شیخ محمد خیابانی، شهید راه استقلال خواهی

«شیخ محمد خیابانی» عالم و مبارز دوران مشروطیت و از نمایندگان مردم آذربایجان در مجلس آن دوره بود. او از دوران جوانی، از طریق محراب و منبر با عموم مردم در ارتباط بود و مسائل دینی و علمی ‌و فرهنگی و اجتماعی را خود برای آنان بیان می‌کرد. شهید خیابانی، سرانجام در راه مبارزه با استعمار، توسط مزدوران داخلی به شهادت رسید.
کد خبر: ۶۱۵۸۶۸
تاریخ انتشار: ۲۱ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۳:۵۱ - 12September 2023

شیخ محمد خیابانی، شهید راه استقلال خواهیبه گزارش دفاع‌پرس از آذربایجان‌ شرقی، «محمد خیابانی» فرزند «حاج عبدالحمید تاجر خامنه‌ای» در سال ۱۲۹۷ قمری در شهرک «خامنه» واقع در ده کیلومتری شهرستان شبستر دیده به جهان گشود و تحصیلات مقدمات و ادبی را در زادگاهش گذراند. او در نوجوانی همراه پدر در تجارتخانه او به کار‌های تجاری و آموختن رمز و راز داد و ستد و آشنایی با شیوه‌های اقتصادی زمانه سپری کرد. اما گرایش روحی او به فراگیری علم بیش از هر چیزی بود.

شیخ محمد خیابانی در پی کسب علم، کسب و کار تجاری را رها کرد و در تبریز به تحصیل علوم دینی پرداخت و به سلک روحانیت و علمای دین درآمد. شیخ در مدرسه «طالبیه» تبریز، ادبیات عرب، منطق، اصول، فقه، نجوم، ریاضی، تفسیر، حکمت، کلام، حدیث، تاریخ، رجال و علوم طبیعی را از اساتید فن آموخت. دوره عالی فقه و اصول را نزد مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن انگجی و هیئت و نجوم را در محضر منجم معروف مرحوم میرزا عبدالعلی خواند.

شیخ خیابانی با تکیه بر استعداد سرشار و پشتکار و جدیت خاص طلبگی، مراحل تحصیل را به سرعت پشت سر گذاشت و به مقام بلند علمی رسید. از دوران طلبگی مسائل مشکل علم هیئت را خود استخراج می‌کرد و تقویم‌های رقومی می‌نوشت.

علاوه بر آن، بنا به رسم دیرین حوزه‌های علمیه، از دوران تحصیل به تدریس فقه و اصول و نجوم و ریاضی و حکمت برای طلبه‌های جوانتر از خود نیز می‌پرداخت. به ویژه به تدریس نجوم و ریاضی که از مشکلترین رشته‌های علوم است، علاقه زیادی داشت و آن را در مدرسه طالبیه تبریز، با بیان شیوا و فصیح و به زبان مادری خود (ترکی) برای فضلا و طلاب سطوح عالی، تدریس می‌کرد و این مایه شگفتی اقران و حتی علمای بزرگ می‌شد. چرا که کمتر کسی از عالمان می‌تواند از عهده تبیین و تدریس این علم برآید و جوان بودن خیابانی هم از یک طرف آنان را شگفت زده می‌کرد؛ به طوری که کسانی، چون احمد کسروی - که از مخالفان خیابانی بود - با تعجب فراوان به این عظمت شگفتی زای خیابانی اعتراف کرده‌اند.

شیخ خیابانی به سبب اقامتش در محله «خیابان» تبریز معروف به «خیابانی» شد او در مسجد کریم‌خان، واقع در محله خیابان، نماز جماعت می‌خواند و مردم مسلمان را ارشاد می‌کرد و آنان پس از اقامه نماز، مشتاقانه پای صحبت و موعظه حکیمانه و بیدارگر او می‌نشستند یکی از علمای بزرگ تبریز در آن روزگار، مرحوم آیت الله «سید حسین خامنه‌ای» مشهور به «سید حسین پیشنماز» بود که در مسجد جامع تبریز اقامه نماز می‌کرد. خیابانی هم به سبب همشهری بودن با وی و هم این که او اندیشه‌های روشن و انقلابی و اجتماعی داشت، با ایشان زود آشنا شد و همین آشنایی زمینه را برای ازدواج او با دختر آن فقیه بزرگ، فراهم کرد. از آن پس خیابانی گاهی در مسجد جامع تبریز به جای پدر زنش، حاج سید حسین خامنه‌ای، نماز جماعت اقامه می‌کرد و از همانجا نیز مشهورتر گردید.

زندگی شیخ محمد خیابانی پس از پیروزی مشروطیت در سال ۱۳۲۴ ق (۱۲۸۵ ش) با تاسیس «انجمن ایالتی آذربایجان» در تبریز، وارد مرحله تازه‌ای گردید. شیخ محمد خیابانی از اعضای برجسته انجمن بود و از ارکان فکری و رهبری آن محسوب می‌شد و بی‌گمان در هدایت آن نهاد انقلابی و مردمی نقشی مهم داشت. او با لباس روحانی و تفنگ بر دوش در سنگر‌ها به دفاع از شهر و ناموس و حیثیت مردم مسلمان در مقابل سپاه متجاوز عین الدوله می‌پرداخت و با مبارزان و مجاهدان در سنگر‌ها می‌خوابید و به آنان دلگرمی می‌داد و بر مقاومتشان می‌افزود و راه آینده را روشن می‌کرد: «یاران من ما بر ضد حکومت ارتجاعی و استبداد قیام کرده‌ایم هرگز نباید به خستگی و یأس تن در دهیم؛ بخصوص وقتی که بار سنگین زندگی ملتی از مویی باریک آویزان شده باشد طوری رفتار کنید که شرافت تاریخی ما حاصل شود و قاطبه ملت ایران با امتنان و تشکر بگویند که تبریز، ایران را نجات داد

مجاهدان آزادیخواه، به رهبری مردانی، چون ستارخان و باقرخان و خیابانی، به حراست از حریم شهر می‌پرداختند. چندین بار نیرو‌های استبدادی از مشروطه خواهان شکست خوردند، تا این که محمدعلی شاه سپاهی چهل هزار نفری ترتیب داد و از بهمن ماه سال ۱۲۸۷، جنگ شدت یافت، اما تبریز قهرمان همچنان مقاومت می‌کرد. از طرفی محمدعلی شاه خیره‌سر و عین‌الدوله خونخوار می‌دیدند که چهل هزار نفر جنگجو و با امکانات بی شمار، هزینه کلان می‌خواهد و کم‌کم مخارج جنگی کاهش می‌یابد و ادامه جنگ تا فتح تبریز، با امکانات موجود، ممکن نیست اگر این بار هم از قهرمانان تبریزی شکست بخورند، بدترین ننگ‌ها نصیبشان خواهد شد پس به این نتیجه رسیدند که از کشور‌های بیگانه وام بگیرند و جنگ با آزادیخواهان ملت خود، یعنی مجاهدان تبریز را ادامه دهند!

در این موقع، انجمن ایالتی به این تصمیم شاه حماقت‌پیشه ایران، مبنی بر استقراض خارجی برای سرکوبی ملت خود، به شدت اعتراض کرد و با پیشنهاد و صلاحدید خیابانی، تلگرافی به مجلس سنا و شورای ملی فرانسه مخابره کردند و موضوع جاری را به اطلاع آن کشور رساندند. در این تلگراف هوشیارانه خاطر نشان شده بود: «در این برهه از تاریخ ایران که مجلس شورای ملی، توسط شاه بسته شده است، بدون اجازه مجلس، هر نوع وام از دولت‌های بیگانه گرفته شود، ملت ایران پرداخت آن را به عهده نخواهد گرفت!» این اعتراض، نقشه محمدعلی شاه خائن را نقش بر آب کرد و در خنثی کردن آن دسیسه، موثر افتاد.

