یک مرگ "تراژدی" است و یک میلیون مرگ "فقط آمار"

چرا مرگ یک نفر بیش از مرگ یک میلیون نفر برایمان دردناک است؟

همۀ ما قادر به درک جملۀ "یک مرگ تراژدی است و یک میلیون مرگ فقط آمار" هستیم. میزان همدردی ما با رنج و مرگ با افزایش شمار قربانیان با شیب تندی سقوط می‌کند.
کد خبر: ۶۲۱۷۳
تاریخ انتشار: ۲۳ آذر ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۹ - 14December 2015

چرا مرگ یک نفر بیش از مرگ یک میلیون نفر برایمان دردناک است؟

به گزارش گروه اجتماعی دفاع پرس،  در دهۀ 1950، روانپزشکی به نام رابرت جی لیفتون به بررسی بازماندگان انفجار بمبهای اتمی در هیروشیما و ناکازاکی پرداخت و کشف کرد که شرایطی را که نام آن را "بیحسی روحی" گذاشت به بازماندگان امکان میدهد تا آسیب روانی تجربۀشان را تحمل کنند.

روانشناسان از آن زمان با بسط کارهای دکتر لیفتون، نشان دادهاند که بیحسی روحی در بسیاری شرایط دیگر نظیر واکنش ما نسبت به بحرانهای پناهجویی، انقراضهای گسترده و تغییرات اقلیمی نیز اثرگذار است. چنین اطلاعاتی در چشم ذهن ما بسیار انتزاعی میشوند. وقتی که ارقام بالا میرود، اهمیت دادن برایمان سخت میشود. زبیگنیِف هربرت، شاعر، این پدیده را "ریاضیات شفقت" مینامد. 
 
ارقام چقدر باید بالا بروند که عدم حساسیت شروع شود؟ ظاهراً، نه خیلی زیاد. 
 
مرگ آیلان کوردی، کودک سوریای چند ماه پیش که در جریان تلاش خانوادهاش برای عبور از دریا در سواحل ترکیه غرق شد را در نظر بگیرد. تصویر پیکر بیجان آیلان که به شکم در ساحل افتاده بود، توجه جهان را به خود جلب کرد و حتی در مدتی کوتاه باعث شد که سیاستهای مربوط به امور پناهجویان در برخی کشورها تغییر کند. دقیقاً فردای آن روز، 14 کودک سوری در دریای اژه غرق شدند. اصلاً متوجه شدید؟ برایتان اهمیتی داشت؟ 
 
حتی 14 نیز بیشتر از عددی است که برای بیاحساس شدن ما نیاز است. در مطالعاتی که سال گذشته به چاپ رسید، پل اسلوویک و همکارانش نشان دادند "محو شدن دلسوزی" حتی با افزایش تعداد قربانیان از یک به دو نیز اتفاق میافتد. از شرکت کنندگان در این مطالعه خواسته شد که در شرایط فرضی و واقعی، اعانه بدهند و گزارش کنند که احساسشان نسبت به کمک به یک کودک نیازمند و یا دو کودک نیازمند چه بوده است. ضمن اینکه عکس، نام و سن این بچهها به اطلاع شرکت کنندگان رسیده بود. این مطالعه دریافت که احساس مثبت مردم نسبت به کمک کردن، با افزایش تعداد بچهها به دو به شکل محسوسی افت میکرد و این کاهش احساس مثبت ناشی از کمتر شدن سطح اعانه با تقسیم آن میان دو نفر بود. 
 
علاوه بر بیحسی روحی، یک مسئلۀ روانشناختی دیگر به نام "شبهبیهودگی" نیز در این قضیه دخیل است. این گرایش روانشناختی در تحقیق دیگری در باب اعانۀ خیریه که امسال انجام شد، نشان داده شده است. در این تحقیق، با افرادی رو به رو هستیم که تمایل دارند تا به یک فرد نیازمند پول بفرستند، اما اگر به آنها گفته میشد که فرد دومی نیز هست که نیازمند کمک است اما امکان کمک به او وجود ندارد، تمایلشان نسبت به کمک به نفر اول نیز کاهش مییافت. 
 
ظاهراً گرایش روان ما به گونهای است که در هر زمان تنها به یک نفر کمک کنیم. و اگر حس کنیم که دیگرانی هستند که نمیتوانیم به آنها کمک کنیم، حتی کمک به همان یک نفر نیز برایمان بیاهمیت میشود. 
 
افزون بر اینها، به باور بعضی محققان، گرایش روانشناختی دیگری نیز به نام "اثر برجستگی" وجود دارد که توضیح میدهد چرا افرادی که واقعاً نیات خوبی دارند (و دولتهایشان) در اغلب موارد در دخالت برای جلوگیری از نسل کشیها و بدرفتاریهای گسترده دچار قصور میشوند. اقدامات و اهداف "برجسته"، آن دسته از اقدامات و اهدافی هستند که به سادگی قابل توجیه هستند، حتی اگر با ارزشهای اجتماعی آن جامعه همخوانی نداشته باشند. برای مثال: تصمیماتی که امنیت ملی را حفظ میکنند یا وابستگی ما به اسباب رفاه و راحتی در کوتاه مدت را ارضا میکنند، به سادگی توجیه میشوند. چنین مسائلی بر مسائلی نظیر محافظت از انسانها یا محیط زیست اولویت مییابند، به خصوص اگر انسانهای نیازمند و پدیدۀ زیست محیطی در معرض خطر (گونه، زیستگاه، یا حتی اقلیم سیاره) چنان در مقیاس وسیعی باشند که به نظر دور و انتزاعی برسند. 
 
آیا چارهای هست؟ آیا میتوانیم نحوۀ عمل غریزی ذهنهایمان را هنگامی که تحت تاثیر بیحسی روحی، شبه بیهودگی و اثر برجستگی قرار میگیرد، تغییر دهیم؟ 
 
روانشناسی به نام رابرت اورنستاین و زیستشناسی به نام پل اهلریش، چند دهۀ پیش در کتابشان به "جهان جدید، ذهن جدید" استدلال کردند که ذهنهای ما از زمانه عقب ماندهاند و میشود گفت که ما غارنشینانی هستیم که با مشکلات مدرن نظیر نابودی اتمی دست به گریبان هستیم؛ مسائلی که دهن ما برای مواجهه با آنها مناسب نیست. آنها خواستار "تکاملی خودآگاه" در چگونگی پردازش اطلاعات پیرامون جهان مدرن شدند. این امر به معنی ایجاد تغییرات ارادی در عادات شناختی ماست. 
 
ما باید حواسمان باشد که بیحسی روحی، شبه بیهودگی و اثر برجستگی باعث میشوند که به روشهایی متضاد با ارزشهایمان عمل کنیم. بدین ترتیب باید کاری کرد تا واکنش ما نسبت به اطلاعات پیرامون جهانی غامض و اغلب نگرانکننده، بهبود یابد. پیش از آنکه قضیۀ ذهن و ریاضیات همدردی و دلسوزی را حل و فصل کنیم، مواجهه با فجایعی نظیر تغییرات اقلیمی، حملات گستردۀ تروریستی و بحرانهای پناهجویان خارج از دایره دسترسی ما باقی خواهند ماند.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار