گروه استانهای دفاعپرس عصمت دهقانی؛ این روزها حال هوای شهر و دیارمان عطر آگین به نام و یاد شهداست. شمارش معکوس تا زمان برگزاری کنگره ملی شش هزار و ۵۵۵ ستاره درخشان (فردا ۶ آبان)، شروع شده است، میزبانی ستارههای درخشانی که چراغ راه روزهای تاریکمان هستند نُقل محافل و مجالس شده است. قرار است به بزمی عاشقانه دعوت شویم... یک مهمانی به میزبانی سرو قامتانی که ایستاده رفتند تا ما بمانیم. تا اسلام بماند. تا جمهوری اسلامی ایران بماند.
از زمانی که زمزمههای برگزاری کنگره ملی شهدا در خطه شهیدپرور لرستان پیچید، عشق به شهدا و زنده نگه داشتن آرمانشان، خیلیها را پای کار آورد. شاعران و نویسندگان واژهها را به صف کردند تا از شهدا بنویسند. هنرمندان آثارشان را بیش از پیش به رنگ و بوی شهدایی مزین کردند. نام شهدا بیشتر بر تابلوی کوچه و خیابانهای شهرمان حک شد تا در پیچ و خم و هیاهوی زمان راه را گم نکنیم.
این روزها چهره تک تک غیور مردان و حماسه آفرینان و مردانی از تبار عشق و ایثار بیشتر در ذهنمان مرور میشود و با نگاه به چهره مادرانی که سالهاست با دلتنگی هجران فرزند دلبندشان روز را به شب میرسانند و دختران و پسرانی که زیر سایه نام بابا قد کشیدند، اما آغوش گرم پدر را به یاد ندارند، بغضمان میترکد. اما به خود میبالیم که اینجا سرزمین سرداران بی ادعاست.
اینجا زادگاه «مسیح کردستان» شهید «محمد بروجردی» است که خاطرات بزرگ منشی و دلاوریهایش و تلاش برای ایجاد اتحاد در بین گروههای کُردها هنوز ورد زبان مردمان آن دیار است.
اینجا سرزمین «ذبیح لرستان» شهید خلبان «غلامرضا چاغروند» است که قصه ولایتمداریش تا ابد بر تارک تاریخ میدرخشد.
اینجا خاستگاه شهید «شاهمرادنقدی» است که در آخرین لحظات عمرش در حالیکه خون زیادی از بدنش رفته بود، کشان کشان و غلتان در خون، خود را به گوشهای میرساند و با خون خود روی ماسهها مینویسد: «به خانواده ام و به سربازانم نگویید که من شهید شده ام ...» چرا که نمیخواهد، نیروهایش با شنیدن خبر شهادت فرمانده از ادامه ماموریت مایوس شوند...
اینجا دیار شهید دکتر «ایرج خسروی» است که در دلنوشتههایش خوانده ام: «هیچ وقت لباس نو نمیپوشم تا غرور جوانی وجودم را فرا نگیرد.»
اینجا زادگاه شهید «هاشم پورزادی» است که یکماه قبل از عاشورای حسینی سناریوی شهادتش را تقدیم خدا کرده بود و دوست داشت در روز عاشورا شهید و پیکرش بر روی دست مردم تشییع شود و همینطور هم شد.
اینجا شهر و دیار شهید مدافع حرم «رضا رستمی مقدم» است با اینکه جانباز ۸ سال جنگ تحمیلی بود، لحظه شماری امانش را بریده بود که ملبس به لباس مدافع حرم شود تا اینکه قرعه به نامش افتاد و شیرینی بین اطرافیان پخش کرد و شیرینی شهادت را چشید.
اینجا دیار شهید «درویشعلی شکارچی» است که در وصیتنامه اش نوشته است: «به پسرم دروغ نگویید، نگویید به سفر رفتهام، نگویید از سفر باز خواهم گشت، به پسرم واقعیت را بگویید .. بگذارید پسرم به جای توپ بازی، بازی با نارنجک را بیاموزد، به جای ترانه، فریاد الله اکبر را بیاموزد و به جای جغرافیای جهان، تاریخ اسلام و جانبازان را بیاموزد.»
اینجا دیار شهید دکتر «علیرضا ولیان» است که موقع رفتن به جبهه تنها دخترش «زهرا» را در خواب بوسید و به همسرش گفت: «میترسم اگر بیدار باشد و ببوسمش مهر پدری مانع از رفتم شود.»
اینجا شهر و دیار شهید «سید نور خدا موسوی» است که با جانبازی صد درصدی، به «شهید زنده» ملقب شد و ده سال از عمر پر برکتش روی تخت سپری شد و در سکوت ونگاه مظلومانه اش به سقف هزاران حرف نهفته بود.
اینجا زادگاه شهید «روح الله عجمیان» است که صحنه شهادتش گوشهای از تابلوی عاشورا را در ذهن تداعی میکند؛ و اینجا زادگاه هزاران شهیدی که زندگینامه و سیره هر کدامشان کتابی قطور خواهد شد و ذکر نام و یاد همه شان در این مجال نمیگنجد.
انتهای پیام/