پس از خلع محمدعلی شاه از حکومت، انتخابات دوره دوم مجلس شورای ملی آغاز شد. خیابانی سابقه درخشانی داشت. پنج سال امامت نماز جماعت، تبلیغ احکام الهی، ارشاد مردم، تدریس در حوزه علمیه، عضویت انجمن ایالتی آذربایجان و ایفای نقش رهبری و راهنمای فکری، پیکار صادقانه و دوش به دوش دیگر مجاهدان در سنگر جهاد و دفاع، موقعیت ممتاز و محبوبیت پاک و بی شائبه را برای او در دل مردم تبریز و علما و رهبران مشروطه فراهم آورده بود. مردم نیز به پاس این نیکنامی و صداقت و شجاعت و اندیشه‌های والا، خیابانی را در سی سالگی به نمایندگی خود در مجلس شورای ملی انتخاب کردند. خیابانی به همراه میرزا اسماعیل نوبری، نماینده دیگر مردم تبریز، راهی مجلس شورا شد. مجلس دوم در ۲۴ آبان ۱۲۸۸ (اول ذی الحجه ۱۳۲۷) گشایش یافت و در ۳۰ آبان به صورت رسمی آغاز بکار کرد.

خیابانی از آن پس، در سنگر قانونگذاری، خود را وارث هزاران شهید انقلاب می‌دانست و با موضع گیری‌های آگاهانه و ضداستبدادی و استعماری، در کنار نمایندگان متعهد و ارجمندی همچون شهید مدرس و میرزا اسماعیل نوبری به دفاع از حق مسلم مردم ستمدیده ایران پرداخت. از کار‌های درخشان خیابانی در مجلس دوم، اعتراض شجاعانه و کارساز او علیه اولتیماتوم استعمارگرانه دولت تزار روس بود.

دولت روس و انگلیس برای دریافت جواب فقط ۴۸ ساعت مهلت می‌دهند و در صورتی که دولت ایران متن اولتیماتوم را قبول نکند و تسلیم نشود، سالدات‌ها و قزاق‌های روس، به سوی قزوین پیشروی خواهند کرد و ایران را به اشغال خود در خواهند آورد و در صورت پرداخت نکردن مخارج، مبلغ آن دو برابر خواهد شد.

این اولتیماتوم ننگین که در واقع درخواست باج سبیل از ایران مظلوم بود روز چهارشنبه ۷ آذرماه ۱۲۹۰ (۷ ذی الحجه ۱۳۲۹) به دولت ایران رسید. فردای آن روز در شهر‌های تهران و تبریز و رشت، امواج خروشان مردمی به حرکت درآمد. بازار‌ها تعطیل شد، دوایر دولتی و تجارتخانه‌ها به حالت نیمه تعطیل درآمد و همه اعتراض می‌کردند. حتی زنان ایرانی نیز در کنار مردان، اعتراض خویش را بر اولتیماتوم مزبور اعلام کردند. این حرکت دسته جمعی و مردمی نخستین نمایش عمومی ایرانیان بود که زنان نیز در آن شرکت کرده بود.

شیخ خیابانی، در میان اجتماع تظاهرکنندگان تهرانی، به ایراد سخنرانی پرشور و تحریک احساسات مذهبی و ملی مردم پرداخت و با صدای رسایی گفت: «استقلال هر ملتی، شرافت اوست. اگر نتوانیم کشور خود را نجات دهیم و شرافتمندانه زندگی کنیم لااقل در راه وطن جان خواهیم داد، زیرا در چنین مواقع خطرناک و حساس، زنده ماندن محو شدن است.»

این سخنان آتشین چنان شوری در دل مردم برپا کرد که فریاد «پاینده باد ایران»، «زنده‌باد خیابانی» تا لحظاتی پس از پایان سخنرانی او در هوا طنین می‌انداخت.

روز جمعه ۹ آذر ماه قبل از ظهر جلسه علنی مجلس برپا شد. حسن وثوق (وثوق‌الدوله) وزیر امور خارجه و تنی چند از همکارانش در مجلس حاضر بودند. وثوق‌الدوله در برابر نمایندگان مجلس و مردم شرکت کننده قرار گرفت و متن اولتیماتوم را خواند و در پایان با زبونی گفت: «هیات وزیران به اتفاق چنین رای داده‌اند که این خواهش روس قبول بشود! تا نظر نمایندگان محترم چه باشد.

لحظاتی با سکوت و بلاتکلیفی گذشت. نمایندگان به روی همدیگر نگاه می‌کردند و گاه به وثوق‌الدوله خیره می‌شدند که می‌خواست شرافت و حیثیت ملت را مفت تقدیم بیگانگان گردن کلفت نماید. یکی دو نماینده فرومایه و ترسو برخاسته، از مجلس بیرون رفتند و خود را کنار کشیدند باز هم سکوت بود و تماشاگران با چشمانی باز، منتظر نتیجه نهایی بودند. ناگهان شیخ محمد خیابانی از جای خود برخاست و با هیبتی شکوهمند و قدم‌های محکم و سنگین به جلو آمد و رو به نمایندگان ایستاد و با صدای رسا و بلند، سکوت مرگبار مجلس را شکست: «هیچ کس و هیچ دولتی حق ندارد که اختیار، آزادی و استقلال کسی یا دولتی را از آن‌ها سلب کند، مگر این که به شیوه کهن بربریت و وحشیت برگردد بنده از طرف ملت، که حق آزادی و استقلال را از چندین هزار سال پیش تاکنون برای خودشان ثابت می‌دانند، عرض می‌کنم که ما تا امروز مستقل بوده‌ایم، در حفظ حقوق و ترقی مملکت خودمان صاحب اختیار بوده‌ایم من با کمال جسارت و گشاده‌رویی به دولت روسیه می‌گویم که ممکن نیست این ملت، امور کشور و اختیار و استقلال خود را به دیگران واگذار کند این اولتیماتوم به استقلال ایران لطمه می‌زند و شکی نیست که فقط با موافقت دولت ایران، این اولتیماتوم مورد قبول واقع نمی‌شود امیدوارم این اولتیماتوم ظالمانه را پس بگیرند و ملت ایران را از خودشان آزرده نکنند.

خیابانی با این سخنان هم اولتیماتوم را رد و محکوم کرد و هم ترس و لرز احتمالی نمایندگان دیگر را ریخت پس از او بود که دیگر نمایندگان نیز در رد و محکوم کردن این اولتیماتوم سخنانی اظهار کردند. بدین گونه، حرکت مردانه و هوشیارانه خیابانی، موجب شد که مجلس شورا با سرافرازی تمام، اولتیماتوم روسیه را رد کند. از آن روز نام و آوازه شجاعت و هوشیاری و غیرت خیابانی در تمام شهر‌های ایران بر سر زبان‌ها افتاد و ملت او را خوب شناختند، حتی دشمنان ایران نیز بیش از پیش به عظمت و نفوذ کلام این روحانی آزاده پی بردند.

پانزده روز پس از این تاریخ، در ۲۴ آذر ماه ۱۲۹۰ سفارت روس دوباره با دولت ایران (ناصرالملک) تماس گرفت و خبر داد که سپاه روس در قزوین گرد آمده است، اگر تا شش روز دیگر، همه خواسته‌های ما پذیرفته نشود، آهنگ تهران خواهند کرد در ۲۹ آذر ماه مجلس تشکیل جلسه داد. باز هم خیابانی و دیگر نمایندگان سخنرانی کردند و به رد اولتیماتوم رای دادند.

دولت موقت ناصرالملک در روز دوم دی ماه، جلسه‌ای با حضور هیات وزیران و نمایندگان ساز شکار و سرد مزاج مجلس تشکیل داد. وثوق‌الدوله، بستن در مجلس را پیشنهاد کرد. ناصرالملک بی‌درنگ این درخواست را قبول نمود و دستور انحلال مجلس را داد و اجرای فرمان به عهده یپرم خان ارمنی رئیس شهربانی تهران و قاتل شیخ فضل الله نوری واگذار شد بدین ترتیب از همان روز مجلس دوم بسته شد و نمایندگان پراکنده گشتند و بساط انقلاب و مشروطه‌خواهی و استقلال طلبی در ایران برچیده شد.

خیابانی تنها ماند. اما هنوز خون غیرت در رگهایش در جریان بود. یک روز در سبزه میدان تهران، در اجتماع اعتراض آمیز مردم، بالای سکو رفت و با سخنرانی آتشین، از انقلاب و آزادیخواهان دفاع نمود و عمل زشت دولت در بستن مجلس و پراکنده ساختن نمایندگان مردم را محکوم کرد و در میان کف زدن‌ها و فریاد‌های «زنده‌باد ایران»، «زنده‌باد مشروطه»، «زنده‌باد خیابانی» از سکوی سخنرانی پایین آمد.

