همین چند هفته پیش بود که بعد از خواندن نام بازیگران برگزیده دوم و سوم جشنواره سراسری تئاتر مقاومت، نامش قرائت شد و برای اولین بار جایزه نخست بازیگری زن جشنواره تئاتر دفاع مقدس به یک آبادانی رسید. طیبه نیک آزاد،زنی که نقش عاطفه را روی صحنه جان بخشید.به همین بهانه در کنارش نشستم تا قرابتهای عاطفه و طیبه را ببینم، نزدیکیها کم نبود وقتی که این بانوی صحنه نمایش هم اقرار کرد که «ما هنوز هم همه منتظریم، منتظر سربازانمان».
طیبه نیک آزاد ابتدای همین ماه بود که جایزه بهترین بازیگری زن جشنواره تئاتر مقاومت را برای بازی در نمایش «بهشت ۵۰ درجه بالای صفر» از آن خود کرد و روی هنگام دریافت جایزهاش روی سن گفت: «نمیشود در جایی از مقاومت حرف زد و آنجا آبادانی نباشد. مخصوصاً زنان آبادانی که در مقاومت نقش مهمی داشتند. زنان ما بوی عطر نمیدهند بلکه بوی باروت و خون میدهند و زنان شهر من هنوز منتظر امکاناتی هستند. »
اما به گفته نیک آزاد نمایش «بهشت ۵۰ درجه بالای صفر» درباره مشکلات مردم آبادان در طول دوران دفاع مقدس و بعد از آن است و البته میگوید:در واقع این تعریفی کوتاه از «بهشت ۵۰ درجه بالای صفر» است که در «بیان مشکلات مردم» خلاصه شد، ولی این مشکلات تعمیم داده میشود به مظلومیت، مقاومت و صبوری من و همشهریانم، قصدمان این بود که در این اثر موارد یادشده را به روی صحنه ببریم، بهصورت کلی اگر بخواهم بگویم؛ این نمایش نشاندهنده مظلومیت آبادان دیروز و امروز آبادان است.
*نمایش «بهشت ۵۰ درجه بالای صفر» را در فضای ژانرشناسی در مجموعه آثار نمایشی دفاع مقدسی در چه جایگاهی میبینید؟
در این خصوص نظر من این است که این کار بیشتر از آنکه دفاع مقدسی باشد، نمایشی «مقدس» است. شاید در برخی از آثار مربوط به دفاع مقدس تنها جنگ دیده میشود ولی این اثر صحبتهای فراجنگ دارد.
*شما یکی از نویسندگان اثر هم هستید. در کنار علی حیدری. این روزها در تهران هم اتفاقا فضای پرداختن به آثار دفاع مقدس به همین حوزههای فراجنگی که میگویید گرایش دارد. برای شما بهعنوان نویسندگان «بهشت ۵۰ درجه بالای صفر» کجا شکل گرفت؟
باور کنید ساده نبود، ما در کاری مثل «خانه شیشهای» که با موضوع اعتیاد روی صحنه رفت از آدمهای درگیر با این معضل که در شهر وجود داشتند الهام زیادی گرفتیم ولی داستان «بهشت ۵۰ درجه بالای صفر» خیلی تفاوت داشت. هر چند المانهایی که ما برای نهایی کردن «بهشت ۵۰ درجه بالای صفر» نیاز داشتیم به وفور هنوز هم دستیافتنی هستند؛ مظلومیت، صبوری و درعینحال مقاومت اما باور کنید با وجود این المانها، شاید احساس دینی که به این کار داشتیم سختی موضوع را دوچندان میکرد. یک احساس وظیفه روی دوش من و علی حیدری برای نوشتن این کار بود، سالها بود که دوست داشتیم برای آبادان کاری فاخر را به روی صحنه ببریم، برای آبادان، برای آنهایی که جنگیدند، آنهایی که ماندند و یا آنهایی که شهید شدند.
