به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، بررسی تحولاتی که در ادبیات مقامات و رسانههای غربی به «اعتراضات در ایران» معروف شده، نشان میدهد که این تحولات پیچیدهتر از آن است که به دلیل اختلاف نظر در نتایج انتخابات، گرانی ناگهانی بنزین و حتی فوت یک دختر جوان مرزنشین اتفاق افتاده باشد.
اسناد شفافی وجود دارد که نشان میدهد شکلگیری این تحولات که اعتراض و اغتشاشهای خیابانی بخشی از آن را تشکیل میدهد، خیلی قبلتر از آنکه به کف خیابانها کشیده شود، توسط سرویسهای اطلاعاتی خارجی برنامهریزی شده است.
همانطور که بارها کارشناسان آمریکایی و اسرائیلی اذعان داشتهاند، مادامی که شرایط داخلی کشور مساعد نباشد، آنها نمیتوانند اقدام به ایجاد اعتراضات و مدیریت آن کنند. بنا به گفته «آگاسه دماریس» مشاور سابق خزانهداری فرانسه و متخصص تحریم، یکی از روشهای مجاب کردن حکومتها به انجام خواست کشورهای غربی، ایجاد تحریمهای اقتصادی با هدف تحت فشار قرار دادن مردم است.
نقشه آمریکاییها برای ایجاد بیثباتی و اخلال در روند سیستم مدیریتی کشور، بسیار دقیق و حسابشده بوده، ولی آنها به دلیل عدم شناخت کافی از مردم ایران، تا امروز نتوانسهاند به خواسته خود که وادار کردن جمهوری اسلامی به تغییر در سیاستهای کلان و یا فروپاشی آن است، برسند.
همانطور که در گزارش قبل هم به آن اشاره شد، ایجاد و مدیریت اعتراضات در ایران توسط آمریکاییها از یک ساختار منسجم و منظم برخوردار است. کاندولیزا رایس وزیر خارجه دولت بوشِ پسر که مبتکر دیپلماسی تحولآفرین برای تقابل با ایران بود، از دو تجربه مهم ایالات متحده برای فروپاشی شوروی سابق استفاده کرده تا از آن برای ایجاد ساختار براندازی در ایران استفاده کند. بررسی اجمالی نشان میدهد که کلیت برنامه آمریکاییها در ایران از این دو تجربه که شامل «پروژه ریگا» و ایجاد «جنبش همبستگی» لهستان میشود، الهام گرفته شده است.
البته بهرغم بهرهمندی آمریکا از پول، تجهیزات و برنامه حساب شده، طرح آنها دارای نقص جدی است؛ آمریکاییها هنوز درک درستی از واقعیت جامعه ایران ندارند و تجربه مشابه آنها در کشورهای دیگر باعث به اشتباه افتادنشان در مورد ایران شده است. جنگ ایران و عراق نشان داد مردم در بزنگاهها، در کنار هم قرار میگیرند و در مقابل دخالت خارجی متحد میشوند.
رهبر انقلاب در دی ماه ۱۴۰۱ فرمودند: «من بهعنوان یک ناظر، در دل خود به مهندسی خوب دشمن «آفرین» گفتم؛ چرا که همهچیز را در جای خود و به اندازه فراهم کرده بود، اما با وجود این نقشه که در کشورهایی نیز اثرگذار است، موفق نشدند؛ زیرا محاسبه آنها غلط بود».
قصد داریم طی سلسله مطالبی با اشاره به اسناد موجود در آرشیو وزارت خارجه آمریکا و مطالب منتشره در مراکز مطالعاتی و رسانههای غربی به دلایل و ساختار شکلگیری اعتراضات در ایران بپردازیم. دخالتهایی که منجر به ایجاد نارضایتی عمومی برای شکل گیری اعتراضات در کشور میشود.
در مطلب اول به کلیتی از دخالت آمریکاییها در ایران و اهداف آنها پرداختیم.
در مطلب دوم که در ادامه آمده است، به اقداماتی که آمریکاییها از آن برای ایجاد و مدیریت اعتراضات در ایران صورت دادهاند، پرداختهایم.
