به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، دهه شصت و بحبوحه دفاع مقدس رد پای زنان همه جا بود، چه در خط مقدم جنگ با گرفتن اسلحه بر دوش و مبارزه با دشمن، چه در لباس امدادگر و بهیار و چه در صحنه پشتیبانی و حمایت از میدانهای نبرد، مهمتر از همه آنجا که پای دل کندن وسط بود، این زنها بودند که دل میکندند تا مردانشان به میانه آتش دشمن دشمن بروند و دفاع کنند. اما به واسطه وقایع و ماجراهای بی شمار رخ داده در میدان اصلی جنگ و جبهه که توسط مردان رقم میخورد به موضوع زنان در جنگ کمتر توجه شد. مجموعه اقدامات و فعالیتهای زنان در آن دوران هرچند بی سر و صدا و بدون هیاهو در کنار جریان اصلی دفاع مقدس کمتر دیده شد، اما رفته رفته با قوت گرفتن ادبیات دفاع مقدس و پایداری و ته نشین شدن رویدادها و وقایع، در قالب هنر و در کتاب و فیلم و نمایش به به بروز و ظهور درآمد.
گسترش رسانهها گرد فراموشی و بی توجهی از ماجرای حضور زنان در دفاع مقدس را کنار زد و انتشارهایی همچون «دا»، «من زندهام» در دهه ۸۰ و ۹۰ به این اتفاق کمک کرد که دفاع مقدس را از زاویه دیگری بتوان دید. با این وجود اندک توجه رسانههای در دهه شصت به حضور زنان در صحنههای مختلف دفاع مقدس قابهای ماندگاری از آن دوران را به یادگار گذاشت که در تاریخ ایران اسلامی بی نظیر و کم نظیر است.
سال ۱۳۶۳ مانور نظامیای در ورزشگاه شهید شیرودی تهران با حضور زنان برگزار شد. در بخشی از این مانور زنها نیز با اسلحه حضور داشتند. اسلحههایی که با یک شاخه گل درون لولههای تفنگ قرار بود پیام متفاوتی را مخابره کنند. یک قاب تصویر از این مانور برای همیشه ماندگار شد، تصویر زنی اسلحه به دشت و حجاب کامل که نگاه نافذش و پر صلابتش از زیر نگاه عکاس تصویر در نرفته است.
عکس متعلق به «منیر زاهد پناه» از اهالی ملارد است از آن زنهایی که در دوران انقلاب فعالیتهای انقلابی را شروع کرد و با شروع جنگ به عنوان جهادگر در فعالیتهای پشتیبانی نقش فعال داشت. روزهای جنگ همه ملارد و ادمهایش برای جبهه هر کاری از دستشان بر میآمد میکردند. تعداد زیادی از زنها هر روز مشغول پخت نان میشدند و پس از خشک کردن آنها را میفرستادند جبهه. در حقیقت یکی از پایگاههای اصلی پشتیبانی خوار و بار و مواد غذایی جبهه همین ملارد بود که منیر زاهدی هم یکی از زنان فعال در این زمینه هر کاری از دستش بر میآمد انجام میداد.
او، اما درباره عکسی که بعدها به گفته خودش جهانی شد و «محمد نوروزی» آن را با عنوان «آماده دفاع» در روزنامه اطلاعات منتشر کرده بود اینطور میگوید: «نمیدانم چه شد که عکاس از بین آن همه خانم بسیجی اسلحه به دست مرا برای لنز دوربینش انتخاب کرد. همین عکس در صفحه اول مجله زن روز چاپ شد و از قضا افتاد دست پدرم. سر همین یک دست کتک مفصل از او خوردم. همان زمان چند نفر از منافقین در ملارد دستگیر شدند و پدر هم که سواد نداشت فکر میکرد من هم عضو منافقین شدم که عکسم روی مجله چاپ شده. هرچه میگفتم مانور بود گوش نمیکرد. از شانس توی دکه روزنامه فروشی روستایمان هم این مجله را آوردند و دست همه افتاد. مردم وقتی میشنیدند تصویر یک دختر ملاردی روی جلد مجله رفته ذوق میکردند. ماجرا البته به اینجا ختم نشد و آشناها هرکجا عکسم را میدیدند خبر میدادند. مثلا پشت ساختمان ۷۲ تن عکس را کشیدند یا عکس تا بوسنی و هرزگوین هم برده شد!
عکس دیگر جهانی شده بود، هر روز قبل از سریال اوشین در تیتراژ برنامه تصویر زندگی عکس میآمد روی صفحه تلویزیون برای همین همه بهمان زنگ میزدند. عکس در کتاب پنجم ابتدایی هم رفت و پوستر و بنرش کردند. یک روز به ستوه آمدم و به دفتر روزنامه اطلاعات رفتم و گفتم تورا به خدا عکس مرا انقدر چاپ نکنید، پدرم درآمده، برایم دردسر شده. آن زمان یک بچه هم داشتم، گفتم من ازدواج کردهام و الان هم این عکس برایم دردسر شده. آخر مردم به شوهرم گفته بودند که زنت توی خانه اسلحه دارد، بگرد ببین کجا قایم کرده. شوهرم به حرفشان میخندید. خودش میدانست اسلحه برای مانور بسیج بود، آن هم بدون فشنگ.»
انتهای پیام/ ۱۴۱