*شخصیت عمه عاطفه، کاراکترِ محوری این اثر است، عمه مهربانی که بهنوعی نقطه عطف بهشت بالای ۵۰ درجهاش است. چگونه این نقش را بازخوانی کردید برای خودتان؟
بله، عمه در این اثر در واقع نماد مهربانی است، هیچ نسبت خونی با هیچکدام از دیگر شخصیتهای کار ندارد اما با وجود نداشتن قرابت فامیلی، همه دوستش دارند، شاید باور نکنید ما حتی به اینکه عاطفه «عمه» صدا زده شود نیز تأکید داشتیم به این خاطر که اعتقاد داشتیم عمه مهربان متعلق به ما آبادانیهاست و در بومهای دیگر، زنان مهربان بدون نسبت فامیلی «خاله» صدا زده میشوند.
*به نظر میرسد در این موضوع که عاطفه به تمام زنان آبادانی شباهت داشته باشد کمی اغراق وجود داشته باشد؟
به عقیده من عمه عاطفه از نظر امیدوار بودنش به خیلی از زنان آبادانی شباهت دارد، زنانی که همیشه چشمبهراه هستند، همیشه چادر به سر، سر کوچه میایستند تا شاید پسر سربازشان که به جنگ رفته برگردد، ضمن اینکه وجوه تشابه دیگر عاطفه با زنان آبادانی، صبور و مقاوم بودنش است.
*«تعلیق مخاطب» شاید یکی از بارزههای مهم «بهشت ۵۰ درجه بالای صفر» است، با این ابهام در بودنها و نبودنها به دنبال چه بودید؟
بله این کار به صورت جدی شکست زمان داشت، آیا جنگ ادامه دارد یا تمام شده (؟) بهعنوان مثال در یکی از صحنهها شخصیتی میمیرد و در صحنه بعدی دوباره او را زنده میبینیم. ببینید شاید دلیل این به قول شما معلق کردن مخاطب این بود که در کل نوشتن در خصوص فضای جنگ سخت است، این نوع نوشتن در صورتیکه کمی لغزش و کوتاهی داشته باشد تبدیل به شعار و کلیشه میشود ولی ما میخواستیم بگوییم که بهشت ما شعار نمیدهد به همین خاطر اثر را وارد فضای سورئال کردیم، فضایی که مخاطب نمیدانست که در آن ما مردههایی هستیم که زندگی میکنیم یا کسانی که زندگی میکنند در واقع مردهاند.
*این در واقع یعنی آغاز و پایانی باز برای مخاطب؟
دقیقاً همینطور است ما تصمیمگیری را بر عهده مخاطب گذاشتیم، برای من و مخاطبی که همهمان جنگ را لمس کردهایم.
*این تعلیق در طراحی صحنه کار شما هم وجود داشت؟
بله، خانههایی که مشخص نبود ویران و تبدیل به قبرستان شدهاند یا ساختمانهای نویی در حال بالا رفتن هستند، پارادوکس مرگ و زندگی در همه جای کار ما دیده میشود؛ در متن، در بازیها؛ اصلاً شما این تضاد جاری را در اسم اثر هم میبینید بهشتی که گرمای کشنده بالای ۵۰ درجه را دارد و شاید در این فضا نقطه عطف کارگردانی آنجا باشد که چیزی حدود ۵۰ توپ رنگی به روی صحنه میافتد، توپهایی که ظاهری شاد دارند اما با صدای انفجار پایین میآیند.
*ولی به نظر میرسد که این نوشته شما در عین داشتن ابهامها، به خوبی با گونههای متفاوت مخاطب ارتباط برقرار کرد، بهعنوان مثال در خصوص «بهشت ۵۰ درجه بالای صفر» نقدی نوشته شد و در آن سو نیز مادران و پدران خانه و مخاطبان عام نیز پای دیالوگها و روبروی میزانسنهای شما گریه کردند.
