیدار بوده و باید بهصورت یک امر اورژانس با آن برخورد شود از برادران دفتری و مسئول ملاقاتهای حضرت امام تقاضا کردم ملاقاتهای خصوصی و عمومی را لغو کنند.
صبح روز ۲۹ اردیبهشت سال ۶۸ حضرت امام به بیمارستان بقیةالله اعظم شماره ۲ که در نزدیکی محل سکونت ایشان بود تشریف آوردند؛ رادیوگرافی معده ضایعاتی به صورت زخمهای متعدد بر روی ضایعات تومورال را نشان داد؛ بعد از اتمام رادیوگرافی حضرت امام به محل سکونت خود تشریف بردند و ما که بیماری وخیم و خطرناکی را در معده ایشان یافته بودیم، غمگین، افسرده و تهی از انرژی هر کدام به گوشهای خزیدیم تا ببینیم چگونه با این بیماری خانمانسوز برخورد کنیم و در نهایت تصمیم به انجام جراحی گرفتیم و این موضوع را با ایشان در میان گذاشتیم و ایشان نیز پذیرفتند.
شرح تصویر ۱: تلویزیون مدار بسته عمل جراحی را نشان میدهد و مسئولین از طریق تلویزیون مدار بسته عمل جراحی را نظاره میکنند/ بلافاصله بعد از عمل جراحی
من تا لحظه آخر در کنار حضرت امام (ره) بودم و ایشان هم رهبر ملت و ما و هم دوست بنده بودند و همچون فرزندی در خدمت پدر انجام وظیفه میکردم. ما مراقب تندرستی و درمان دردهای جسمانی او بودیم و او با حالات و گفتار و کردار، درمانبخش و تسکینده آلام و اضطرابهای ما.
زندگی جایی برای دور زدن ندارد
در پایان به عنوان پزشکی باسابقه بیش از نیم قرن طبابت، به پزشکان جوان چه توصیهای دارید؟
تا زمانی که آدم زنده است باید فعال باشد و از وقتش استفاده کند، زیرا بعداً فرصتی وجود ندارد؛ زندگی یک جاده یکطرفه است که جایی برای دور زدن ندارد و استفاده از وقت در رشته پزشکی نیز به این معناست که یک طبیب آنچه در مدت تحصیلش آموخته را برای خدمت به مردم به کار بگیرد.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/ ۱۳۴