دیپلماسی تحولآفرین دولت بوش پسر
در سال ۲۰۰۶ دولت «جورج دبلیو بوش» رویکرد جدیدی را در سیاست خود، تحت عنوان «دیپلماسی تحولآفرین» معرفی کرد. دیپلماسی تحولآفرین، مجموعه اقداماتی بود که دولتِ وقتِ آمریکا با هدف تغییر نظام سیاسی در برخی از کشورهایی آغاز کرد که به عنوان اولویت سیاست خارجی واشنگتن تعیین شده بودند و ایران هم یکی از این کشورها بود. آمریکاییها که تا قبل از روی کار آمدن بوشِ پسر، برای تقابل با ایران به تهدید نظامی و دیپلماسی متوسل بودند، حالا دیگر این روشها را به تنهایی موثر نمیدیدند و بنا داشتند با استفاده از تکنیک جدید، مردم را در مقابل حاکمیت قرار دهند تا بتوانند از این طریق اقدام به براندازی نرم کنند.
«کاندولیزا رایس» وزیر خارجه وقت آمریکا مامور پیگیری سیاست جدید کاخ سفید بود؛ وی یک تاکتیک تهاجمی را برای تغییر نظام در ایران آغاز کرد. رایس که در زمان شروع به کارش اعلام کرده بود آمریکا با هیچ چالشی بزرگتر از ایران مواجه نیست، برنامهای را با الهام گرفتن از دو واقعه مهم تاریخی، علیه ایران آماده کرد.
رایس با تلفیق تجربه آمریکا در پروژههای «ریگا» و «جنبش همبستگی لهستان»، طرحی را آماده کرد که سرآغازی بود برای ایجاد و مدیریت اعتراضها در ایران. در پروژه ریگا مسأله جمعآوری اطلاعات مطرح بود و در موضوع جنبش همبستگی لهستان، ایجاد گروههای اعتراضی و آموزش و تجهیز معترضین لهستانی و انتقال پول به آنها.
«جورج کنان» دیپلمات و جاسوس آمریکایی، نفر دوم از سمت راست
شواهد نشان میدهد آمریکاییها تا قبل از اجرای طرح جدید، ساختار منسجمی را برای جمع آوری اطلاعات میدانی و ارتباط با معارضین در ایران نداشتند. «نیکلاس برنز» معاون وقت وزیر خارجه آمریکا در سال ۲۰۰۵ درباره امکان ارسال پول به مخالفان در ایران گفته بود: «ما نمیتوانیم به خوبی چنین کاری را انجام بدهیم، زیرا هنوز پایگاهی برای انجام این اقدام نداریم».
براساس اسناد وزارت خارجه ایالات متحده، راهاندازی «دفتر امور ایرانیان» در واشنگتن، دُبی، باکو، استانبول، فرانکفورت و لندن، برگ برنده کاندولیزا رایس برای ارتباط با معارضین در داخل ایران برای دو هدف، جمع آوری اطلاعات و تجهیز و مدیرت عوامل آمریکا در اعتراضات بود.
در ادامه به سابقه مختصر دو رویدادی که در تاسیس «دفتر امور ایرانیان» از آنها الگو گرفته شد، پرداخته میشود. در گزارشهای آینده نیز به ماهیت و اقدامات این دفتر که با هدف مدیریت اعتراضات در ایران و تغییر نظام تأسیس شد، بیشتر خواهیم پرداخت.
پروژه ریگا؛ الگوی مدیریت مداخله
در دورهای که روابط آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی قطع بود و آمریکاییها در داخل شوروی امکان فعالیت نداشتند، شهر ریگا را به عنوان مرکزی برای جاسوسی، انجام عملیات روانی و امنیتی و اقدامات نظامی علیه شوروی انتخاب کردند. ریگا پایتخت و بزرگترین شهر جمهوری لتونی، بندری مهم و یکی از مراکز صنعتی، تجاری، فرهنگی و مالی در منطقه بالتیک است که در دوره جنگ سرد، از اصلیترین پایگاههای آمریکا و غرب، برای کسب اطلاعات و جاسوسی از شوروی بود. علاوه بر این ریگا، مرکزی برای اپوزیسیونسازی و عملیات براندازی علیه شوروی به شمار میرفت.
روزنامه نیویورک تایمز در ۲۰ اکتبر ۲۰۰۶ به نقل از نیکلاس برنز، آورده است: «سازمان سیا در سال ۱۹۲۶ جوانی از ایالت ویسکانسین به نام «جورج کنان» را به پایگاه ریگا اعزام کرد و به او گفت برو در شهر ریگا اقامت کن و روسها را بشناس و ما به واسطه تو نسبت به شوروی شناخت بهتری پیدا خواهیم کرد.»