در حالت عادی هر کار خوبی باید اینگونه باشد، عقیده من این است که ابهامها در یک اثر هنری نباید تنها قشر خاصی را درگیر کنند
*به سراغ جشنواره سراسری تئاتر مقاومت میرویم، جشنوارهای که کسب جوایزی از جمله بازیگری نخست زن را برای شما به همراه داشت؛ شاید این سؤال کمی درگیر فضای کلیشه باشد ولی هیچوقت جذابیتش را از دست نمیدهد، بعد از آنکه برندگان جایزه سوم و دوم بازیگری زن اعلام شد، فکر میکردی، اسم طیبه نیک آزاد بهعنوان بازیگر برگزیده نخست جشنواره قرائت شود؟
برخلاف انتظار تا پیش از این، حضور آبادان در جشنوارهای که نامش مقاومت است کم بود، همیشه دوست داشتم در این گردهمایی حاضر باشم، بدون اینکه بخواهم ارزش جایزهای که گرفتم را بالا ببرم باید بگویم که رقابت سختی را داشتیم. هنرمندان نامآشنای تئاتر کشور از جمله نیما دهقان، سروش طاهری، رویا میرعلمی، حسین مسافرآستانه، سیروس همتی و زری عماد با قدرت در این جشنواره حضور داشتند ولی با وجود حضور تمام این بزرگان تمام تلاش خودمان را کردیم که اجرای خوبی داشته باشیم. در روز اختتامیه نام پنج نامزد بازیگری زن اعلام شد و که من بین آنها بودم، شاید کمی تردید داشتم که به خاطر بودن اسامی بزرگ این اتفاق نیفتد ولی داورها نشان دادند که تحت تأثیر اسم و پایتختنشین بودن بازیگر نبودند.
*و صحبتهای تو در روز اختتامیه که تبدیل به یکی از حواشی جذاب ساعات پایانی جشنواره تئاتر مقاومت شد؟
گفتند وقت نیست ولی همه آنهایی که به کم بودن زمان اشاره کردند سکوت کردند و به حرفهایم گوش دادند، گفتم که هر جا که مقاومت هست باید یک آبادانی حضور داشته باشد و چه بهتر که یک زن آبادانی حاضر باشد. زنان آبادانی معنای مقاومت را خوب میفهمند، زنان شهر من از کنارت که رد میشوند بوی عطر از خودشان به جای نمیگذارند، زنان شهر من بوی باروت میدهند؛ بوی خاکستر و بوی خون. زنان شهر من هنوز سیلندر گاز روی سرشان میگذارند و بشکه به دست با یک چشم منتظر «عامو حسین» محلشان هستند تا برایشان آب آشامیدنی بیاورد و با چشم دیگرشان هم منتظر سرباز به جنگ رفتهشان.
*و جایزهات را تقدیم به همین زنان کردی؟
بله، جایزهام بدون تعارف متعلق به زنان بیآرایش و بیآلایش آبادان است، زنانی که عمه عاطفه هستند.
*فکر میکنی «بهشت ۵۰ درجه بالای صفر» چقدر از فشار سنگینی سیلندرهای گاز هنوز هم روی شانه عمه عاطفههای آبادان کم میکند؟
شاید همان لحظاتی که آمدند و با دیدن این کار گریه کردند، کمی سبک شدند، «بهشت ۵۰ درجه بالای صفر» غمی لذتبخش داشت، یک غم که مجبورت میکرد تا به یک بار دیدن اثر بسنده نکنی.
*نگاهی وجود دارد که «بهشت ۵۰ درجه بالای صفر» فضایی فرامرزی داشته و این قابلیت را دارد که در همه نقاط جنگ زده دنیا روی صحنه برود، خود شما هم معتقدی که این اثر یک روز در جایی مثل ویتنام هم اجرای عمومی داشته باشد؟
بله، چرا که نه. هر جا که جنگ بوده مادر هم بوده؛ مادری که منتظر فرزندش است در همه جای جهان منتظر است، ایران و ویتنام هم فرقی ندارد.
*با تمام این تفاصیل «بهشت ۵۰ درجه بالای صفر» با همه دیالوگها و نشانههای جنگیاش تا چه اندازه صلح را دوست دارد؟
بنویسید بهشت ۵۰ درجه بالای صفر عاشق صلح است؛ بنویسید خیلی زیاد.
منبع:مهر