به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، بیشتر ما تصور میکنیم شهدا افرادی آرام و بیسروصدا بودند. اما خیلی از آنها شیطنتهای خاص خود را داشتند.
روایتی که میخوانید خاطرهای درباره شهید اسماعیل نیکصفت است که از زبان همکارش اسماعیل کریمی در کتاب «به رسم آتش» به قلم حبیبالله دهقانی آمده:
«هر دوی ما پیش امام جمعه بودیم. اسماعیل محافظ بود و من راننده. یک شب برایمان آش آورده بودند. قاشق نداشتیم. ۲ تا از بچهها هم مهمان ما بودند. برای خوردن آش فقط نعلبکی داشتیم.
اسماعیل تعارف کرد که ما بخوریم. همین که مشغول خوردن شدیم و نعلبکی اول و دوم بالا رفت، یکباره دستش را داخل قابلمه برد و خورد!
با این کارش نمیدانستیم بخندیم یا سروصدا کنیم. تا رفتیم قابلمه را بگیریم و چند تا مشت و لگد نثار اسماعیل کنیم، قابلمه را برداشت و فرار کرد!»
منبع: فارس
انتهای پیام/ ۱۳۴