روایتی از یک مادر شهید؛

به امام بگو فدای سرتان، من ناراحت نیستم!

مادر اسیری به من گفت که بچه ام اسیر بود، امروز خبر آمد که شهید شده است. شما برو به امام بگو فدای سرتان، من ناراحت نیستم!...
کد خبر: ۶۲۵۶۹
تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۳۹۴ - ۱۴:۵۷ - 16December 2015

به امام بگو فدای سرتان، من ناراحت نیستم!

 به گزارش فضای مجازی دفاع پرس، وقتی که خدمت امام آمدم، یادم رفت اول بگویم؛ بعد که بیرون آمدم، یادم آمد؛ به یکی از آقایانی که در آن جا بود، گفتم: «به امام عرض کنید یک جمله ماند.» ایشان پشت در حیاط اندرونی آمدند، من هم به آن جا رفتم.

وقتی حرف آن زن را گفتم، امام آن چنان چهره ای نشان دادند و آن چنان رقتی پیدا کردند و گریه شان گرفت که من از گفتنش پشیمان شدم!

این واقعا خیلی عجیب است. ما این همه شهید دادیم؛ مگر شوخی است؟ هفتاد و دو تن از یلان انقلاب قربانی شدند؛ ولی او مثل کوه ایستاد و اصلا انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است. حالا در مقابل این که اسیر را کشته اند؛ چهره اش گریان می شود. این ها چیست؟ من نمی فهمم. آدم اصلا نمی تواند این شخصیت و این هویت را توصیف کند.

برگرفته از بیانات امام خامنه ای(حفظه الله) در دیدار اعضای ستاد برگزاری مراسم سالگرد ارتحال امام(1369/3/1)

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار