گفت‌وگو با فرزند شهید جبار عراقی که داعشی‌ها برای تحویل پیکرش شرط گذاشته بودند

پدرم ترکیبی از شجاعت و عشق به اهل بیت بود

وقتی جبار عراقی در درگیری با گروه‌های تکفیری و تروریستی در سوریه به شهادت رسید، پیکرش حدود 10 روز در سوریه ماند و داعشی‌ها برای تحویل آن شروطی گذاشته بودند که با مخالفت خانواده‌اش مواجه شد؛ چراکه نمی‌خواستند دشمن تکفیری از این وضعیت سوء‌استفاده کند.
کد خبر: ۶۲۳۵۷
تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۴ - 15December 2015

پدرم ترکیبی از شجاعت و عشق به اهل بیت بود

به گزارش گروه سایر رسانه ها ی دفاع پرس، نهایتاً پیکر شهید عراقی در هفدهم آبانماه به کشور بازگشت و در میان استقبال باشکوه مردم خوزستان به خاک سپرده شد. مهدی عراقی پسر ارشد شهید، در گفتوگو با «جوان» از ویژگیهای اخلاقی و ارادت بیکران پدرش به اهلبیت(ع) میگوید.

به نظر شما پدرتان تحت تأثیر چه تفکر و اندیشهای به عنوان یکی از مدافعان حرم در سوریه حاضر شدند؟

پدرم حاضر بود به تمام دنیا پشت کند ولی سیده زینب یک بار دیگر به اسارت نرود. تمام فکر و ذکر و دینش این بود که حرم سیده زینب کبری خراب نشود. دفاع از حرم اهلبیت عقیده و ایمانش بود. عنصر متحرکه پدرم همین عقیدهاش بود. ایمانش به اهل بیت او را به سوریه رساند و در همین راه هم به شهادت رساند. ما هم با افتخار از طرز فکرش استقبال کردیم و اصلیترین مشوقش خانوادهاش بودند. همیشه میگفت تمام دنیای من یک سمت، عشق به اهل بیتم یک سمت دیگر. میگفت نمیگذارم حضرت زینب یک بار دیگر آسیب بخورد.

دلیل این عشق و علاقه و ارادت به اهل بیت از کجا میآمد؟

ما همه مسلمان و شیعهایم. در کشوری زندگی میکنیم که همه زینبیاند و همه عباس زینبند. اگر همین الان از من که پسر شهید هستم و تازه داغ پدر دیدهام بخواهند خودم را برای دفاع از حرم اهل بیت به سوریه و عراق برسانم با تمام وجود حاضرم همین الان حرکت کنم و آنجا حاضر شوم. پدرم برای دفاع از کشورش رفت تا من و شما در امنیت باشیم. این جنگ، جنگِ حق علیه باطل است. بایستی بجنگیم. اگر پدر من و امثال پدرم در سوریه حاضر نشوند و نجگند باید منتظر داعش باشیم تا در کشورمان حضور پیدا کند.

ایشان برای چندمین بار به سوریه میرفت؟

دقیقش را نمیدانم ولی وقتی میرفت 70 روز آنجا میماند و 15، 20 روز به خانه میآمد. این 15 روزی هم که به خانه میآمد دلش آنجا بود. میگفت دوست دارم آنجا بمانم و از وضعیت بچهها باخبر باشم.

نبود پدر برایتان سخت نبود؟

اینکه پدر در کنارت نباشد سخت است ولی همهمان از ته دل بابت کاری که پدرم میکرد خوشحال بودیم. خیلی اوقات ما مشوقش بودیم و میگفتیم بابا با خیال راحت به کارهایت برس. شاید همین تشویق ما دل پدر را در راهش قرصتر میکرد. اگر رهبرمان اجازه بدهند من و خانوادهام هم راه پدر را خواهیم رفت. ما هیچ مشکلی بابت حضور در آنجا و ترسی از مبارزه با تکفیریها نداریم. ما مطیع دستور رهبریم و به عنوان یک ایرانی در همه حال از خاکمان دفاع خواهیم کرد. ما از همان اول با رفتن پدر کنار آمده بودیم و میدانستیم پدرم برای تفریح به آنجا نرفته است. با خیال راحت میرفت و اگر مشکلی داشتیم میگفتیم خیالت راحت باشد ما اینجا هیچ مشکلی نداریم.

چند برادر و خواهر هستید؟

ما سه برادر و سه خواهر هستیم. همه ما چنین عقیدهای داریم. وقتی جنازه پدرم نیامد و داعشیها گفتند جنازه او را مبادله میکنیم هیچکداممان قبول نکردیم. گفتیم ما با همین پول و جانهایی که میدهیم باز هم آدمهایی میسازیم که راه شهید عراقی را ادامه دهند و انتقام خون او را بگیرند. گفتیم بگذارید جنازه پدرم همانجا بماند و فدای سیده زینب باشد. گفتیم اگر در قبال دادن پیکر پدرم برای مبادله تقاضای هر چیزی کردهاند اصلاً قبول نکنید. گفتیم اگر بحث مبادله با پول است ما این پول را به کسانی میدهیم که دوباره فردا امثال پدرم را بکشند و ما اصلاً راضی به چنین کاری نیستیم.

گویا مادرتان گفتهبودند راضی نیستند برای مبادله پیکر پدرتان ریالی هزینه شود.

دقیقاً مادرم هم چنین اعتقادی داشت. من به آقای جزایری نماینده ولیفقیه استان خوزستان گفتم ما اصلاَ موافق نیستیم ریالی برای مبادله پیکر پدرم هزینه شود. در صداوسیما هم گفتم مخالف چنین اقدامی هستیم. ما هم دیگر خیلی پیگیر نحوه شهادت و محل شهادتش نبودیم. برای سیده زینب کبری شهید شدند و هر جا که باشند اجرشان با حضرت زینب باشد. ما برای سیده زینب تمام زندگیمان را هم میدهیم.

پیکر شهید بعد از چه مدت به کشور بازگشت؟

بعد از 12 روز پیکر پدرم به ایران آمد. دیگر ما هم تابوت و کفن را باز نکردیم تا جنازه را ببینم. به هرحال جنازهای که 12 روز روی زمین باشد چیزی از آن نمیماند. تازه این در صورتی است که داعشیها به جنازه هتک حرمت نکرده باشند.

پدرتان در رفت و آمدهایشان توصیه خاصی به شما و دیگر فرزندانش داشتند؟

میگفت بابا من چه اینجا باشم چه آنجا در آخر خواهم مرد. ولی چه بهتر در جایی بمیرم که افتخاری برای خودم، خانوادهام و کشور باشد. میگفت بگذار وقت مردن بگویند به عنوان مدافع حرم حضرت زینب از دنیا رفت. همیشه میگفت فردا اگر کسی از ما به سوریه برود و بگوید جبار عراقی شهید مدافع حرم حضرت زینب است برایمان افتخاری است. حتی یک بار هم نشد بگوید من به عشق جنگ و جنگیدن به سوریه میروم بلکه همیشه میگفت میروم تا سیده زینب یک بار دیگر به اسارت نرود. به ما هم توصیه میکرد هیچگاه قبول نکنید چنین اتفاقی برای حضرت زینب بیفتد.

عقیده شما و دیگر برادران و خواهران تحت تأثیر پدرتان شکل گرفته است؟

پدرم همیشه به ما میگفت: بابا همیشه با اهل بیت باش و از هیچ کس ترس نداشته باش. ما هم همیشه سعی کردهایم در زندگی با اهل بیت باشیم و اگر نیاز باشد جانمان را هم برایشان میدهیم. تفکر پدرم در خانوادهمان ادامه دارد و خواهد داشت. نسل من و بعد از من همین عقیده را دنبال خواهند کرد. با اینکه پدرم تک پسر بود.

نظر پدربزرگ و مادربزرگتان نسبت به حضور پدرتان در سوریه چه بود؟

پدربزرگم که به رحمت خدا رفته است. تمام طایفه ما همراه پدرم بودند و داغش کل طایفه را عزادار کرده است. اما باور کنید من برای شهادت پدرم گریه نکردم. هر کسی هم که به من تسلیت میگفت با او برخورد میکردم و میگفتم شهادت تسلیت ندارد و باید به ما تبریک بگویید. چون پدرم به چیزی که میخواست رسید. میگفت من آرزو دارم مثل یک شجاع از دنیا بروم. نمیخواهم فردا بگویند سیده زینب برادر نداشت چون ما همه برادرهایش هستیم.

مادر شهید چطور؟

اینکه درد دوری و فراق باشد وجود دارد ولی اینکه بگوییم چرا رفت اصلاً چنین چیزی نیست. مادربزرگم همیشه میگوید سیده زینب من یک پسر برای تو دادم و میخواهم شفاعتم را کند.

از دید خودتان به عنوان پسر بزرگ خانواده ویژگیهای بارز پدرتان چه خصوصیات اخلاقی بود؟

پدرم همیشه به بزرگ و کوچک احترام میگذاشت. خلوصی داشت که در هیچ جا پیدا نمیشد. به فکر و عقیده هر کسی احترام میگذاشت. هیچ وقت ندیدم نماز شب پدرم ترک شود. با اینکه همیشه ساعت 6 بیدار میشد و سرکار میرفت ولی تا ساعت 3 نیمه شب نماز شب میخواند. ورزشکار هم بود. میگفت اگر من هر چیزی را ترک کنم هیچوقت ورزشم را ترک نمیکنم. روزانه حداقل هشت کیلومتر میدوید. بدنی ورزیده داشت.

پدرتان در سپاه چه مسئولیتهایی به عهده داشت؟

پدرم در سپاه چند مسئولیت به عهده داشت. در بازرسی و گردان پیاده و گردان امام حسین(ع) بود. دیگر نمیدانم در سوریه چه مسئولیتی داشت. پدرم در رابطه با کار اصلاً در خانه صحبت نمیکرد و مسائل کاری را مثل یک راز مگو پیش خودش نگه میداشت. من در رابطه با خیلی از فعالیتهای پدرم اطلاع زیادی ندارم. آدم بستهای بود و حرفهایش را به کسی نمیگفت.

تشییع باشکوهی هم از پدرتان به عمل آمد که نشان از محبوبیت شهیدان مدافع حرم دارد؟

خیلی تشییع باشکوهی برگزار شد و اینجا از مسئولان که با ما ایستادند و نگذاشتند در این مدت بر ما سخت بگذرد تشکر میکنم. تمام استان خوزستان پدرم را میشناخت. پدرم بزرگ طایفه بود و همه او را میشناختند. ما خوزستانیها افتخار میکنیم که بیشترین شهید مدافع حرم را دادهایم و میتوانیم از حرم اهل بیت دفاع کنیم. همه جوانان استان حاضرند بروند و از آنجا دفاع کنند. این موضوع برای هر استانی که باشد افتخار است که برای حرم سیده زینب شهید داده است. خوزستانیها عشق به امام حسین و اهل بیت دارند.

در پایان اگر خاطرهای از پدرتان دارید، برایمان بگویید؟

پدرم میگفت من آنجا خواب ندارم. میگفتم برای چه؟ میگفت از روزی میترسم که بخوابم و فردایش نتوانم از حضرت زینب دفاع کنم. میگفت در 24 ساعت روز شاید دو ساعت بتوانم بخوابم. تمام دغدغهاش دفاع از حرم ائمه بود. میگفت اول ائمه بعد کشورم، چون اگر ائمه نباشند من کشوری ندارم و آنها از کشورم محافظت میکنند. زندگیاش را وقف اهل بیت کرده بود. من به چنین پدری افتخار میکنم. عشق به اهل بیت نسل به نسل بیشتر در وجودمان موج میزند. ترکیب عشق و علاقه و شجاعت شخصی به نام جبار عراقی ساخته بود. عشق و علاقه به اهل بیت مرد مدافع حرم میخواهد که در وجود پدرم بود. پدرم متولد 47 بود و میگفت الان نزدیک 50 سال سن دارم مگر چقدر میخواهم زندگی کنم که با ذلت باشد و بگذارم سیده زینب به اسارت برود. میخواهم همین الان بمیرم و آن روز را نبینم.

 

منبع: روزنامه جوان

نظر شما
پربیننده ها