در نشست رزمندگان تخریب لشگر ویژه شهدا عنوان شد؛

ماجرای گرمی خون یک شهید تخریبچی بعد از گذشت 28 سال/جوانی که حضور در جبهه را تنها خود سازی می­ دانست

همرزم شهید نصرالله زاده جوان گفت: امروز با گذشت 28 سال از زمان شهادت سید عبدالله دو چیز را فراموش نکردم. اول گرمی خون سیدعبدالله را که هنوز که هنوزه آن را بر روی دست خود احساس می کنم، و دوم ذکر یا حسین(ع) و یا زهرا(س) را که در آخرین لحظات عمرش مدام بر زبان جاری می کرد.
کد خبر: ۶۳۱۳۱
تاریخ انتشار: ۳۰ آذر ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۰ - 21December 2015

ماجرای گرمی خون یک شهید تخریبچی بعد از گذشت 28 سال/جوانی که حضور در جبهه را تنها خود سازی می­ دانست

به گزارش دفاع پرس از مشهد، مراسم یاد بود تخریبچی شهید سید عبدالله نصرالله ­زاده­ جوان با حضور جمعی از پیشکسوتان این واحد برگزار شد.

در ابتدای این نشست صمیمی، ابوالفضل رجب­ نیا پسرعمه و همرزم شهید جوان ضمن معرفی این شهید عالیقدر به بیان خصوصیات و ویژگی­های این شهید تخریبچی پرداخت و اظهار داشت: سید عبدالله متولد اول اسفندماه 1349 مشهد مقدس بود. قبل از اعزام به جبهه مشغول به تحصیل بود. او دوران دبستان و راهنمایی را در مدارس محله ­ی چهار راه لشگر مشهد گذراند. سید عبدالله از لحاظ تحصیلی واقعاً زبانزد بود و جوان درس خوانی بود.

وی افزود: سید عبدالله تک فرزند بود و به همین دلیل پدر و مادر علاقه زیادی به او داشتند. چون پدر سید عبدالله نظامی بود و مجبور بود که مدام در سفر باشد و این امکان برایش فراهم نبود که زیاد در خانه حضور داشته باشد و از طرفی هم مادر عبدالله نیز باید او را همراهی می­ کرد سبب این شد که از دو سالگی با عمه خود زندگی کند. لذا عمه و عموی سید عبدالله زحمات زیادی را برای تربیت او کشیدند. 

آشنایی با بسیج و حضور در تخریب

رجب­ نیا ادامه داد: دوم دبیرستان سید عبدالله با بسیج آشنا شد. در کلاس­های آموزش نظامی که در مدرسه برگزار می­ شد شرکت می­ کرد و بیشتر وقتها به جای اینکه درس بخواند در بسیج حضور داشت. در سال1365 من که از ابوالفضل بزرگتر بودم برای آموزش قبل از اعزام به تربت جام رفتم. در همین ایام بود که دل سید عبدالله هم هوایی شده بود که به جبهه بیاید، اما پدر و مادر او راضی نمی­ شدند که به جبهه برود. او عمه را واسطه کرد و توانست رضایت آنها را بگیرد و خود او هم قول داد تا با همدیگر به جبهه برویم.

همرزم شهید گفت: ما برای اعزام، به پادگان نخریسی رفتیم ولی چون جثه سید عبدالله خیلی کوچک بود اجازه رفتن به او ندادند ولی از طریق یکی از بسیجیان تربت جام هماهنگ کردیم و بالاخره موفق شدیم که به جبهه برویم. بعد از اعزام به جبهه، در مراغه منتظر تقسیم بودیم که به چند نفر از رزمندگان برخوردیم و آنها از واحد تخریب برای ما تعریف کردند. آنها می­ گفتند واحد تخریب از معنویت بالایی برخوردار بوده و جو حاکم بر آن جو انسان­ سازی است. نیروهای تخریب در عین حالی که عبادات مستحبی، مانند نماز شب را بجا می­ آورند ولی نیروهای شاد و مخلصی هستند.

گمشده خود را در تخریب پیدا کرده بود

رجب­ نیا خاطر نشان کرد: بعد از مشورت با سیدعبدالله، به این نتیجه رسیدیم که به واحد تخریب برویم. آموزش­ های تخریب هم نظامی و هم معنوی بود. بعد از گذشت مدتی از او پرسیدم علت انتخابش چه بوده است؟ سید عبدالله در جوابم گفت: من گمشده­ای داشتم که در تخریب به آن رسیدم.

تسبیح من را بدهد تا گناه نکنم

وی آخرین دیدارش را با سید عبدالله اینگونه روایت کرد: آخرین دیدار من با سید عبدالله در عملیات نصر8 بود. همزمان با نماز ظهر بود که در بالای ارتفاعات گولان با دیگر رفقا ایستاده بودیم. سید عبدالله، یک تسبیحی همیشه به همراه داشت که همان موقع مجید ایرجی از او گرفت. او خیلی تلاش کرد که تسبیح را از مجید بگیرد ولی موفق نشد.  من با سید عبدالله صحبت کردم، او به من گفت نمی­ خواهم در آخرین لحظات گناه کنم. من حرف او را جدی نگرفتم و گفتم خوب گناه نکن. سید عبدالله در پاسخ من گفت تسبیح من را بگیر تا گناه نکنم.

گرفتن تسبیح و انفجار

من هم تسبیح را از مجید ایرجی گرفتم و به شهید نصرالله زاده دادم. دو سه دقیقه از این ماجرا نگذشته بود که گلوله توپی آمد و انفجار مهیبی رخ داد. صدای یا حسین(ع)، یازهرا(س)، بوی باروت و خون همه چیز را بهم ریخت. پیکر تعدادی از بچه­ های تخریب از جمله شهید رضا سلطانی از سبزوار را دیدم که روی زمین افتاده است و ابراهیم نیکبخت، محمدرضا صانعی، محمد رضایی که یک پایش قطع شده بود و رجب باقریان که هر دو پای او قطع شده بود جزو مجروحین بودند. 

شهادت

من بالای سر سید عبدالله رفتم. او از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفته بود. من در حالی که بخشی از مغز و گوشت سرش در دستم داشتم آنها را بروی سرش گذاشتم تا خون کمتری از او برود. البته اولین لحظه که تکه های مغز سید را دیدم تصور می کردم که لخته های خون است. بعد از آن، او را به بیمارستان صحرایی امام حسین(ع) منتقل کردند و اقدامات اولیه درمانی را بر روی او انجام دادند. بعد از آن، من برگشتم. بعد از چند روز از شهید موسوی و برادر عذرایی مطلع شدم که سید عبدالله شهید شده است.

هنوز گرمی خون سید عبدالله و ذکر لب او را فراموش نکرده ­ام

امروز با گذشت 28 سال از آن حادثه دو چیز را فراموش نکردم. اول گرمی خون سیدعبدالله را که هنوز که هنوزه آن را بر روی دست خود احساس می­ کنم، و دوم ذکر یا حسین(ع) و یا زهرا(س) را که در آخرین لحظات عمرش مدام بر زبان جاری می­ کرد.

سیدعبدالله نصرزاده جوان در 28 آبان­ماه 1366 در حالی که 17 بهار از زندگیش می­ گذشت به شهادت رسید و در گلزار شهدای بهشت رضا بلوک 30 آرام گرفت.

تسبیح و نشان سیادت همیشه همراه سید بود

روای دوم این جلسه سید احمد شریعتی از مربیان تخریب سید عبدالله بود، که در لحظه شهادت نیز در کنار او حضور داشته بود. وی گفت: من با سید عبدالله در واحد تخریب و در زمانی که در این واحد آموزش می­ دید آشنا شدم. من با او و جمع دیگری از دوستان صیغه اخوت خوانده بودم. دو چیز از او جدا نبود. یکی تسبیح و دیگری نشان سادتش که یا شال سبز به گردن داشت و یا کلاه سبز  به سر داشت.

نماز شب نخواندن و  واکسی شدن صورت یک تخریبچی 

وی ادامه داد: شهدا از شهادتشان مطلع بودند، موید این ادعا، طلب حلالیت از کمیل در آخرین لحظات زندگی­ اش بود. در تخریب گروهی بودند که دوستان را برای نماز شب بیدار می­ کردند و هر کس بیدار نمی­ شد به صورت او واکس می­ مالیدند که سید عبدالله نیز جزو این گروه بود. او به همراه دیگر رفقا یک شب بالای سر کمیل می ­رودند و او را برای نماز شب صدا می ­زنند. او برای ادای نماز شب بلند نمی­ شود و آنها صورت او را واکسی می­ کنند. صبح که کمیل برای نماز صبح بلند می­ شود هنگام گرفتن وضو متوجه می­ شود که صورتش سیاه شده که خیلی ناراحت می­ شود. او می­ گوید من از کسانی که این کار را کرده­ا ند راضی نیستم.

شریعتی افزود: سید عبدالله که این مطلب را شنید به دنبال گرفتن رضایت از کمیل بود. کمیل هم زیر بار نمی­ رفت. حتی دو سه ساعت قبل از شهادتش مانند فرزندی که به دنبال مادر گریه می­ کند، به دنبال کمیل می­ رفت و با گریه طلب حلالیت می­ کرد. ما این شرایط را که دیدیم به کمیل گفتیم این گریه سید، دل سنگ را آب می­ کند بیا و از او راضی بشو، کمیل هم پذیرفت و از او راضی شد. خدا خواست که کمیل از سید عبدالله راضی باشد تا او را پیش خود ببرد.