دو ماه پس از بسته شدن مجلس و شروع دوره فترت، خیابانی همراه خانواده‌اش به مشهد مقدس رفت و پس از زیارت مرقد امام هشتم علیه السلام و دیدار با اقوامش در خاک رضوی، از آن جا عازم روسیه، جمهوری ترکمنستان، آذربایجان، گرجستان و داغستان شد تا در فرصتی که پیش آمده، از ممالک همسایه دیدار کند و هم از این طریق به تبریز برگردد. چون که پس از بسته شدن مجلس، صمدخان شجاع‌الدوله از طرف روس‌ها، حاکم تبریز شده و محل انجمن ایالتی را ویران و بسیاری از آزادیخواهان را قتل عام کرده بود و لابد منتظر خیابانی و همکاران و همفکرانش نیز بود. اگر خیابانی از تهران یا مشهد، به تبریز برمی‌گشت، بی شک به دست جلادان صمدخان گرفتار و کشته می‌شد.

او در کشور‌های خارجی، خیلی چیز‌ها دید و شناخت. در آذربایجان کارگران ایرانی را دید که به سبب نبودن کار مناسب در کشور خودشان، سرگردان در خاک بیگانه می‌گشتند و در مقابل دستمزدی ناچیز متحمل سنگین‌ترین کار‌ها می‌شدند.

خیابانی از داغستان با یکی از بستگانش در تبریز تماس گرفت و او را به جلفا خواست. در آن جا خانواده‌اش را به وی سپرد تا به تبریز برساند و خود باز هم به پتروفسکی بازگشت. مدتی در آن جا ماند و ناگهان یک روز عازم تبریز شد. تبریز در آتش بیداد روس‌ها و صمدخان شجاع‌الدوله می‌سوخت. خیابان‌ها بوی خون می‌داد. خوف و وحشت از همه جا سر می‌کشید.

در مهر ماه سال ۱۲۹۳ صمدخان، از سوی روس‌ها کنار گذاشته و فضای آزادی نسبی در تبریز ایجاد شد. اما بدتر از صمدخان، خود روس‌ها بودند که هنوز حضور نامیمون خود را حفظ می‌کردند. ولی از آن سو در بهار سال ۱۲۶۹ ق (۱۳۳۵ هجری) با ظهور انقلاب اکتبر روسیه، امپراتوری سیصد ساله تزاری در آن سرزمین پهناور برای همیشه برچیده و دفترش بسته شد. از آن پس، نیرو‌های آدمکش و خبیث و وحشی روسی، ایران را ترک کردند. با پاک شدن خاک تبریز از لوث روس‌ها، نسیم آزادی در خطه آذربایجان و شمال ایران وزیدن گرفت.

خیابانی از نعمت آزادی استفاده کرد و دوستان آزادیخواه و مبارزش را که اغلب «دموکرات» نامیده می‌شدند گردآورد و کمیته‌ای تشکیل داد. سپس همه نمایندگان دموکرات و آزادیخواه را از سراسر آذربایجان به تبریز دعوت کرد و کنفرانسی برگزار کردند. در این کنفرانس استانی، چهارصد و هشتاد نفر شرکت داشتند. تشکیلات فرقه دموکرات، که پنج سال پیش تعطیل شده بود، دوباره تاسیس شد. در همان کنفرانس، انتشار روزنامه «تجدد»، ارگان تشکیلات دموکرات، مورد تصویب قرار گرفت و خیابانی مدیر مسئول و صاحب امتیاز روزنامه شد نخستین شماره تجدد در بیستم فروردین ماه ۱۲۹۶ (۸ رجب ۱۳۳۵) انتشار یافت شیخ در اولین شماره تجدد، مقاله‌ای تحت عنوان «نور حقیقت خواهد تابید» نوشت و لزوم اجرای قوانین مشروطیت و احیای آن را بیان کرد.

در همان سال خیابانی به رهبری فرقه دموکرات آذربایجان برگزیده شد و فرقه دموکرات را توسعه داد و اصلاحات اساسی در آن ایجاد کرد و همگام با انتشار روزنامه تجدد و سرپرستی آن و درج مقالات، دست به کار‌های سازنده دیگری در جهت پیشبرد اهداف و تامین آسایش مردم و تعیین والی برای آذربایجان زد تا مردم را برای حرکت عظیم و همگانی آماده سازد. در آن سال، خشکسالی بود و با رسیدن زمستان، مردم دچار قحطی و فقر شدند. خیابانی با تشکیل کمیسیون آذوقه، اعانه، دارالمساکین و... توانست مشکلات مردم را از پیش پا بردارد و مردم را نجات دهد. او با گرانفروشی و احتکار فرصت طلبان مبارزه کرد.

بعد از ظهر روز سه‌شنبه ۱۷ فروردین ۱۲۹۹ (۱۶ رجب ۱۳۳۸) در حیاط عمارت تجدد، جنب و جوشی پدیدار بود. آزادیخواهان پیرو خیابانی که همه مسلح بودند، گروه گروه در آن جمع می‌شدند. آتش و خشم در درونشان شعله می‌کشید و در خروش و هیجان بودند. ساعتی گذشت که ناگهان فرمان رهبر آزادی و تجدد، شیخ محمد خیابانی مبنی بر آزاد کردن و نجات دادن «میرزا باقر» از زندان کلانتری محله نوبر صادر شد. میرزا باقر به سبب مخالفت با «ماژور بیورلینگ» رئیس شهربانی تبریز که فردی خارجی بود و از طرف وثوق الدوله منصوب شده بود زندانی گشته بود.

به صدور فرمان شیخ، بیش از پنجاه مجاهد مسلح، به کلانتری نوبر حمله کرده، میرزا باقر را آزاد کردند و به عمارت تجدد آوردند. ماموران کلانتری گرچه آزادیخواهان را تعقیب کردند، اما به هیچ کاری موفق نشدند. بدین گونه نخستین گام قیام با موفقیت و پیروزی برداشته شد. همان شب بسیاری از گروه‌های آزادیخواهی به پیروان خیابانی در عمارت تجدد پیوستند.

صبح ۱۸ فروردین ۱۲۹۹ در تبریز، صبح آزادی و صحنه یکی از پرشکوه‌ترین قهرمانی‌های تاریخ ایران بود. بازار تعطیل شد. دانش آموزان مدارس، به حالت راهپیمایی در ساختمان و اطراف عمارت تجدد گرد آمدند. شعار‌های ضد دولت وثوق‌الدوله و مزدورانش، در فضای شهر طنین افکنده بود. مردم آزادیخواه، مسلمان و قهرمان تبریز، به اشاره پیشوای خود خیابانی، به شهربانی ریخته، آزادیخواهان دربند را از سیاهچال‌ها نجات دادند. اداره شهر همه به دست آزادیخواهان افتاد. شیخ به مزدوران وثوق‌الدوله در تبریز اخطار کرد که هر چه زودتر شهر را ترک گویند و آنان چهارشنبه شب، تبریز را به قصد تهران ترک کردند. بدین سان در روز دوم قیام، تبریز از لوث حضور خائنان و بیگانگان مزدور پاک شد و رشته امور شهر به دست خیابانی و پیروانش افتاد و خورشید آزادی از افق آذربایجان درخشید.

در روز پنجشنبه خیابانی هیات مدیره‌ای را برای اداره اجتماع مردم و تصمیم‌گیری‌های لازم، انتخاب کرد. این هیات، در همان روز بیانیه‌ای به زبان فارسی و فرانسه نوشته، به دیوار‌های شهر نصب کردند: «آزادی خواهان شهر تبریز در مقابل تمایلات ارتجاعی برخی افراد ضدمشروطیت که در حکومت‌های محلی و در مرکز ایالت آذربایجان ظهور کرده بود، به هیجان آمده و دست به اعتراض و قیام زدند. آزادیخواهان تبریز اعلام می‌کنند که برنامه آنان عبارت است از تحصیل اطمینان کامل در احترام به قانون اساسی و اجرای صادقانه آن. آزادیخواهان موقعیت فوق‌العاده حساس فعلی را در نظر گرفته و مصمم هستند که نظم و آسایش را به هر وسیله که باشد، برقرار دارند. برنامه آزادیخواهان در دو عبارت خلاصه می‌شود: برقرار داشتن آسایش عمومی و از قوه به فعل آوردن رژیم مشروطیت»

