گروه حماسه و جهاد دفاعپرس ـ سیده فاطمه سادات کیایی؛ «انگار هرچیزی قدیمیاش بهتر است، زندگیها و خانهها و رابطهها و عروسیها»، «حس و روحی که قدیم بود زندگیهای امروز ندارند» مشابه این حرفها را خیلیها میگویند و در زندگی روزمره هم میشنویم. از من هم اگر بپرسید تائید میکنم همه چیز قدیمیاش بهتر بود، از نوشابهها گرفته، تا کارتونها و برنامههای تلویزیونی، از آدمها و رفتارها گرفته تا رابطهها و رفاقتها، میخواهد این قدیم ۲۰ یا ۳۰ سال پیش باشد، یا همین ۶ و ۷ سال پیش.
برای مایی که جنگ را ندیده بودیم دنیای مدافعان حرم بوی دفاع مقدس میداد. چقدر حاج قاسم درست و قشنگ گفت که دفاع از حرم دامنهی قله دفاع مقدس است، هرچه از دفاع حرم داریم را چند برابر در دفاع مقدس داشتیم، اصلا انچه در دفاع از حرم دیدیم همه وام گرفته از دفاع مقدس بود، چقدر دوست داشتم در زمان دفاع مقدس بودم تا شنیدههایی که از خوبی رزمندهها رفاقتها دوستیها و ارزشها میشنیدم را آنجا به چشم میدیدم. این آرزو مرا در اواخر دهه سوم زندگی با شهدا و رزمندههای مدافع حرم پیوند زد و گوشهای از روایتهای دفاع مقدسی را در قالبی جدید زنده کرد.
شهیدان مرتضی عطایی و مصطفی صدرزاده همدیگر را در سوریه پیدا کردند. صدرزاده که اوایل از تهران به عنوان نیروی افغانستانی خودش را در بین فاطمیون جا کرده بود بعدها معلوم شد ایرانی است و با ارادهای که داشت خودش را در فاطمیون حفظ کرد. ابوعلی (مرتضی عطایی) هم از مشهد به عنوان نیروی افغانستانی از طریق فاطمیون رفت سوریه و هر دو در سوریه بهم رسیدند. میگویند رفاقتهای جبهه حال و هوای دیگری دارد، درست مثل این دو رفیق که رفاقت و شهادت پیوندی ابدی بین آنان برقرار کرد. خیلی مهم نیست که ماجرای رفاقت ابوعلی و سید ابراهیم (مصطفی صدرزاده) در همین سالهای اخیر رخ داد، مهم این است جنس این رفاقت شبیه همان رفاقتهای دهه ۶۰ است که وصف حالش را زیاد شنیدیم و خواندیم، مهم این است که اگر دل صاف باشد، اگر آدم رفاقت درست را پیدا کنیم، اگر زلالی و پاکی روحمان ما را به آدمهای زلال و پاک روزگار پیوند بزند میتوان دوباره رفاقتهای قدیمی را زنده کرد، درست مثل رفاقت ابوعلی و سید ابراهیم.
انتهای پیام/ 141