گزارش روزنامه نیویورکتایمز درباره دفتر امور ایرانیان
نکته جالب در بخش دیگری از گزارش این روزنامه مطرح آمریکایی این است که برنز به صورت مستقیم به تشریح وظایف و فعالیتهای اولین دفتر امور ایرانیان در دُبی میپردازد و میگوید: «امروز ما دقیقاً همین حرفها را به این جوانان میزنیم و میگوییم شما به دُبی بروید، ما نمیتوانیم در ایران باشیم. شما هر کسی که از ایران (برای کار تجاری یا تفریح) به دُبی میآید را پیدا کنید، با او حرف بزنید و سعی کنید آنها را بشناسید و به ما بگویید چطور باید آنها را درک کنیم.»
اظهارات برنز درباره دفتر امور ایرانیان در روزنامه نیویورکتایمز
جنبش همبستگی لهستان؛ کلید فروپاشی شوروی در دستان پاپ
لهستان از اوخر دهه ۱۹۷۰ تا پایان دهه ۱۹۸۰، شاهد تنشهای بسیاری بود. سازمان سیا برنامهای بلند مدت برای براندازی دولتِ وَرشو داشت و تلاش میکرد این کشور کمونیستی را از جبهه شوروی خارج کند. اما کنترل اوضاع از سوی دولت لهستان باعث شده بود که معارضان اعتماد به نفس و انسجام کافی برای ایجاد تشکیلات منسجم را نداشته باشند.
در اواخر دهه ۱۹۷۰ اتفاق غیر منتظرهای رخ داد؛ یک کاردینالِ لهستانی به نام «کارول ویتیلا» ملقب به «پاپ ژان پل دوم» به رهبری کلیسای کاتولیک جهان انتخاب شد. دیدار پاپ در سال ۱۹۷۹ از کشور زادگاهش به فاصله تنها یک سال بعد از معرفی به عنوان رهبر کاتولیکهای جهان، میلیونها نفر را به خیابانهای «ورشو»، «کراکوف» و «چنتستوخووا» آورد. پاپ در سفرش که از تلویزیون و رادیوی دولتی لهستان پخش میشد، آشکارا درباره حقوق بشر و حق آزادی بیان صحبت کرد. برای اولین بار در تاریخ کمونیستی لهستان یک تجمع گسترده مردمی شکل گرفته بود و مردم متوجه شدند که قدرت آنها، در حضور پرتعدادشان در خیابانهاست.
سفر پاپ ژان پل دوم به لهستان
سفر ژان پل دوم به لهستان در سال ۱۹۷۹
بعدها «لِخ والسا» رهبر جنبش هبستگی لهستان اعتراف کرد که شخص پاپ ژان پل دوم، و به طور خاص، سفر او در سال ۱۹۷۹ به لهستان، عامل مهمی در ایجاد جنبش همبستگی بود. از آنجایی که ژان پل دوم از اهالی لهستان بود، دارای ویژگیهای شخصیتی بود که شهروندان لهستانی میتوانستند با او همذات پنداری کنند. همانطور که در مجله آمریکایی «ریزون» هم آمده به دلیل اقدامات ژان پل دوم در دوران مسئولیتش در قبال لهستان و جنبش همبستگی، بسیاری از جمله خود لخ والسا، او را به عنوان یکی از عوامل اصلی شکلگیری جنبش اعتراضی در این کشور میدانند و او را عامل مهمی در سقوط رژیم لهستان و همچنین کمونیسم در اروپا معرفی میکنند.
«جان اوسالیوان» در کتاب خود با عنوان رئیس جمهور، پاپ و نخست وزیر مینویسد: «ژان پل دوم» در میان جمعیت وسیع و مشتاق در حال قدم زدن بود. پاپ نه تنها امید مذهبی، بلکه حمایت میهنپرستانه و سیاسی را به مردم میداد.
اگرچه هیچ مدرک مستندی برای این ادعا وجود ندارد، اما بسیار محتمل است که حتی انتخاب پاپ ژان پل دوم به عنوان نخستین و تنها پاپ اسلاو و لهستانی و اولین پاپ غیرایتالیایی پس از پاپ آدریان ششم هلندی در ۱۵۲۲ میلادی به عنوان رهبر کلیسای کاتولیک به موضوع براندازی حکومت در لهستان از سوی ایالات متحده و سازمان سیا، بیارتباط نباشد. ناگفته نماند پاپ فرانسیس چند سال بعد به پاس خدماتی که پاپ ژان پل دوم انجام داده بود، او را در زمره قدیسان این مذهب قرار داد.