قیام پیروزمندانه مردم تبریز به رهبری شیخ محمد خیابانی، بیش از پنج ماه ادامه داشت. شیخ در حیاط ساختمان تجدد، به ایراد نطق‌هایی می‌پرداخت و مردم با اشتیاق تمام پای صحبتش می‌نشستند. این سخنان به زبان آذری بود و ترجمه فارسی‌اش هر روز در روزنامه تجدد چاپ می‌شد. در این پنج ماه خیابانی و جنبش با خطر‌های فراوانی مواجه بودند، اما بر همه پیروز شدند و آتش توطئه‌ها را خاموش کردند....

خیابانی در این پنج ماه، بیش از آن که ژست رهبر و فرمانده قیام مسلحانه به خود بگیرد، هیبت یک رهبر فکری و ایدئولوگ و متفکر انقلابی را داشت و هر روز با نطق‌های پرشور در مسائل اجتماعی و سیاسی و فکری، سعی در برپایی انقلاب فرهنگی و خودآگاهی سیاسی و اجتماعی در اندیشه‌های مردم داشت.

از طرفی دشمنان او، به ویژه از ناحیه حکومت مرکزی، هر لحظه در صدد سرکوبی او و قیامش بودند. در این مدت وثوق الدوله از نخست وزیری احمدشاه عزل و مشیرالدوله به جای او منصوب شد. مشیرالدوله برای شکست قیام خیابانی، مهدی قلی خان هدایت، معروف به مخبرالسلطنه، را برگزید. او چهره‌ای موجه و ملی داشت و به همین سبب بدون سرباز و محافظ وارد تبریز شد و کسی با او کاری نداشت. مدت‌ها سعی کرد از طریق صحبت با دوستان خیابانی، او را از ادامه نهضت بازدارد، ولی خیابانی اعتنایی نکرد و از طرفی گمان نمی‌کرد که مخبرالسلطنه قصد خیانت داشته باشد. مخبرالسلطنه، چون از راه تزویر و فریب و مذاکره نتوانست خیابانی را از راهی که در پیش گرفته منصرف سازد، با رئیس قزاقخانه تبریز - که یک کلنل روسی بود - گفتگو و تبانی و نقشه سرنگونی قیام تبریز را طرح ریزی کرد.

سرانجام در سپیده دم یکشنبه ۲۱ شهریور ۱۲۹۹، که بسیاری از نیرو‌های مسلح خیابانی برای بر چیدن اشرار محلی به اطراف تبریز رفته بودند و نیروی اندکی در شهر و اطراف عالی قاپور (مقر حکومت خیابانی و مرکز قیام) مانده بود، قزاق‌های مسلح به دستور کلنل روسی و مخبرالسلطنه، به شهر ریختند و تمام نیرو‌های قیام را یا کشتند یا خلع سلاح کردند و همه مراکز آزادیخواهان و ادارات را به تصرف خود درآوردند و عالی قاپو را در اختیار خود گرفتند.

قزاق‌ها به فرمان مخبرالسلطنه به خانه خیابانی ریختند، ولی قبل از این که به او دست بیابند، خیابانی از راه پشت بام به خانه همسایه‌اش، شیخ حسنعلی میانجی، پناهنده شده بود. شیخ حسنعلی اصرار کرد که پیش مخبرالسلطنه برود و وساطت کند، ولی خیابانی نپذیرفت. تا این که بعدازظهر ۲۲ شهریور ۱۲۹۹ شمسی (ذی الحجه ۱۳۳۸)، مخفی گاه شیخ پیدا شد و با شلیک چند تیر بدست اسماعیل قزاق، در زیرزمین خانه شیخ حسنعلی میانجی به شهادت رسید. پیکرش را که به طور موقت در گورستان امامزاده حمزه تبریز دفن شده بود، به تهران منتقل کرده و در صحن حضرت عبدالعظیم حسنی به خاک سپردند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها