به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، لالایی شبهایش صدای بمب های ظالمانه که نه تنها به اطرافش هجوم می آورند بلکه بی رحمانه قلب ها می شکافتند. آرامبخش دلش تفنگ بزرگی بود که در دستان کوچکش جا خوش کرده و با اینکه روی سینه اش سنگینی می کرد اما خیالش را کمی سبک تر کرده بود تا پر کشد و دمی چشمانش را بر هم گذاشته و رویا ببیند.