سخنرانی لخ والسا در جمع معترضان لهستانی
تجمع معترضین در لهستان
مدتی بعد از سفر پاپ، دولت کمونیستی لهستان در اول جولای ۱۹۸۰بدون اطلاع قبلی، اعلام کرد که قیمت مواد غذایی و سایر کالاهای مصرفی را افزایش میدهد به طوری که قیمت گوشت بین ۶۰ تا ۹۰ درصد گران شد. روز بعد در سراسر لهستان به علت افزایش قیمتها، اعتصاب شروع شد.
حدود یک ماه بعد یعنی در آگوست ۱۹۸۰ اتحادیه کارگری «همبستگی» لهستان در کارخانه کَشتیسازی «لنین» در شهر «گدانسک» مجوز فعالیت گرفت. این اولین اتحادیه مستقل کارگری در یک کشور پیمان ورشو بود که توسط دولت به رسمیت شناخته میشد. تعداد اعضای اتحادیه در سپتامبر ۱۹۸۱ به ۱۰ میلیون نفر رسید که یک سوم جمعیت سِن کار کشور را شامل میشد.
البته این جنبش یک شبه شکل نگرفت و آمریکاییها برای اینکه دولت لهستان را سرنگون کنند، بسیار صبورانه رفتار کردند و طی بیش از سه دهه با حمایت از مبارزه مدنی معارضان لهستانی به سازماندهی و تحکیم موقعیت خود در ائتلاف گستردهای از نیروهای اجتماعی روی آوردند و با تأسیس اتحادیه کارگری «همبستگی» در آگوست ۱۹۸۰ به اوج اهداف خود در هماهنگی و قدرت رسیدند.
روزنامه واشنگتن پست در گزارشی با عنوان «چگونه به پیروزی جنبش همبستگی کمک کردیم» مینویسد: آمریکاییها در این مسیر برای تضعیف دولت مرکزی لهستان علاوه بر تحریمهایی که وضع کرده بودند از مخالفان نیز به شدت حمایت میکردند تا بتوانند روح اعتراضات را زنده نگه دارند و در موقعیت مناسب آنها را به کف خیابانها بکشانند. در این راستا اتحادیه کارگری آمریکا و بنیاد «موقوفه ملی برای دموکراسی» که یک مؤسسه فعال در حوزه دیپلماسی عمومی تحت حمایت کنگره، میلیونها دلار را برای حمایت از «جنبش همبستگی» از کانالهای مختلف به لهستان منتقل کردند.
مطلب روزنامه واشنگتنپُست با عنوان «چگونه به پیروزی جنبش همبستگی کمک کردیم»
حمایت کشورهای غربی از اعتراضات به صورت همهجانبه صورت میگرفت تا جایی که برای اعتبار بخشیدن به معترضان، در سال ۱۹۸۳ جایزه صلح نوبل به «لخ والسا» رهبر جنبش همبستگی اعطا شد؛ جنبشی که به عنوان اصلیترین نیرو در پایان دادن به حکومت کمونیستی در لهستان شناخته میشود.
اما آمریکا معمولا در اجرای عملیاتهای مخفی خود تنها نیست و از ظرفیت کشورهای دیگر هم به خوبی استفاده میکند. در اوایل دهه ۱۹۸۰ اقدامات وسیع سازمان سیا در لهستان با همکاری واتیکان صورت میگرفت به طوری که «کارل برنشتاین» خبرنگار و نویسنده مشهور آمریکایی، در صفحه ۲۸ کتاب «اتحاد مقدس» نوشته است که در آن زمان چندین تن تجهیزات شامل دستگاههای فکس، ماشینهای چاپ، فرستنده، تلفن، رادیوهای موج کوتاه، دوربینهای ویدئویی، دستگاههای فتوکپی، دستگاههای تلکس و رایانه از طریق کانالهایی که توسط کشیشها و عوامل آمریکایی و نمایندگان اتحادیه کارگری آمریکا و جنبشهای کارگری اروپا ایجاد شده بودند، به لهستان قاچاق شد. حمایت مالی از اتحادیه کارگری لهستان که اعتراضات را پیش میبرد نیز از منابع مالی سازمان سیا، موقوفه ملی برای دموکراسی، حسابهای مخفی در واتیکان و اتحادیههای کارگری غرب تأمین میشد. گرچه مبلغ دقیق هزینهشده هیچگاه گزارش نشد، اما میتوان از طریق اخبار منتشر شده در رسانهها، به ارقام نجومی آن پی بُرد.
در گزارش «مرکز بینالمللی جنبشهای غیرخشونتآمیز» که به ترویج اعتراضات در کشورهای هدف آمریکا میپردازد، آمده است که جنبش همبستگی با مدیریت سازمان سیا، طیف گستردهای از تاکتیکهای غیرخشونتآمیز را برای حداکثرسازی تاثیرگذاری بر اجتماع بکار برد که شامل توزیع جزوات و پرچمها، برپایی مراسم شب زندهداری و تشییع جنازههای نمادین، نقاشی اعتراضی، راهپیمایی و اعتصاب غذا میشد. مؤسسات فرهنگی اجتماعی زیرزمینی شبکه رادیویی ایجاد کرده بودند و از موسیقی و تولیدات طنز نهایت بهره را میبردند. این مؤسسات با بودجهای که از جانب دولت آمریکا در اختیارشان قرار گرفته بود، بیش از ۴۰۰ عنوان مجله زیرزمینی را در میلیونها نسخه توزیع میکردند که برخی از این مجلات به آموزش نحوه اعتصاب و اعتراض میپرداختند.
سخنرانی رهبر جنبش همبستگی در جمع معترضان
دستگیری و سرکوب رهبران معارض توسط دولت لهستان هم راه به جایی نبرد و با وجود دستگیری و بازداشت صدها تن از رهبران جنبش همبستگی، گروههای اپوزیسیون با هدایت زنان فعال به مبارزه ادامه دادند و در نهایت مذاکرات سال ۱۹۸۹ بین دولت و اپوزیسیون، تحت رهبری جنبش همبستگی صورت گرفت. در پایان ماه آگوست همان سال، یک دولت ائتلافی به رهبری جنبش همبستگی تشکیل شد. در دسامبر ۱۹۹۰ لخ والسا رهبر این جنبش به عنوان رئیس جمهور لهستان انتخاب شد و به این صورت دولت کمونیستی لهستان با هدایت و مدیریت سازمان سیا سرنگون شد. در واقع سقوط دولت کمونیستی لهستان نقطه آغازین یک تحول بزرگتر برای اروپا و کل جهان بود؛ یعنی فروپاشی کامل ابرقدرت شرق.
کتاب «انقلاب ۱۹۸۹؛ سقوط امپراتوری شوروی در اروپا»
«ویکتور سباستین» مورخ مجارستانی در کتاب خود با عنوان «انقلاب ۱۹۸۹؛ سقوط امپراتوری شوروی در اروپا» تصریح کرده است «در مسکو چند ساعتی از ظهر گذشته بود که «یوری آندروپوف» رئیس کا. گ. ب، برای اولین بار اسم پاپ جدید را شنید. دود سفید بر فراز معبد «سیستین» به اطلاع عموم رسانده بود که کاردینالها موفق به انتخاب پاپ جدید شدهاند. کاردینال «جوزف ویتولا» پاپ منتخب بود. او عنوان پاپی «ژان پل دوم» را برای خود برگزید. رئیس اداره جاسوسی شوروی فوراً متوجه اهمیت خبر شد. او گوشی تلفن را برداشت و با لحن جدی و غمناکی به تکتک همتایان قدرتمندش در کرملین هشدار دارد «پاپ جدید تهدیدی علیه امنیت شوروی است». گذر زمان ثابت کرد که شاهکار آندروپوف چقدر صحیح و موثق بوده است».
همانگونه که مشاهده میشود ایالات متحده در یک روند بلندمدت، اما برنامهریزی شده با استفاده از تجربیات دخالت در کشورهای دیگر، یک برنامه ترکیبی را در مورد جمهوری اسلامی ایران به راه انداخت. با یک نگاه ساده میتوان نشانههایی از پیادهسازی همان مسیر را، اما با ابزارهای نوین و با توجه به ویژگیها و شرایط ایران مشاهده کرد. تمرکز بر زنان، دستاویز قراردادن مشکلات اقتصادی و اجتماعی و دامن زدن به آن در داخل، استفاده از موسیقی، بهرهبرداری از فضای مجازی به جای همان رسانهها و اقدامات زیرزمینی سابق در کنار حمایتهای مالی که از سوی دفاتر امور ایرانیان در کشورهای دور و نزدیک صورت گرفت، حکایت از برنامهای پیچیده و هدفمند علیه جمهوری اسلامی ایران دارد.
منبع: ایرنا
انتهای پیام/ ۱۳۴