 

فرهنگ بسیجی باعث رشد یاران حضرت بقیه­ الله­ اعظم(عج) در دوره کنونی

سید محسن اصغرزاده راوی سوم این محفل دوستانه و بی­ریا بود. او در مورد خصوصیات سید عبدالله گفت: من دوره کوتاهی با سید عبدالله بودم. چند خصوصیت بارز در سید عبدالله وجود داشت که آنها را در همین مدت کم درک کردم.

وی اظهار داشت: سید عبدالله فرد مهربان و رقیق­ القلبی بود. اخلاص در رفتار و چهره­ اش نمود داشت. علاقه به نماز جماعت داشت و همیشه متبسم بود.

اصغرزاده در بخش دیگری از سخنانش به تأثیرات و برکات خون شهدا در راهپیمایی عظیم اربعین حسینی که خود نیز از شرکت­ کنندگان این مانور معنوی بود اشاره کرد و یادآور شد: در راهپیمایی اربعین حسینی و پیاده­ روی کربلا به برکت خون شهدا تحولات چشمگیری رخ داده است. سید عبدالله ­ها یاران آخرالزمانی حضرت صاحب­ زمان(عج) هستند، که کشورهای منطقه و قلوب مردمان آن سرزمین­ها را تسخیر کردند. فرهنگ بسیجی که حضرت امام(ره) و شهدا پایه­ گذار آن بودند باعث رشد یاران حضرت بقیه ­الله­ اعظم(عج) در دوره کنونی شده است.

شهدای ما قلب جوانان آزادیخواه جهان را تصاحب کرده­ اند

این یادگار دفاع مقدس تصریح کرد: تحولات فرهنگی همایش عظیم اربعین حسینی هم بعد تربیتی، امنیتی، سیاسی به همراه دارد و هم یک سرمایه اجتماعی به شمار می­ رود. دو کشور که به خاطر یک حزب الحادی در مقابل هم ایستادند و با هم جنگیدند، امروز برای یک هدف مشخص که غایت و آرمان دو ملت است یکی از این دو کشور میزبان کشور دیگر می­ شود و از آنها پذیرایی می­ کند. که این به برکت شهدای ما است.

اصغرزاده افزود: شهدای ما قلب جوانان آزادیخواه جهان را تصاحب کرده­ اند. شهدای ما در تحقق انقلاب­های جهانی سهیم هستند. در این سفر، جوانان عراقی موکبی را احداث کرده بودند که عکس و سیره شهدا جمهوری اسلامی در معرض دید عموم قرار گرفته بود. در موکب جوانان مقاومت و بدر پرچم ایران اسلامی و عراق را در کنار هم قرار داده بودند و یا در نقاشی کودکان عراقی پرچم ایران و عراق در کنار هم کشیده شده بود. اینها همه نشان از انس و الفتی دارد که بین مردم دو کشور عراق و ایران با محوریت حضرت اباعبدالحسین(ع) برقرار شده است.

جاودانگی و نقش تربیتی خون شهدا در راهپیمایی اربعین حسینی  

وی در پایان تأکید کرد: حرکت امام راحل و شهدا باعث تسخیر قلوب دیگر ملتهای مسلمان و حتی پیروان دیگر ادیان شده است. به برکت ایثار و اخلاص شهدای ما بود که جاودانگی و نقش تربیتی خون مطهرشان در همایش عظیم اربعین حسینی جلوه­گر بود. شهدا شعارشان زیارت بود و آنها با این شعار توفیق زیارت قبر شش گوشه ارباب بی­ کفنمان را نصیب ما کردند

در پایان این نشست فرازی از وصیتنامه شهید قرائت شد.

«از پدر و مادر عزیزم تشکر می­ کنم که اجازه دادند به جبهه اعزام بشوم. به پدرم سفارش می­ کنم که چون حق الناس به گردنم زیاد است از ایشان می­ خواهم حدود 300 تومن برای حق­الناس و خمس(بابت حقوقم) بدهند.

حاج ­آقا کریم ­زاده و عموی ایشان هم به گردن من حق دارند و امیدوارم از من راضی باشند. حدود 2000 تومن برای نماز قضا و دیگر مسائل شرعی بدهند که ان­شاءالله مورد قبول واقع شود. از اقوام هم می­ خواهم مرا حلال کنند و از من راضی باشند.

در پایان لازم است بگویم مرگ حق است و گریبانگیر هر شخص می­ شود چه بهتر که مرگ در راه خدا باشد. از همه شما خواهش می­­ کنم از شهادت من ناراحت نشوید و حتماً به اثرات آن توجه کنید و خداوند توفیق عبادت و بندگی خالص به تمام ما عنایت فرماید.»

نظر شما
پربیننده ها